یه روز اومد تو اتاق گفت زنده ای هنوز همیشه این جوری حرف می زد با چشماش آدم رو می خورد گفتم اره چه طور کارم دارین رییس شرکت بود گفت آره دارم می رم ماموریت می یای گفتم باید به مردم بگم اگه ok بود خبر می دم گفت باشه عصری بهم زنگ بزن من دارم می رم تهران تو هم تهران کاری داری بیا از خدا خواسته زنگ زدم به مهران گفتم می رم تهران خونه مادرم گفت باشه برو راه افتاد که بریم از جلو در شرکت سوار شدم همیشه عقب می نشستم یه کم دور شدیم گفت بیا جلو بشین ومدم جلو نشستم گفت کیفت بذار عقب جلو دستو می گسیره به رو خودم نیوردوم و کیفم وگذاشتم عقب دستش رو آروم رو رونم گذاشت ترسیدم ولی ازش حساب می بردم جرات نکردم حرفی بزنم آروم از رو شلوار کسم رو مالوند و گفت خب چه طوره گفتم چی گفت می خوای آروم راحتت کنم گفتم نمی دونم آخه گفت همین دیگه نمی دونی بچه جون دستش رو برد تو یقه ام آروم سینه ام روفشار داد یه حس داغی داشتم حرفی نزدم تا نرم نرم از زیر دستش در رفتم اخم کرد و ساکت شد حالا من دستش رو گرفته بود که آروم آروم دستو رو برد رو کیرش گفت بگیرش عزیزم می خوام حسش کنی وای چه کلفت بود از مال مهران خیلی کلفت تر بود مالوندمش اونم آرو ماشین رو زد بغل من رو خوابوند رو کیرش زیپ و کشید پایین و کرد تو دهنم تا حالا جز کیر مهران نخورده بودم خیلی با حال بود برعکسم کرد و کرستم رو بباز کرد و سینه هام رو مکید داشتم می مردم که دستش رو برد رو کسم آروم و خوب فشار می داد لا دستش مثل جوجه بودم آروم حال بهم داد و گفت شب یه هتل رزرو می کنه من با شناسنامه زنش می تونم برم رفتم و اولین شب جندگی رو پیشش سپری کردم فردای اون روز به مهران قضیه رو گفتم قشنگ کنار اومد گفت عزیزم این قدر دوستت دارم که راحتت بذارم این جوری هم خانم مهران موندم هم جنده لاشی رییس تو شرکتم اوضاعم بهتر شد اما دیگه راضی نبودم دلم کیرهای دیگه می خواست کم کم لباس پوشیدنم هم مثل جنده لاشی ها شده بود شلوار تنگ و مانتوهای نازک که چاک سینم پیدا باشه آرایشهای تند و تیره حالم خوش نیست خلاصه اگه رییس دم دستم نباشه یا مهران ماموریت باشه با فیلم و عکس و همین سایت سایت داستان سکسی جلق می خانمم شدم یه لاشی درجه یکنوشته لاشی
0 views
Date: November 25, 2018