سلام به همه دوستاننه میگم واقعی نه میگم دروغه هر چی دوست دارین فکر کنید این بلایی که سرم امد این داستان هیچ گونه سکسی نداره ولی شاید به سکس ختم بشه .یک روز که با بهترین دوستم به اسم ساسان بهم زده بود داشتم تو سایت های ول میگشتم و چت میکردم که پیام برام امد از طرف یکی به اسم ارش که خودش گی معرفی کرده بود و خلاصه من هم جوابشو دادم و بعد از سلام و احوال پرسی و اینجور شر و ورها از خودش گفت اسمش ارشه و بچه تهران و 19 سالشه و من هم گفتم اسم ادو است 23 ساله و ساکن هرجا خلاصه بعد از یک دو ساعت چت کردن فهمیدم اقا دنبال دوست گی میگرده و من هم جوابشو دادم و شماره تماسمو خواست ولی خدایش یک چیزی تو حرفاش بود که منو به ادامه وا میداشت و من هم شمارمو دادم و گفتش بهم زنگ میزنه و خداحافظی کردیم و رفتیم که بعد از 20 ثانیه دوباره تماس گرفت و گفت خواسته ببینه شماره مال خودمه یا نه و گفت بعد از شام زنگ میزنه و من هم راه افتادم طرف خونه و چی بگم تا بعد از شام نزدیک 10 بار زنگ زد و یک جوری میل من نسبت به این پسر بیشتر و بیشتر میشد و خلاصه بعد از شام زنگ زد و خودشو کامل معرفی کرد و هدفش دنبال یک گی بوده برای رفاقت و گی بودن و من هم از خدام بود یک تجربه نو را امتحان کنم و اون شب تا ساعت 4 و صبح با اس ام اس بازی و حرف های سکسی گذشت و صبح دیدم هفت و نیم صبح بهم زنگ زد و گفتش دیشب را اصلا نخوابیده و همش تو کر من بوده ولی نمیدونم چرا هر چی میخواست من صاف و صادق بهش میگفتم بعد از دو روز دوستی و رفاقت و مسائل سکسی پیام برام امد که نوشته بود فقط دنبال رفاقت معمولیه همینو بس که من هم نوشته معمولی چطوریه که گفت همو دوست داشته باشیم و بهم اس بدیم با هم بخندیم و با هم بریم بیرون و خلاصه عاشق و معشوقه هم بشیم و مدام لای حرفاش مینوشت که دوستم داره و من هم قربون صدقه میرفتم و جوابشو جوری میدادم که کسی این حرفا رو به نامزدش هم نمیزنه و قرار شد تو وب همو ببینیم که روز موعد فرار رسید و من هم هزاران جور تصورش میکردم و خیلی هم استرس داشتم که اون منو نپسنده و از اینجور دلشورها که امدش یک پسر معمولی با چشمانی درشت و صورتی سفید و لبهای قرمز که قرمزتر از خود قرمز بود و منهم خودمو نشونش دادم که گرفتاریهایم از همین نشون دادنم شروع شد که وقتی منو دید زد زیر گریه زاری که حق نداری ولم کنی و باید با من بمونی و چی خلاصه اون شب همشه از من تمجید میکرد که چقدر خوشگلم و چطوریم و باید حتما برم تهران پیشش و الان نزدیک یک هفته است که باهم هستیم و روز به روز تشنه تر میشم و اون هم حالش از من بهتر نیست چون مدادم تو حرفاش دوگانگی داره یک روز سکسی یک روز عشق یک روز هم مسخره بازی که تا همین دیشب که نوشتم براش که من دیگه خسته شدم و نمیخوام ادامه بدم که دیدم زنگ زد و داره گریه زاری میکنه که نامردی نکن و من به تو احتیاج دارم و تو زندگیمو عوض کردی و زندگیم نظم پیدا کرده فکر کنم منو با ناظموشون اشتباه گرفته بود ولی در کل ادامه میدم چون خودم هم خیلی دوستش دارم و اگر اون بخواد و خانواده هامون اجازه بدن حاضرم باش ازدواج کنم چون خدایش عاشقش شدم ولی بهش نگید چون هنوز بچه هست و باید بزرگ بشه ولی معلومه خیلی درس خونده و اطلاعاتش در حد تیم ملی مکزیکه نه کمتر نه بیشتر ولی کاش ایران هم مثل مکزیک ازادی بود برای اینطور مسائل به امید روزی که همه به همه برسننوشته ادو و ادامه داره
0 views
Date: November 25, 2018