چاشنی ای برای لذت

0 views
0%

من برای مرد زندگیم نفر دوم بودم. دوست نداشت اسمی از خاطره ی تلخش بزنم ولی آدمی که دیگر نبود در تک تک لحظات خصوصی زندگی من حضور داشت.امید میگفت من علایق او را دارم. و علایق مشابه چه بلاهایی که سر من نیاورد.من هم دوست نداشتم مدام پیش قدم برای رابطه باشم ولی امید چنان بازی ای با احساسات تنم راه می انداخت که با تمنا از اون لذتی را میخواستم که حقم بود.من خانم زندگی اش بودم.دو هفته بود که مرا تشنه ی حتی یک آغوش ساده نگه داشته بود. اما جرمم چه بود؟مثل او بودم، مثل نفر اول…نفر اول برایش پیراهن قرمز می پوشید پس من حق نداشتم بپوشم. پیراهن دکلته ی مشکی و نازکی تن کردم. آرایش کردم تا امشب دلبری کنم. من او را میخواستم؛ من مردم را دیوانه وار می پرستیدم و میخواستم…آمد؛ نگاهش بالا پایین شد؛ من جذاب بودم ولی گویا او هم جذاب بود.شام خورد؛ فیلم دید و نگاهش روی من چرخید. مرا میخواست و من باید پیش قدم میشدم.صدایم را دوست داشت چون شبیه صدای او نبود. هر وقت درد داشتم میگفت تو برای من حرف بزن تا یادم بره چه قدر شبیه اون مستم میکنی…رو به رویش ایستادم نگاهش از صورتم پایین رفتم و روی مرز سیاهی پیرهنم و سفیدی تنم ایستاد. ناز ریختم در صدایم و گفتم با من میرقصی.ایستاد؛ لبخند زدم. نگاهم کرد؛ عاشق تر شدم. دستش روی کمرم نشست و من نخورده مست شدم.صدای ملایم اهنگ و خانم و شوهری که برای باهم بودن منتظر تلنگر بودند. من میدانستم اون نمی بوسید اگر من نبوسم.روی پنجه هایم بلند شدم و لب هایم را به لب هایش رساندم و بازی شروع شد.از بوسه خوشش می امد اما اگر من کمی اذیت میشدم بیشتر لذت می برد. دست هایش را دو طرف کمرم گرفت و بلندم کرد.من در برابر او ضعیف بودم و این بدن کوچک برای اون جذاب بود. پاهای سفیدم را دور کمرش حلقه کردم. مرا نگه داشته بود و لب هایم را می مکید، بوسه های طولانی را دوست داشت بوسه های با گاز های ریز…زبانش در دهانم می چرخید، دندان هایش به لب هایم میخورد و من مست بودم از بوسه ای که دو هفته بر من حرام شده بود.به سمت اتاق رفت، پس برای امشب نقشه ها داشت که اگر نداشت اتاق را انتخاب نمیکرد.عاشق تنوع بود هرجای خانه برای اون مکانی برای سکس بود.مرا روی تخت خواباند. لب هایم را با کمی کبودی رها کرد و بوسه های ریزش را به گردنم رساند به گوش هایم که رسید با آن صدای گرم مردانه گفت بهت گفته بودم عاشق بوی تنتم؟عاشق بوی تنم بود چون بوی نفر اول نبود…من اجازه نداشتم از زیر او تکان بخورم؛ داستان لذت باید هرجور که او میخواست پیش می رفت. زیپ پیرهنم را کمی باز کرد. سینه هایم را دراورد و نوازش گونه دستی کشید.خوب به چشم هایم خیره شد میدانم که لذت را در آبی چشم هایم خواند. به سمت سینه هایم رفت و صدای جیغم بلند شد.شروع کرده بود امشب من لذتی سخت در انتظارم بود.سینه هایم را گاز میگرفت، لیس میزد و محکم می مکید و من اجازه ی اعتراض نداشتم حتی نباید دردم را جوری نشان میدادم که کلافه شود.از روی من بلند شد و تی شرت سبز رنگش را دراورد و با نگاه به سینه های قرمزم گفت لباست رو در بیار.میدانست من برهنه شدن را به دست او دوست دارم ولی نفر اول هم دوست داشت و من نباید مثل او می بودم…پیراهنم را دراوردم مرا در آغوش گرفت.لب هایش را مشغول لب هایم کرد و دست هایش را مشغول باسنم، دست هایم را دور کمرش حلقه کردم من یکی شدن با او را هر بار آرزو داشتم…میدانست مرا تشنه کرده ولی سیرابم نمیکرد.او را هل دادم به سمت تخت، دراز کشید و مرا با خود کشید.روی تنش خیمه زدم.سینه ی مردانه اش را بوسیدم و با نگاهی عشوه گر دست هایم را به سمت شلوارش بردم. مرا با دقت نگاه میکرد.لبخند زدم و شلوارش را پایین کشیدم.هیچ وقت عادت نداشت در خانه شورت بپوشد.مردانگی برجسته اش مرا ارام کرد من مردم را تحریک کرده بودم.ران هایش را بوسیدم.چشم هایش را بست میدانستم دوست ندارد یکدفعه شروع به ساک زدن بکنم.زبونم را روی بیضه هایش کشیدم، دستش را به سرم رساند و با فشار آرامی اجازه داد که شروع کنم.روز های اول از تحمل این آلت بزرگ در دهنم متنفر بودم ولی کم کم عاشق شدم همانگونه که عاشق خودش بودم. او دوست داشت من برایش ساک بزنم چون نفر اول این کار را نمیکرد و من نباید شبیه او می بودم.. سرش را در دهنم کردم و با زبان تحریکش میکردم.کم کم شروع به حرکت دادن آلتش در دهانم کردم میدانستم دارد لذت می برد اون مکش دهانم را خیلی دوست داشت.موهایم را کشید و آرام گفت بسه.حالا نوبت او بود ولی آیا او این مرحله را ادامه میداد؟نفر اول از اینکه زبان امید در اطراف واژنش بچرخد لذت می برد من هم می بردم و این تنها لذتی بود که امید بر من حرام نکرده بود.مرا روی تخت خواباند.نگاهم کرد، مرا بوسید. حرف زدن را دوست نداشت ولی من با نگاهم گفتم که امشب میخواهم امشب واقعا میخواهم…شورت توری مشکی را از تنم در اورد و ارام صورت ته ریش دارش را به پایین تنه ام رساند.همه تن لذت شدم. حرکت محکم زبانش در میان اندامم مرا داغ کرد. کمرم را بالا اوردم و به تشک کوبیدم من در اوج بودم با او…اما نمیگذاشت لذتم به اخر برسد.بلند شد و بی آنکه به چشم های منتظرم نگاه کند یکدفعه مرا از وجود خود پر کرد. میدانست برای من آلت او بزرگ است و درد میکشم اگر اماده نشوم خوب ولی او درد مرا دوست داشت…ریتم تنش مرا از درد دور کرد، صدای برخورد تنش به من سمفونی ای بود که مینواخت و من ماتش بودم. صدای آهم را دوست داشت میگفت او را تحریک میکند. می رفت و می امد و دست هایش از بالا به پایین تنم حرکت میکرد او خوب بازی با مرا بلد بود.لرزیدم و همه تن آه شدم. لبخند زد و مرا رها کرد. این غم انگیز ترین درد من بود دوست داشت به اوج برسم ولی مرا رها میکرد میدانست در اوج تشنه ی آغوشش هستم ولی رهایم میکرد چون نفر اول همیشه آغوشش را میخواسته و امید دریغ نکرده اما رفته یود و امید را نا امید رها کرده بود.من در اوج و رها شده روی تخت نگاهم در پی او بود که به سراغ کشو رفت و کاندومی را بوی آلتش کشید. بوی درد به مشامم می امد. او میدانست التش برای باسنم شبیه زجر میماند ولی هیچ وقت کوتاه نیامد چون برای نفر اول کوتاه آمده بود و من اول نبودم.روی تخت نشست میدید پاهایم هنوز ار فرط لذت کمی می لرزند ولی ارام گفت بیا بشین روی کیرم.چشم هایم را بستم چرا این کار را با من میکرد؟اینکه خودم درد را به خودم هدیه دهم؟ به خودم تلنگر زدم مگر او را نمی خواهی؟ من او را میخواستم ارام روی پاهایش رفتم خودم باید بی هیچ مقدمه ای التش را وارد سوراخ تنگ پشتم میکردم. لب هایش را بوسیدم و ارام شروع کردم.مرا می بوسید و میدانست درد در من وارد میشود. ارام پیش می رفتم. من درد داشتم و هیج فریاد رسی نداشتم وقتی تنها فریاد رسم هدیه دهنده ی دردم بود.بوسه را قطع کرد و جدی گفت تندتر.ناز ریختم در صدایم شاید تاثیر داشته باشد ولی من خیلی درد دارم امید.دست هایش روی باسنم نشست و مجبورم کرد درد را به انی تحمل کنم.اشک ریختم و اون غرق لذت شد.او همیشه از تنگی پشتم لذت می برد و این بار نیز استثنا نبود.تنها دلخوشیم به تاخیری ای بود که استفاده نکرده بود و میدانستم دردم چند دقیقه ای بیشتر مرا همراهی نمیکند.تند تر حرکت میکرد و من تند تر درد میکشیدم. او آه میکشید و من آخ میگفتم او چشم هایش برق میزد و من اشک میریختم. او خالی شد و من از او پر شدم.و او حق من میدانست چون من دومین نفری بودم که عجیب اولی را در ذهنش رنگ میزدم…نوشته سکوت

Date: July 17, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *