چطور توی هیئت بچه کونی شدم

0 views
0%

داستان کون دادن من به پسر همسایه و … اسم من بهنام هست و 22 سالمه داستان من از 7 سال پیش شروع شد و هنوز هم ادامه داره تو همسایگی ما یه پسری بود به اسم کریم که سر کوچه مغازه ساندویچی داشتن و ما همیشه با هم بازی میکردیم بیشتر موقع هم کریم سوسیس یا کالباس میاورد و با دوچرخه میرفتیم تفریح… یه روز که اتفاقا ماه محرم شروع شده بود قرار گذاشتیم که بریم هیئت و تا شب اونجا باشیم کریم هم گفت بریم کمی کالباس برداریم و بریم هیئت.وقتی رفتیم مغازه داداشش بزرگش اسمش رضا بود یه سوسیس درآورد و روبروی من گرفت و گفت از اینا میخواهی ؟ و هی بازیش داد من هم چیزی نگفتم و اون خندید و رفت پشت فر… حقیقتش خیلی وقتا یه جوری نگاهم میکرد که خوشم نمیومد از این کارش خوشم نیومد و با کریم رفتیم هیئت… ساعت 8 شب بود که دیدم رضا هم اومد و بغل ما نشست. کریم هم طبق معمول رفت سراغ طبلش که تمرین کنه رضا گفت بهنام میخواهی تو هم سنج بزنی ؟ من هم گفتم آره بعد گفتش بیا بریم خونه تا سنج رو بیاریم با خوشحالی به راه افتادیم و رسیدیم خونه شون … کسی نبود واون هم رفت داخل خونه و بعد به من گفت میایی کمکم کنی آخه سنج رو زیر صندوق گذاشتم و دستم بهش نمیرسه من هم رفتم خونه و دیدم سنج انتها و زیر صندوقه برای همین دراز کشیدم که سنج رو بکشم بیرون که دیدم رضا دراز کشید روی من که مثلا کمکم کنه مونده بودم چکار کنم که گفت تو یه ذره دیگه دستت رو ببر تو تا با هم بیاریمش بیرون ؟ من که دستم اون زیر بود دیدم گرمکن منو کشید پایین و کیرش رو گذاشت لای کونم و شروع به عقب جلو کرد هر چی تلاش کردم نتونستم از زیرش بیام بیرون تا اینکه دیدم آقا آبش رو ریخت لای کونم.. بلند که شد من هم گرمکن رو پوشیدم که برم دیدم در خونه رو قفل کرده گفتم رضا اگه در رو باز نکنی داد میزنم اون هم سنج رو درآورد و به من داد و گفت این مال تو و برو هیئت تا من هم بیام فقط به کسی چیزی نگو که آبروت تو محل میره میفهمی که ؟ با سنج رفتم هیئت که دیدم کریم داره با طبلش تمرین میکنه از آقا جمشید که سرپرست هیئت بود اجازه گرفتم که من هم سنج بزنم اون هم قبول کرد و رفتم قاطی کریم و بچه ها که تمرین کنم. لای کونم چسبناک شده بود و اذیتم میکرد رفتم دستشویی خودمو شستم ولی باز هم شورتم کثیف شده بود خلاصه آخرشب به هوای گرم بودن رفتم حموم و شورتم رو شستم تا مادر اینا شک نکنن. فردا ظهر دیدم کریم اومد در خونه و گفت بیا بریم هیئت که پس فردا دسته میره بیرون و باید آماده باشیم تا گند نزنیم … رفتیم هیئت که دیدم رضا هم اونجاست و داره با یه نفر صحبت میکنه تا منو دید اومد طرفم و گفت چطوری بهنام دیر کردی مگه نمیخواهی با بچه ها تمرین کنی ؟ من هم چیزی به روم نیاوردم و گفتم الان میرم . یه ساعت بعد بود که رضا یه سینی شربت آورد و به همه ما تعارف کرد و گفت بهنام میایی کمکم میکنی تا به همه شربت بدیم با شک گفتم باشه که با هم رفتیم آبدارخونه و اون یه سینی شربت به من داد و گفت برو پخش کن بیا و من هم وقتی برگشتم کسی تو آبدارخونه نبود رضا هم سریع از پشت به من چسبید و من با زور از دستش فرار کردم که دیگه باهاش تنها نباشم بدجوری تو مخمصه افتاده بودم رضا هم دیگه بدجوری به من گیر داده بود تو محل بعضی وقتها بخاطر خوشگل بودن و سفیدی بدنم خیلی از بچه ها به شوخی منو دستمالی میکردن ولی این یکی دیگه ول کن نبود. البته بعضی وقتها با بچه محل ها میرفتیم تو باغ کوچه پشتی و با هم دیگه از اون بازیها میکردیم… رفتم تو هیئت پیش بقیه نشستم که دیدم آقا جمشید رو به جمع کرد و گفت امشب تا دیر وقت باید به کارهامون برسیم و چادر حیاط رو بندازیم هر کی دوست داره کمک کنه بیاد جلو من هم با چند تا از بچه ها داوطلب شدیم که کریم گفت من باید برم مغازه رو نظافت کنم فردا صبح میام . با اینکه ناراحت شدم ولی از این خوشحال شدم که با رفتن کریم رضا هم میرفت ولی یک ساعت از رفتن کریم گذشته بود ولی رضا هنوز تو آبدارخونه بود تو همین حین آقا جمشید گفت یه نفر باید کمکمون کنه تا بریم برای فردا ظهر کمی چوب برای آشپز جمع کنیم من هم رفتم جلو و برای اینکه از رضا دور بشم گفتم من حاضرم . یه دفعه دیدم آقا جمشید سوئیچ وانتش رو به رضا داد و گفت رضا جان آقا بهنام میاد کمکت تا کمی چوب بیارین فقط سعی کن خیس نباشه پیش خودم گفتم عجب خریتی کردم ؟ رضا رفت تو وانت و منو صدا کرد و گفت بیا بشین جلو بریم من هم رفتم بالای وانت که آقا جمشید گفت پسر جان اینجا خطرناکه برو مثل آدم جلو بشین … رضا گاز ماشین رو گرفت و رفتیم تا رسیدیم به اطراف یه قبرستان که دیدم رضا دستش رو گذاشت رو پاهام و گفت بهنام مگه میخوام بخورمت که همش میخواهی از دستم در بری ؟ گفتم ببین رضا این کار تو درست نیست ماه محرم نباید کار بدی کرد . اون هم خندید و گفت ببین من که برادر رفیقتم تازه خودت میدونی همیشه تو محل هوای تورو دارم (اینو راست میگفت همیشه تو محل هوامو داشت ) این کاری هم که داریم میکنیم برای ارضا کردن جوونی هست خودت که بزرگ بشی میفهمی … بعد زیپ شلوارش رو کشید پایین و کیرش رو درآورد و دست منو گذاشت روی کیرش خیلی داغ بود همینطور که دستم رو رو کیرش فشار میداد بزرگتر میشد تا جایی که حسابی راست کرد و گفت بهنام جون می بینی هیچی نیست بعد دستش رو گذاشت رو کیر من و کمی بازی کرد . هوای خنکی بود و رضا بعد از چند دقیقه رفت بیرون و پشت وانت یه برزنت انداخت وبه من گفت بیا بالا اینجا هیچکس نیست و تاریک هم هست . مونده بودم چکار کنم اون هم تا دید چیزی نمیگم دستم رو گرفت و منو برد پشت وانت … مثل آدمهای گیج بودم هم میترسیدم و هم روم نمیشد چیزی بهش بگم منو خوابوند کف وانت و شلوارم رو کشید پایین و دراز کشید روم و مثل دفعه قبل کیرش رو تف مالی کرد و شروع کرد به عقب جلو کردن میترسیدم کسی از راه برسه برای همین گفتم رضا زود تمومش کن الان یکی میاد اون هم کیرش رو لای کونم اونقدر عقب جلو کرد تا آبش اومد و با دستمال لای کونم رو تمیز کرد… بعد شلوارم رو پوشیدم و با هم رفتیم یه مقدار چوب جمع کردیم و بار وانت کردیم و راه افتادیم هنوز به هیئت نرسیده بودیم که رضا منو بوسید و گفت شرمنده ولی تلافی میکنم . از این که عذر خواهی کرد ازش خوشم اومد و چیزی بهش نگفتم وقتی رسیدیم آقا جمشید کلی تشکر کرد و بچه ها هم کمک کردن تا چوب ها رو ببریم گوشه حیاط . وقتی کارمون تموم شد رضا گفت بیا آبدارخونه کمک من باش وقتی سرش خلوت شد منو تا خونه رسوند و گفت فردا از مادرت اجازه بگیر تا شب تو هیئت برای کمک کردن بمونیم . موقع خواب یاد اون لحظه ای که تو وانت بودم افتادم با خودم گفتم رضا بچه خوبیه وگرنه باهاش راه نمیومدم برای یه لحظه دستم رو بردم لای پاهام و خودم هم خوشم اومد مخصوصا وقتی که کیرش رفت لای پاهام آخه قبلا با بچه ها از این کارها میکردیم و من خیلی دوست داشتم برای یه بار هم شده با یکی اینکارو انجام بدم . البته از بوی آب کیر هم خیلی خوشم اومد وقتی رضا آبش رو ریخت لای کونم یه لذت خاصی داشت بوی تند آبش منو مست کرد ولی به روم نیاوردم . فردا ظهر که رفتم هیئت دیدم کریم داره جلوی هیئت رو میشوره تا منو دید گفت پسر کجایی رضامون داره دنبالت میگرده . گفتم برای چی ؟ اون هم با صدای بلند گفت حمالی که بچه ها گفتند آقا جمشید میگه چوب کم آوردین باید بیشتر باشه آخه جواب اون دیگها رو نمیده … منتها ایندفعه آقا جمشید هم با ما اومد و کلی چوب جمع کردیم پایان بدن منو رضا خاکی شده بود و آقا جمشید گفت برین خودتون رو بشورین بعد بیایین هیئت … بعد از خالی کردن چوب ها با رضا به سمت خونه راه افتادیم و هنوز تو کوچه بودیم که رضا گفت مادرم اینا رفتن شهرستان و مغازه رو هم که بخاطر ماه محرم بستیم و هم اینکه تو به مادرت گفتی دیر میری ؟ اگه از تو خواهش کنم میایی بریم خونه ما حموم ؟ کریم هم تو هیئته و کاری به ما نداره ؟ مونده بودم چکار کنم با شک و تردید گفتم باشه ولی نوبتی .اون هم خندید وگفت باشه در خونه شون رو باز کرد و با هم رفتیم تو رضا گفت تو اول برو تا من برم دستشوئی . من هم رفتم تو حموم و آبگرم رو باز کردم تا گرم بشه~ شورتم رو در آوردم تا خیس نشه . رفتم زیر دوش که دیدم رضا هم اومد تو شورتش رو در آورد یه مقدار عقب کشیدم که اومد جلو و گفت پسر چقدر تو سفیدی ؟ بعد کیر من رو گرفت دستش و گفت میخواهی آبت بیاد تا بفهمی من چی میگم ؟ راه دیگه ای نداشتم اومد جلو و گفت چشمات رو ببند و و فکر کن داری یه دخترو میکنی و تند تند جلق بزن یه مقدار که با کیرم ور رفت دیدم آبم اومد و اون نشست زیر دوش و گفت بیا اینجا کارت دارم .( برای اولین بار تو عمرم جلق زدن رو یاد گرفتم ) من رفتم بغل دستش و اون شروع کرد به دست کشیدن بدنم خیلی داشت حال میکرد بعد بلند شد و کیرش رو گذاشت جلوی صورتم و گفت میک بزن آروم کیرش رو گذاشتم تو دهنم و شروع کردم به لیس زدن رضا آخ واوخ میکرد و هی موهام رو میکشید که کیرش تا ته بره تو دهنم . اول بدم اومد ولی یواش یواش از لیس زدن و مخصوصا از خوردن کیرش که حالا حسابی داغ و گنده شده بود خوشم اومد همینطور که داشتم ساک میزدم یه دفعه آبش اومد و ریخت تو دهنم . مزه شوری داشت دهنم گس شده بود سریع زیر دوش دهنم رو شستم با رضا رفتیم بیرون و خودمون رو خشک کردیم که رضا گفت الان زوده بریم بیا یه ذره بازی کنیم بعد میریم هیئت … یه تشک انداخت تو اتاق و منو خوابوند اونجا و خودش اومد بغلم دراز کشید و شروع کرد به لاس زدن هی قربون صدقه ام میرفت و نازم میکرد یواش یواش داشت شهوت منم بیدار میشد که گفت بهنام جون این جوری که حال نمیده باید کون بکنی تا بفهمی چه مزه ای میده گفتم رضا این کیر منو جر میده خودت مگه تا حالا دادی که اینجوری تعریف میکنی ؟ اون هم خندید و گفت پسر تو که اهل حال نیستی تا بدونی چی میگم یه دقیقه صبر کن الان بهت ثابت میکنم بعد رفت یه قوطی کرم آورد و گفت برگرد تا بهت بگم ؟ منو چرخوند و انگشتش رو کرم زد و مالید و انگشت کرد دور کونم ترسیده بودم و نمیدونستم چکار باید کنم فقط منتظر بودم ببینم چی میشه که یه دفعه یه انگشتش رو کرد تو کونم ومن بلند شدم اون هم خندید و گفت چیه مگه میخوام بکشمت فقط انگشتت کردم دوباره منو خوابوند و یه انگشتش رو کرد تو کونم و هی عقب جلو کرد وقتی حسابی جا باز کرد منو برگردوند و کیرم رو کرد تو دهنش و کمی ساک زد من هم داشتم لذت میبردم که یه لحظه دو انگشتی کرد تو کونم که حس کردم الانه که سوراخ کونم پاره بشه خودم رو کشیدم عقب ولی اون انگشت هاش رو در نیاورد گفتم رضا درد داره گفت نترس الان باز میشه و عادت میکنی یه چند دقیقه که گذشت دیدم هنوز درد داره ولی رضا اینقدر با کیرم بازی کرد تا یادم بره چی شده … بعد منو به حالت قنبل برگردوند و یه بالش گذاشت زیر شکمم و شروع کرد به دو انگشتی کردن تو همون حین کیرش رو داشت کرم میزد که دیدم انگشت هاش در آورد و کیرش رو گذاشت دم کونم و آروم فشار آورد اولش دردی نداشت ولی یه کم که فشار داد تو. پایان بدنم درد گرفت انگار یه بمب تو کونم گذاشته بودن خودم رو کشیدم جلو که دیدم رضا از پشت سفت چسبیده به من سرش رو آورد دم گوشم و گفت جون مادرت یه لحظه صبر کن الان دردش میره ولی بزرگی کیرش رو تو کونم داشتم حس میکردم چند لحظه همون جوری موند و بعد آروم کیرش رو تکون داد شکمم داشت میترکید برای همین التماس کردم که یه لحظه کیرش رو در بیاره ولی اون ول کن نبود از زیر یه ذره با کیرم بازی کرد و بعد کیرش رو عقب جلو کرد چون تو حموم آبش اومده بود خیلی طول کشید تا آبش بیاد تو همون حین یه دفعه سرعتش رو زیاد کرد و خوابید روم داغی آب کیرش رو تو کونم حس کردم ولی وقتی کیرش رو درآورد همون جور که دراز کشیده بودم آبش از کونم سرازیر شد اومدم تکون بخورم که یه دفعه گوزیدم رضا دستم روگرفت و شروع کرد به خندیدن انگار جایی رو فتح کرده باشه خیلی خوشحال بود بعد گفت دیدی بهنام جون هیچی نیست فقط ترس الکی داشتی بلند شدم رفتم دستشوئی که خودم رو بشورم هنوز سوراخ کونم یه ذره باز بود ترسیدم که همین جوری بمونه و اومدم لباسم رو پوشیدم و راه افتادم برم هیئت که رضا هم اومد دنبالم و گفت اگه درد داری برو یه گوشه بشین ولی گفتم نه (حقیقتش درد داشتم مخصوصا دلم خیلی درد میکرد) رفتم پیش کریم اینا که دیدم با بچه ها دارن برای آشپز آتیش درست میکنن یه مقدار کمک کردم ورفتم آبدارخونه به رضا گفتم چایی داری اون هم انگار اتفاقی نیافتاده برام یه چایی ریخت وخوردم اون روز زود رفتم خونه که مادرم گفت بهنام با همسایه میریم هیئت اگه خواستی بری در و پنجره رو ببند بعد برو… گفتم باشه . پدرم هم که ماموریت بود و من تنها مونده بودم که چکار کنم برای همین رفتم آینه رو آوردم گذاشتم روی زمین و کونم رو دیدم یه مقدار کبود شده بود ولی دست که بهش زدم هنوز سوزش داشت برای همین رفتم یه ذره از پماد سوختگی دورش مالیدم و نشستم تا آروم بشه… فکرم همش تو اون لحظه ای بود که رضا داشت منو از کون میکرد باورم نمیشد که من هم کون دادم آخه از بچه ها شنیده بودم که درد داره ولی نه اینقدر مخصوصا سوزشش انگشتم رو یه ذره فشار دادم دیدم رفت تو ولی هنوز میسوخت … پماد رو که زده بودم حسابی نرم شده بود نمیدونم چی شد که شهوتم بیدار شد و شروع کردم به جلق زدن همون جوری که رضا یادم داده بود منتها هر کاری میکردم کیر رضا میومد جلو چشمم که چه جوری منو میکرد. سرعت دستم رو زیاد کردم و آبم اومد خیلی حال داد. تازه فهمیده بودم که تمایل من بیشتر به مرد هاست تا زنها وقتی تو آینه کون لختم رو میدیدم بیشتر شهوتی میشدم و این تجربه جدید برای من خیلی حال میداد خیلی سریع لباسم رو پوشیدم و رفتم هیئت . دیدم دارن عزاداری میکنن برای همین نشستم یه جا و تکون نخوردم هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دیدم کریم اومد پیشم و گفت امشب قراره با دسته بریم بیرون میایی یا نه ؟ گفتم حوصله ندارم مریض شدم . تو همین حین رضا اومد و گفت بهنام مادرت رو دیدم سفارش کرد که هوای تورو داشته باشم که جایی نری؟ تو دلم خندیدم و چیزی نگفتم تو فکر بودم که رضا اومد درگوشم گفت خیلی که اذیت نشدی من هم گفتم خیلی درد دارم . با اشاره اون رفتم آبدارخونه و اون رو به من کرد و کلی معذرت خواهی کرد و گفت هر کاری بتونم برات میکنم فقط از دست من ناراحت نباش گفت شام خوردی یا نه ؟منو برد بیرون و مغازه شون رو باز کرد بعداز پذیرایی مفصل با هم رفتیم هیئت و بعدش خونه اومدم و خوابیدم فردا صبح که بیدار شدم دردی نداشتم فقط یه مقدار خفیف سوزش کونم اذیت میکرد مادرم بعد از صبحانه گفت من میرم خونه خاله ات حواست به خونه باشه و هر وقت هم رفتی هیئت در و پنجره رو محکم کن من شاید شب با خاله ات اینا بیام.. خونه رو کثیف نکنی ؟ گفتم چشم و اون با خواهرم رفتن بیرون وقتی مطمئن شدم رفتن درو از پشت قفل کردم و رفتم آینه رو آوردم و قنبل کردم و کونم رو دست میکشیدم طوری کونم رو بازی میدادم که خودم هم شهوتی شدم خدائیش کون قلنبه و سفیدی داشتم وقتی کیرم راست شد شروع کردم به جلق زدن واقعا حال میداد که دیدم زنگ خونه رو زدن سریع آینه رو ورداشتم و لباسم رو پوشیدم و رفتم دم در… مطمئن بودم مادرم چیزی جا گذاشته درو که باز کردم دیدم رضاست گفت نمیایی هیئت گفتم حوصله ندارم تازه باید حواسم به خونه باشه چون مادرم اینا تا شب نیستن . تا اینو شنید گفت بذار برم مغازه برای ناهار یه چیزی بیارم همین جا بخوریم موافقی ؟ مهلت نداد جوابش رو بدم سریع رفت و 10 دقیقه بعد دیدم با کلی خوراکی و گوشت کبابی اومد تا رفتیم اتاق وسائل رو گذاشت زمین و گفت بهنام جون اگه ناراحت نمیشی یه دقیقه بخواب تا ببینم چیزیت نشده ؟ گفتم نه پدر خلاصه شلوارم رو کشید پایین و بعد از دیدنش یه بوس از کونم کرد و رفت نشست رو مبل من هم شلوارکم رو پوشیدم و رفتم رو مبل نشستم . مطمئن بودم میخواد دوباره منو بکنه چون کیرش داشت شلوارش رو پاره میکرد ولی من هم از دردش خوشم نمیومد چون دفعه اول واقعا درد کشیدم . اون هم سر صحبت رو باز کرد و شروع کرد به تعریف از من که تو واقعا بچه با مرامی هستی و از چیزا… بعد گفت میخواهی ماساژت بدم گفتم نه اون هم گفت پسر نمیخوام که کاری کنم اگه ناراحت نمیشی فقط لا پایی حال میکنیم بعد بدون رو دربایستی شلوارش رو درآورد و با شورت اومد جلوم و بلوزم رو درآورد و گفت بیا یه ذره با کیرامون بازی کنیم . من هم شلوارکم رو کشیدم پایین و اون منو بغل کرد و یه لب ازم گرفت و گفت بیا کیرتو بخورم آخه خیلی سفید و خوشگله و منو خوابوند رو زمین و شروع کرد به ساک زدن کیرم همچین که شهوتم بیدار شد خودش دراز کشید و گفت حالا نوبت توئه من هم گفتم بریم رو تخت اینجا رو زمین نمیشه بعد دراز کشید رو تخت و من شروع کردم به لیس زدن واقعا از این کار خوشم میومد برای همین کله کیرش رو که خیلی نرم بود میک میزدم بعد منو به حالت 69 درآورد و همینطور که براش ساک میزدم اون هم کیر منو گذاشت دهنش و تو اون حالت یه انگشتشش رو کرد تو کونم و هی عقب جلو کرد تا اینکه منو برگردوند و شروع کرد به گاز گرفتن سینه و شونه هام دیگه داشتم از زور شهوت میمردم که گفت میخواهی بکنی تو کونم راستش کون صافی داشت و اصلا حال نمیداد برای همین گفتم نه. بعد با خنده گفت دیدی خودت نخواستی حالا بذار من یه ذره بکنم تو کونت قول میدم فشار ندم ؟ من هم تو اوج شهوت گفتم باشه فقط فشار ندی ها چون کیرت از کیر من خیلی بزرگتره اون هم آروم دو انگشتی کرد تو کونم و هی کرم میزد و بعد منو بحالت قنبل درآورد و آروم کله کیرش رو گذاشت دم کونم و با یه فشارش فهمیدم جا کرده برای همین گفتم یه لحظه صبر کن تا جا باز کنه اون هم شروع کرد به لیس زدن کمرم و با یه دستش آروم فشار داد که مثل قبلی درد نداشت برای همین همون جا کیرش رو کمی عقب جلو کرد تا جایی که دیدم کیرش تا نصفه رفته تو کونم خیلی داشتم حال میکردم داغی کیرش رو تو کونم حس میکردم واقعا لذت بخش بود برای همین گفتم رضا آروم آروم بکن من دردم نگیره اون هم از زیر کیرم رو گرفت وشروع کرد باهاش بازی کردن تو اوج لذت بودم که دیدم کیرش رو قشنگ تا دسته کرده و داره عقب جلو میکنه یه مقدار که گذشت دیدم توی کونم داغ داغ شد فهمیدم رضا آبش اومد (باید کون داده باشین تا بفهمین داغی آب کیر چه حالی به آدم میده) وقتی کارش تموم شد تو همون حالت منو برگردوند و شروع کرد برام جلق زدن من هم آبم اومد و همون جوری خوابیدم رو تخت دوست داشتم تو اون حالت میموندم . رفتم دستشوئی خودم روشستم و رضا هم اومد پیشم نشست و شروع کرد دست مالیدن به بدنم چون بدن اون خیلی از بدن من سیاه تر بود. رضا رفت آشپزخونه و یه ساندویچ کبابی دبش درست کرد وآورد خوردیم . البته بدون شورت پیش هم نشسته بودیم و اون بعد از ناهار گفت میخوامت بهنام میدونی از دو سال پیش که دیدمت چشمم دنبالت بود فکرشم نمیکردم که به آرزوم برسم حالا هم هر کاری بخواهی برات انجام میدم … من هم بدون رو دربایستی گفتم از ساک زدن خیلی خوشم میاد مخصوصا کیر تو که از کیر من بزرگتر و هم تیره تر هست تا اینو گفتم اومد بغلم کرد و شروع کرد به لب گرفتن از من لبم رو میک میزد ولی من از لب گرفتن خوشم نمیومد برای همین اون دراز کشید تا من براش کمی ساک بزنم . من شروع کردم به لیس زدن کلاهک کیرش دوست داشتم همه کیرش رو قورت بدم با حوصله نوک زبونم رو روی رگهای متورم کیرش میزدم و زیر نرمه کیرش رو لیس میزدم . با این حال که ساک میزدم ولی از صد تا کس کردن بیشتر به من حال میداد پایین کیرش رو با مشتم گرفتم و کلاهک کیرش رو اونقدر میک زدم که باد کرده و دو برابر شده بود . میدونستم که آبش دیر میاد برای همین تا تونستم کیرش رو خوردم واقعا دوست داشتم کیر بخورم یه حالت بخصوصی داشتم نمیدونم این تو خون آدم هاست یا بعدا دچارش میشن ( ولی تازه فهمیده بودم که ساک زدن یه کیر داغ رو به کون دادن ترجیح میدم ) بعدش خایه هاش رو لیس زدم و همینطور تو دهنم میکردم که دیدم پشمهای خایه اش زیاده برای همین دوباره رفتم سراغ کیر داغش تند تند ساک زدم که ایندفعه آب کیرش اومد و من بلند شدم و دهن و صورتم رو شستم رضا هم گفت میرم هیئت یه سری بزنم وبیام من هم منتظر شدم تا بیاد وقتی دیر کرد شروع کردم به انگشت کردن سوراخ کونم دیگه عادت کرده بود. راحت تونستم دو انگشتی تو کونم کنم بعدش جلق زدم تا آبم اومد از این که رضا جلق زدن رو به من یاد داده بود خیلی خوشحال بودم… آدم راحت خودش رو تخلیه میکرد . ساعت چهار شده بود که دیدم رضا نیومد لباسهام رو پوشیدم و رفتم هیئت دیدم سرش شلوغه و داره حسابی کار میکنه چیزی نگفتم و برگشتم خونه که سر کوچه کریم جلوی من در اومد وگفت مگه سنج نمیخواهی بزنی ؟ گفتم نه حالم خوب نیست اون هم به حالت قهر رفت و من مستقیم رفتم خونه و پایان خونه رو جمع و جور کردم که وقتی مادرم میاد به چیزی شک نکنه . شب موقع خوابیدن سوزش کونم شروع شد با اینکه رضا منو آروم میکرد ولی بازم سوزش رو حس میکردم . فقط دوست داشتم ساک بزنم. یادمه پارسال وقتی رفته بودیم شهرستان پسر 5 ساله یکی از فامیلها رو بردم باغ برای تفریح و وقتی رفتیم رودخونه برای آب بازی چند بار کیرش رو گرفتم و عجیب هوس خوردنش رو کرده بودم . فردا نزدیکی های ظهر بود که دیدم رضا اومد دم خونه ما و به مادرم گفت اجازه بهنام رو بدید تا با هم بریم هیئت پسرعموم اینا. اونجا خیلی شلوغ نیست ولی چون دعوت کردن من باید برم که مادرم گفت اشکال نداره بشرط اینکه دیر وقت نیایین آخه برای شام باید برم هیئت من هم گفتم باشه کلید ببر اگه دیر اومدم نگران نشو چون با رضا میرم . سر کوچه که رسیدیم رضا منو کشید کنار که کریم مارو نبینه وقتی کریم رفت ما هم رفتیم خونه رضا اینا . رضا گفت مطمئنم کریم تا شب نمیاد آخه دسته باید به چند تا هیئت بره. رفتیم خونه شون که دیدم رضا لباسش رو درآورد و گفت شرمنده بهنام ولی از دیشب تا حالا دوبار جلق زدم راستش کون سفید و تمیزی داری آدم فکر میکنه تازه اصلاح کردی اصلا مو نداری و من هم منتظرم گفتم باشه ولی کون که میدم سوزش داره عیبی نداره کمی برات ساک بزنم اون هم قبول کردو خوابید رو تشک و من شروع کردم به خوردن کیرش حسابی تو حال بودم که دیدم طبق معمول این دو روز شروع کرد به انگشت کردن من. یه کم که عادت کردم منو خوابوند و ازمن لب گرفت و سینه هام رو گاز میزد. بعد آروم آروم دو انگشتی کرد تو کونم و کله کیرش رو کرد توکونم درد کمی داشتم ولی مجبور بودم تحمل کنم اون هم یواش یواش کیرش رو عقب جلو کرد و از زیربا دستش سینه منو فشار میداد یه مقدار که گذشت کیرش رو درآورد و منو برگردوند پاهام رو داد بالا و دوباره کیرش رو کرد تو کونم . همینطور که ادامه داد خوابید روم و سینه ام رو گرفت به دهنش و شروع کرد به میک زدن من هم یواش یواش شهوتم بیدار شد و اون دوباره بلند شد و تو همون حالت با یه دستش برام جلق میزد .آبش که اومد داغی لذت بخشی داشت و کیرش رو که درآورد. برام اونقدر جلق زد تا آب من هم اومد خودم رو که شستم گفتم رضا دیگه نمیتونم خیلی کون درد گرفتم اگه میشه دیگه منو نکن چون کونم بد جوری میسوزه . رضا بلند شد و رفت تلویزیون رو روشن کرد ویه فیلم رزمی گذاشت که ببینم تو وسطهای فیلم بودیم که رضا اومد جلوی من و شروع کرد با کیر من بازی کردن و هی کله کیرم رو میبوسید . با اینکه چند سال از من بزرگتر بود ولی پایان موهای بدنش دراومده بود یه چند دقیقه ای که گذشت گفت اگه یه رازی رو بهت بگم پیش خودت میمونه ؟ گفتم آره. گفتش باید قسم بخوری ورگرنه نمیگم وقتی قسم خوردم گفت میدونی چیه چهار سال پیش که رفته بودیم اردو اونجا یه نگهبان داشت وقتی توی باغ داشتم بازی میکردم بهم گیر داد و منو خوابوند و لاپایی منو کرد تا آبش اومد و منو ول کرد فردا صبحش که دید صدای من درنیومد گفت بیا اتاق سرایداری باهات کار دارم من هم که از اون نره خر میترسیدم حرفشو گوش کردم و باهاش رفتم و اون کیر سیاه و گنده اش در آورد و گفت بخورش وگرنه پیش رفیقات میگم که کون دادی؟ مونده بودم چکار کنم کیرش خیلی گنده بود برای همین یه ذره لیس زدم و بعد منو برگردوند یه ذره روغن مالید و انگشت کرد و هر چی فشار داد نرفت تو . وقتی دید میخوام از درد داد بزنم همونجور خوابید روم و لاپایی منو کرد تا آبش اومد و من رفتم اتاق خودمون و دیگه جرات نمیکردم باهاش رودر رو بشم وقتی هم از اردو اومدیم بعضی وقتها با کونم ور میرفتم و انگشت میکردم یا با یه سوسیس حال میکردم حالا اگه حالش رو داری بیا یه بار کیر تورو امتحان کنیم گفتم خیلی پشمالویی… گفت صبر کن الان میام . چند دقیقه بعد از حموم اومد بیرون و جلوی من قنبل کرد دیدم کونش خیلی تمیز شده قشنگ با تیغ زده بود … اومد جلوم و شروع کرد به ساک زدن کیر من و کمی کرم مالید و انگشت کرد دور کونش و آروم کله کیرم رو گذاشت دم کونش باهاش بازی بازی کرد و قنبل کرد و گفت بهنام آروم فشار بده تا بره تو من هم با یه ذره فشار کله کیرم رو کردم تو کونش و اون گفت تکون نده تا جا باز کنه . خلاصه همون طور کارمون رو انجام دادیم و من آبم اومد رضا هم برگشت و گفت برام ساک بزن تا من هم آبم بیاد من هم شروع کردم به ساک زدن و حسابی کیرش رو خوردم تا آبش اومد و رفتیم خودمون رو شستیم رضا با خنده گفت پسر کون دادن اونقدرها هم درد نداره گفتم برای اینکه کیر من کوچیکه اگه به یه آدم بزرگ کون بدی اون وقت میفهمی چه دردی داره؟ بعد از فيلم ديدن رفتم خونه و تا شب تو فكر رضا بودم اصلا باورم نميشد كه اون هم كون بده … فردا صبحش كه بيدار شدم بعد از خوردن صبحونه راه افتادم بطرف هيئت كه رضا رو ببينم ولی هر چی گشتم پيداش نكردم برای همين برگشتم تو كوچه خودمون اونجا هم خلوت بود و كسی از بچه ها رو نديدم رفتم خونه و دوچرخه رو سوار شدم كه يه گشتی بزنم چند خيابون اونورتر ديدم يه دسته هيئت دارن رد ميشن يه نگاه كردم و رفتم دو تا خيابون بالاتر كه فشار دستشويی منو گرفت رفتم تو يه باغ و پشت ديوار كارم رو كردم برگشتم ديدم دوتا مرد دارن با دوچرخه من ور ميرن تا منو ديدن گفتن اينجا تو باغ ما چيكار داشتی ؟ من هم گفتم هيچی كه اون مرد هيكلی يقه ام رو گرفت و گفت نكنه ميخواستی چيزی بلند كنی معلوم بود الكی دارن گير ميدن . بعد منو برد پشت ديوار و گفت چيكار ميكردی كه من هم گفتم حقيقتش تنگم گرفته بود و مجبور شدم اينجا كارم رو انجام بدم . اون هم گفت باشه ولی دفعه آخرت باشه اين ورا ميايی .وقتی اومديم تو كوچه نه خبری از دوچرخه بود و نه اون رفيق يارو… ديگه داشت گريه ام ميگرفت گفتم دوچرخه ام كو ؟ مرد هيكلی اومد طرفم و گفت حتما رفته دوچرخه بازی مطمئن هستم همين طرفهاست.. بيا بريم تا پيداش كنيم دو تا كوچه بالاتر كه رفتيم جلوی يه باغ به من گفت اينجا باغشونه شايد اومده اينجا رفتيم تو و انتهای باغ يه خونه بود كه دوچرخه ام رو اونجا ديدم رفتم سمت دوچرخه كه ديدم قفلش كرده ؟ اون رفيقش از تو خونه در اومد و گفت نترس خودم قفلش كردم كه دزد نبره اگه ميخواهی ببری كليدش تو اتاقه برو بردار… مونده بودم چيكار كنم برای همين رفتم تو اتاق ولی كليدی در كار نبود وقتی برگشتم ديدم هر دو تاشون جلوی در وايستادن اون مرد گندهه خنديد وگفت كجا ميخواهی بری خيكی ؟؟؟ تازه فهميدم چه خبره با التماس گفتم بزاريد برم قول ميدم ديگه اينطرفها پيدام نشه كه اون لاغره خنديد و گفت پسر همش چند دقيقه بيشتر وقتت رو نميگيريم و اومد طرف من دستم رو گرفت و كشيد ته اتاق و اون يكی رفيقش اومد پيشم و منو انداخت زمين و گفت يالا خيكی لباست رو دربيار با ترس شلوارم رو درآوردم و اون مرد لاغره شلوارم رو كشيد پايين و كيرش رو درآورد و گفت بجنب بخورش كه وقت نداريم بدنم داشت ميلرزيد اون هيكليه اومد جلوم و يه چاقو درآورد و گفت تو كه نميخواهی منو عصبانی كنی … نشستم رو زمين و اون لاغره كيرش رو كرد تو دهنم و گفت بخور خيكی و بعداز اينكه شروع كردم به ساك زدن اون هيكليه اومد پشتم و هی انگشتم ميكرد …بعدش لاغره منو خوابوند و اون هيكليه رفت بيرون كه اون كارش رو بكنه اون هم آروم سر كيرش رو تف زد و با يه فشار كرد تو كونم داشتم از درد ميمردم . خودم رو كشيدم جلو كه كيرش در اومد و اون هم عصبانی شد و داد زد اگه تكون بخوری با چاقو قيمه قيمه ات ميكنم از ترسم همون طور قنبل كردم و اون اومد دوباره كيرش رو كرد تو كونم و با خشونت منو ميكرد كون درد بدی گرفته بودم با اينكه قبلا كون داده بودم ولی واقعا درد داشت پشتم عرق كرده بود و اون هی تلمبه ميزد يه كم كه گذشت سوراخ كونم باز شد و دردش كمتر شد با اينحال اون تند تند ميكرد كه ديدم آبش اومد و از روم بلند شد و شلوارش رو پوشيد و رفيقش رو صدا زد اون هم اومد تو و لاغره رفت بيرون اين يكی شلوارش رو درآورد و كيرش رو گرفت جلوی دهنم وای اين كيرش خيلی بزرگتر از اون بود سياه و كلفت .. كيرش رو كرد تو دهنم و هی عقب جلو كرد تا اينكه منو خوابوند و كله كيرش رو با يه فشار كرد تو كونم داشتم از دل درد ميمردم كه كيرش رو درآورد و دوباره كرد تو كونم چند بار اينكارو كرد تا كونم جا باز كنه . منتها اين ميدونست چيكار كنه منو خوابوند رو زمين و همونطور كه آروم ميكرد با دستش محكم ميزد رو كونم ديگه داشتم به اين هم عادت ميكردم كه شروع كرد تند تند منو كردن آبش زود اومد و منو برگردوند و كيرش كرد تو دهنم و گفت حسابی ميك بزن تا آخرين قطره اش بياد بيرون كيرش خيلی تلخ شده بود وقتی حسابی ليسش زدم پاشد لباسش رو پوشيد و رفيقش رو صدا زد و اون هم اومد و پرسيد خونه تون كجاست؟ تا فهميد خونه مون كجاست گفت اگه به كسی چيزی بگی يا به خونواده ات حرفی بزنی با اين چاقو خدمتت ميرسم شير فهم شدی يا نه ؟ گفتم باشه چشم كه اون هيكليه موبايلش رو درآورد و گفت ببين از كون دادنت فيلم گرفتيم اگه چيزی به كسی بگی آبروت رو تو محل ميبريم … تازه فهميدم آقايون از من فيلم برداری ميكردند . لاغره هم تا ديد من ساكتم گفت فردا ظهر بيا اينجا اگه به كسی چيزی نگفته باشی فيلم و عكست رو پاك ميكنيم بشرط اينكه تنها باشی شير فهم شدی يا نه؟ شلوارم رو پوشيدم و رفتم بيرون دوچرخه رو سوار شدم و با سرعت ركاب زدم تا رسيدم خونه رفتم دستشويی خودم رو شستم و نشستم رو مبل كون درد داشتم ولی بيشتر تو فكر اون فيلم بودم كه يه وقت نرن تو محل پخش كنن برای همين فردا صبح كه بيدار شدم تو اين فكر بودم چيكار كنم ؟ ظهر كه شد رضا اومد دنبالم و من گفتم برو من ميام . ديگه مجبور بودم برم برای همين سوار دوچرخه شدم و رفتم جلوی همون باغ چند دقيقه نگذشته بود كه اون مرد لاغره رو ديدم اومد جلو و گفت كسی كه دنبالت نيومده؟ من هم قسم خوردم كه نه به هيچكس چيزی نگفتم و اون گفت همراهم بيا تا بريم تو …باهم رفتيم تو باغ …كه اون زنگ زد به رفيقش و بعد از چند دقيقه اون هم اومد و گفت بيايين اتاق ؟ وقتی رفتيم داخل اتاق مرد لاغره گفت شلوارت رو در بيار كه دارم از شق درد ميميرم گفتم مگه قول نداده بودين كه فيلم رو پاك كنيد كه اون هم خنديد و گفت تو الان جنده لاشی منی فهميدی خيكی … يالا بكش پايين كه ميخوام جرت بدم بعدش به رفيقش گفت برو بيرون تا من كارم با اين خيكی تموم شه شلوارم رو كشيد پايين و گفت همه لباسهات رو در بيار وقتی منو كاملا لخت كرد منو خوابوند رو تشك و شروع كرد به بوسيدن من ازم لب ميگرفت و سينه ام رو گاز ميگرفت وقتی از كارش سير شد كيرش رو درآورد و گرفت جلوی دهنم و من هم ساك زدم تا حسابی كير سيخ شد و اون در كونم رو تف مالی كرد و كله كيرش رو گذاشت دم سوراخ كونم و با يه فشار كرد تو…ديگه من هم داشتم كيف ميكردم كه اون آبش اومد و همه آبش رو تو كونم خالی كرد بعد بلند شد گفت برو خودت رو بشور تا رفيقم بياد من هم رفتم دستشويی و خودم رو شستم اومدم اتاق كه ديدم اون هيكليه با كير سياه و گنده اش منتظر منه… بدون اينكه چيزی بگم دمر خوابيدم و اون اومد خوابيد روم شروع كرد با كلاهك كيرش روی سوراخ كونم ماليدن بعد از در مالی كيرش رو كرد تو كونم و تو همون حالت منو كمی بلند كرد و بحالت قنبل درآورد. كيرش رو با ضرب ميكوبيد تو كونم و خايه هاش ميخورد به خايه های من و يه لذت خاصی داشت وقتی كارش تموم شد منو برگردوند و پاهام رو داد بالا و كيرش رو ميكرد تو كونم و در مياورد ميماليد رو كير من انگار خودش هم فهميده بود كه من هم دارم لذت ميبرم … خلاصه كارش تموم شد و آبش اومد خوابيد روم و گفت راستش رو بگو قبلا كون دادی يا نه ؟ من هم سير تا پياز ماجرا رو كه با رضا داشتم تعريف كردم كه شروع كرد به خنديدن و گفت ميتونی اون مرده رضا رو بياری اينجا …..در عوض من هم قول ميدم فيلمت رو پاك كنم وقتی رفتم خونه تو اين فكر بودم كه چه جوری رضا رو بكشونم اونجا .از يه طرف پيش خودم رضا مقصر ميدونستم و از طرفی به فكر فيلم بودم چون مطمئن بودم كه اگه به حرفشون گوش ندم سريع آبروی منو ميبرن تو همين فكرا بودم كه رضا اومد و گفت ميايی بريم خونه مون ؟ كه با ناراحتی گفتم نه … اون هم گفت چيه از دست من دلخوری و من با ناراحتی گفتم نه امروز كه رفتم تو يه محله ديگه با يه نفر حرفم شد و اون هم منو كتك زد تا اينو شنيد گفت بيا بريم ببينم كی بوده كه گفتم باشه بزار لباسم رو بپوشم بعد از چند دقيقه با هم رفتيم تو كوچه باغی و گفتم بزار برم ببينم يارو اونجاست يا نه وقتی علامت دادم تو بيا جلو رفتم تو باغ و اون لاغره رو ديدم بهش ماجرا رو گفتم و اون هم به دوستش كه خواب بود ندا رو داد از خودم خجالت ميكشيدم ولی مجبور بودم برگشتم تو كوچه و به رضا گفتم يارو تو باغه بيا بريم … با رضا رفتيم تو و ديدم اون لاغره كه اسمش مراد بود نشسته و داره با ناخن دستش ور ميره تا رفتيم جلو رضا شروع كرد به صحبت كه چرا رفيقم رو زدی كه مراد بدون معطلی يه چك خوابوند تو گوشش و گفت بچه پررو به تو چه ربطی داره و شروع كرد به گلاويز شدن با رضا كه اون هيكليه اومد و دست رضا رو گرفت و مراد چند تا تو شكمش زد و هيكليه هم رضا رو كشوند تو اتاق و بعد مراد به من گفت همينجا باش تا من بيام بعد از چند دقيقه مراد اومد بيرون و به من گفت اگه رفيقت چيزی پرسيد بگو منو هم كردن… من رفتم بيرون باغ و چند دقيقه ديگه رضا اومد و با عصبانيت گفت بيا بريم وقتی رسيديم محل ديدم رضا گفت بيا خونه مون تا باهات صحبت كنم . رفتيم خونه شون و اون گفت كسكشا به زور منو كردن و ازم فيلم گرفتن من هم گفتم حقيقتش اون لاغره هم منو كرد تا اينو شنيد گفت به كسی چيزِی نگی ها ؟ گفتم خيالت راحت باشه كه رضا گفت ببين به خاطر جنابعالی تو چه مخمصه ای افتاديم من هم خودم رو به گيجی زدم و گفتم چه مخمصه ای ؟ رضا هم گفت يارو كسكش گفت امشب بايد با رفيقت بيايی عذرخواهی تا فيلمت رو پاك كنم من هم گفتم خوب اينكه ايرادی نداره سرشب ميريم كه رضا گفت پسر تو ديگه چقدر خری اونا ميخوان دوباره ترتيب ما رو بدن حالا فهميدی چی ميگم من هم با قيا فه حق بجانب گفتم خوب يه بار ميخواهيم كون بديم كسی كه نميفهمه ؟ اون هم گفت باشه ولی تو چيزی به كسی نگو تا اين مشكل رو يه جوری حلش كنيم . ساعت هفت شب بود كه از مادرم اجازه گرفتم و رفتيم به سمت باغ … خلاصه اين جور شد كه ديگه كون دادن ما تا به امروز ادامه داشت و هنوز هم با مراد و ياسر رفت و آمد داريم ولی بيشتر دنبال آدمهای جديدتری هستيم. چون هر كيری مزه خودش رو داره ……..نوشته بهنام

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *