سلام، امیدوارم که از داستانی که میگم خوشتون بیاد، من از زمانی که یادم میاد اون موقع حدود هشت یا نه سال بیشتر نداشتم توی صف نونوایی با انگشت یه مرد بدجوری دستمالی شدم تا جایی که یادمه نصف انگشتش که خیلی بزرگ هم بود توی کون تنگم رفته بود و چون خجالت میکشیدم نمیتونستم اعتراض کنم اون روز مثل همیشه توی صف ایستاده بودم که چیزی به کونم خورد اولش فکر کردم که خیالتی شدم ولی دوباره تکرار شد نگاه کردم یه مرد حدود چهل ساله با یه بچه ی سه چهار ساله که معلوم بود پسرش هست پشت سرم ایستاد ه از خجالت چیزی نگفتم و همین کار باعث شد که اون مرد به کارش ادامه بده و من از ترس خجالت کاری نمیتونستم و هر کاری کردم اون منصرف نمیشد از انگشت کردن زیاد، آخر سرمجبور شدم تسلیم بشم و دیگه مقاومت نکردم چون هم خسته شدم وهم اینکه هر چی به اطرافم نگاه میکردم کسی نبود که متوجه ی ما بشه و کمکم کنه کم کم تسلیم شدم و شهوت خودم هم بالا زد و کار به جایی رسیده بود که اون مرد انگشتش رو خیس کرده بود و داخل شلوارم کرده بود و با خیال راحت داخل سوراخ تنگم کرده بود همین جور که انگشت میکرد حس درد داشتم ولی کم کم داشت از این حس خوشم میومد یه موقع به خودم آمدم دیدم نصف بیشتر انگشتش داخل سوراخ کونم رفته و داره هی بیشتر میبره انگشتش هم خیلی بزرگ بود تا جای رسید که انگشتش رو تا آخر داخل کرد و داخل کونم تکون میداد منم که خیلی شهوتی شده بودم دیگه راحت گذاشتم داخل کنه وحتی کمک میکردم انگشتش رو در بیاره و دوباره داخل کنه دیگه سوراخم اندازه ی انگشتش شده بود ویه جورایی خوشم آمده و کلا توی دنیای دیگه رفته بودم یه لحظه به خودم آمدم و دیدم از آخر صف به اول صف رسیدیم و چون پشتم به شیشه نونوایی بود یه لحظه متوجه شدم که کارکنای نونوایی بهم نگاه میکنن و یواشکی به من اشاره میکنن، نگاه کردم دیدم که کاملا از پشت شیشه دیده میشم یه نگاه به خودم کردم دیدم که دست اون مرد خیلی ضایع داخل شلوارمه و اون هم بی خبر از همه جا داره با شهوت زیاد انگشت میکنه چونکه سوراخ کونم هم دیگه گشاد شده بود منم که بی خیال از پنجره نونوایی برای خودم حال میکردم، وقتی دیدم که کارکنان نونوایی متوجه شدن خیلی خجالت کشیدم و یه دفعه دست اون مرد رو از شلوارم کشیدم و بدون نون از اون جا فرار کردم و اونروز رو با ترس و لرز از یه نونوایی دور نون گرفتم و به خونه بردم. ولی وقتی بعد از اون اتفاق هر روز توی خیالم فکر میکردم که هنوز انگشت بزرگ اون مرد داخل کونم هست و جوری شده بود که دوست داشتم یکی منو دوباره انگشت کنه برای همین بعضی موقعها چیزای کوچیک مثل خیار یا شبیه اون رو داخل کونم میکردم و از این کا ر خوشم میومد تا اینکه به سن بلوغ رسیدم حدود و اتفاق جالبی رو دوباره تجربه کردم خوب اینم از سرنوشت بد من، امیدوارم داستان من درس عبرت خوبی باشه برای اون پدر و مادرهایی که بچه های کوچیکشون رو میفرستن برای خرید چون اون بچه وقتی بزرگ بشه دیگه خیلی سخت میتونه توی اجتماع زندگی کنه. اگه خواستید میتونم بقیه ماجرا های زندگی سختم رو که یکی دو تا سکس جالب داره رو براتون بگم. به امید زندگی بهتر نوشته دریانورد
0 views
Date: February 28, 2019