سلام امروز میخوام دومین خاطره ی سکسیمو بعد از افتتاح آلت بنویسم.همونطور که در خاطره ی قبلی گفتم دخترخالم فوق العاده سکسی بود و مراسمهای زیادی با هم داشتیم اما من اتفاقات و خاطراتی که بهم چسبید و به نظرم جالب جذاب و سکسی است رو مینویسم که امیدوارم خوشتون بیاد.خاطره ی افتتاح آلت در سال 77 اتفاق افتاد یعنی در سن 16 سالگی.تا سال 80 که سال اعزام من به خدمت بود چند باری با هم سکس داشتیم و من بارها اونو از پشت مورد حمله قرار دادم الآن که ازدواج کرده اثرات اون قابل مشاهدس چون فقط اونه که توی 7 خواهر و برادر کونه بزرگ و گردی داره روزها گذشت و من به خدمت اعزام شدم و در یکی از پادگانهای ارتش تهران مشغول به انجام وظیفه شدم . اوایلش فقط تلفنی حرف میزدیم و کم کم که از آشخوری دراومدیم به ما اجازه ی ملاقات دادن به دیدنم اومد.یادم نمیره دوشنبه بود و حدودا 40 – 45 روزی از آموزشیه من گذشته بود که دخترخالم با دوستش شادی به دیدنم اومدن اولش با دیدن کچلی و خاکی بودن من (به علت تنبیه و بیگاری)کلی خندیدن بعدش صحبت و خوشگذرونیه صوتی تا حدودا 45 دقیقه.آخرای وقت ملاقات موقع خداحافظی آروم بهم گفت دارم مخ شادی رو میزنم که خونشونو برامون خالی کنه _ لازم به ذکره بگم دخترخاله ی من ذاتا دختر بدی نبود توی یک خونواده ی فوق العاده مذهبی ، نمیدونم اینو خدا بانیه آرامش یا گناه من آفریده بود که فقط با من بود و به قول معروف تک پر بود اون حتی با پسرای دیگه ی فامیل حتی شوخی هم نمیکرد چه برسه به پسرای غریبه _ خلاصه منم تو فکر حرف اون بودم تا حدودا دو روز بعد دیدم تنها اومد ملاقاتم گفتم پس دوستت کو ؟ شروع کرد به فحش دادن بهش .گفتم چرا؟ گفت کثافت برام شرط گذاشته اگر خونه ی خالی میخوای منم شریک باید سکسمون 3 نفره بشه من اولش تعجب کردم چون شادی دختر خوشگل و پولداری بود و از پسرا کلا بدش میومد چرا به سکس با من که همچین آش دهن سوزی نبودم راضی شده بود نمیدونم ، بعد از کلی حرف به دخترخاله گفتم چون شما دوطبقه ی خالیه خونتونو اجاره دادین دیگه باید فکره سکسو از سرت بیرون کنی اونم داشت رام میشد که وقت ملاقات تموم شد اصرار من اولا بخاطر خودش بود چون واقعا دلم برا خوردنا و کون سفیدش تنگ شده بود دوما نمیخواستم سکس با شادی رو که بعدها فهمیدم بخاطر تعریفای دخترخاله از سایز کیر و طرز و علاقم به خوردن راضی به سکس با من شده ، از دست بدم . خلاصه تلفنی و حضوری هرطوری شد دخترخاله رو راضی کردم اما آموزشیه من تموم شد و در دوره ی کد که همون دوره ی درجه دهی به سربازاست قبول شدم البته در همون پادگان .بین دو دوره و اصطلاحا میان دوره 5،6 روزی به ما مرخصی دادن منم به دخترخاله گفتم الآن بهترین فرصت برا عشقبازی با اعمال شاقست اونم قبول کرد و با شادی هماهنگ کرد و قرار شد ( دقیقا یادمه ) 21 دیماه 80 که سومین روزه مرخصیه من بود به خونه ی شادینا که یه کوچه پائینتر از دخترخاله بودن بریم . صبح روز موعود رسید و من به حموم رفته و بدنمو با کرم موبر تمیز کردم و آماده شده و به طرف مکان راه افتادم یادم نمیره هوا فوق العاده سرد بود و من چند روز بعد به علت حموم رفتن و بیرون اومدن توی اون هوا چند روزی رو تخت خوابیدم سرتونو درد نیارم اونجا رسیدم و بعد از یه لب گیریه طولانی با دخترخاله رو کاناپه کنار شومینه نشستم تا قندیلای بدنم آب شه نیم ساعتی با هم ور رفته و اصطلاحا عشق بازی کردیم تا اینکه سروکله ی شادی از اتاق خوابش پیدا شد. وااای یادش به خیر یه تاپ کوتاه و خوشگل که بالاتر از نافش بود شکم و ناف سفیدشو انداخته بود بیرون سینه های گرد و کوچولو و البته قلمبه که داشتن از زیر تاپ به لبام چشمک میزدن همراه با یک دامن کوتاه و تنگ یه وجب بالای زانو . اومد جلو باهام دست داد .دستاش اینقد داغ بود که با حرارتش کیرم یهو اومد بالا و نزدیک بود شلوارمو سوراخ کنه توی اون لباسا چند برابر خوشگلتر شده بود . دخترخاله متوجه تغییر حالتم شد و فهمید اگه واسطه نشه دوستشو درسته قورت میدم ، بادست محکم به پام زد که هم حواسم بیاد سرجاش هم عصبانیت وحس حسادتش فروکش کنه . شادی هم جلوی من شد ملکه ی عذاب ، پای راستشو رو پای چپش انداخت طوری که رونای سفیدش داشت دامنشو پاره میکرد . من ازاون موقع تا الآن عاشق اینطوری نشستنه خانمام وقتی کسیو اینطوری میبینم دیوونه میشم واقعا حالت دیوونه کننده ایه البته برا من .چنددقیقه ای گذشت و اون باحرکاتش قصد تحریک منو داشت که الحق به هدفشم رسیدتوی دلم گفتم طوری بکنمت که تا یه هفته نتونی بشینی و طوری بخورمت که تا چند روز لبام و بدنت قرمز و کبود باقی بمونن . بالأخره طاقتم تموم شد و به دخترخاله گفتم تا شب باید بشینیم ؟پاشو شروع کن که دارم میترکم.لحظه ی موعود رسید و سه نفری به اتاق خواب رفتیم شهوتی که شادی به بدنم انداخته بود باعث شد دخترخاله رو رو تخت که تختخوابه دو نفره ی پدر و مادر شادی بود انداختم.چنددقیقه ای به لب بازی و مالیدن اعضای برجسته ی بدنامون گذشت تا اینکه لباسامونو درآوردیم و شادی درین لحظات فقط نظاره گربود لخت که شدیم از پیشونیه دخترخاله شروع کردم به خوردن تا شصت پاش .خوردم و خوردم ، با شدت پایان کسشو میخوردم طوری که از شدت درد و شهوت موهام که کم کم دراومده بودنو میکشید.خلاصه به وسیله ی انگشت لبها و زبونم بعد از خوردن کس و سوراخ کونش ارضا شد و آبش اومد وبادستاش به صورتم مالید و انگشت کرد .از روش بلند شدم ودیدم شادی داره به خودش ور میره بهش گفتم شریک شدن در سکس یعنی این ؟از اونجا خود ارضایی کنی؟ دخترخاله که حسابی از ارضا شدنش خوشحال و سرحال بود لباسای منو درآورد و مثل خودم از بالا شروع کرد به خوردن تا رسید به کیر بیضه ها و پشت . دیوونه وار کیرو میخورد و درحال خوردن به شادی می گفت ببین بهت راست گفتم اینم دسته بیل و … .انتظارا به سررسید و صبر شادی سراومد و اومد کنار پاهام نشست و شروع کرد به فشار دان و مالیدن بیضه هام بهش گفتم پاشو لباساتو دربیار بلند شد و لخت شد واااای چه بدنه سفیدی چندبرابر سفیدتر از دخترخاله با یه کون قلمبه و خوشگل که زیر دامن تنگش پنهون شده بود و من کشفش نکرده بودم چشام که به کونش افتاد _به علت علاقه ی شدیدم به کون – که الآنم بیشتر شده – پاهاشو کشیدم سمت خودم گفتم پشت به من رو به کیرم و دخترخاله بشینه روصورتم اونم نشست و دل سیر کس تپل و سوراخ کون خاکستری و خوشمزشو مکیدم .اونم کم کم شروع کرد به خوردن کیر من و به گفته ی خودش عاشق خوردن و بازی با بیضه های قلمبم بود محکمتر از دخترخاله میمکیدشون و فشارشون میداد طوریکه دردم میگرفت منم تلافیشو سر سوراخ کونش درآوردم و طوری میخوردمش که نفسم میگرفت .به زور بعد چند دقیقه اونا رواز پام بلند کردم چون میدونستم اینطوری ارضا نمیشم (در اینجا باید بگم جز همون خاطره ی اول یعنی افتتاح آلت تا الآن با حدود 60،70 بار سابقه ی سکس به یاد ندارم کسی با خوردن کیر و اصطلاحا ساک زدن تونسته باشه آبمو بیاره .باور کنید لاف نمیزنم نمیدونم اشکال از منه یا از روش خوردن اونا ولی جدی میگم با خوردن کیرم توسط هر کی و با هر روش و شدتی ارضا بشو نیستم این یکی از دلایلی بود که به نظر دخترخاله و دوست جذابش یه حسن بود و باعث میشد هرچقدر دوست داشتن کیر و بیضه ها رو بخورن)خلاصه دخترخاله رو طبق معمول دمر که حالت مورد علاقه ی من توی سکسه خوابوندم و بعد از خوردن چند ثانیه ای و چرب کردنه سوراخو آماده کردنش آروم آروم شروع کردم به کردنه توش.سوراخش بعلت حدودا سه ماه دوری از کیر من و بلا استفاده موندن تنگ شده بود به زور بازش کردم و با احتیاط و البته شوق فراوون کردم توش چند ثانیه نگه داشتم تا عادت کنه و باز بشه بعد شروع کردم به عقب جلو کردن به شادی گفتم اونم دمر روی دخترخاله طوری بخوابه که کونش بیفته دقیقا روی کله ی دخترخاله خودم خوابیدم روی دخترخاله کیرم توی کون اون بود و صورتم لای کون شادی با دودستم کون دخترخاله رو وا کرده و به شادی گفتم بادستاش کونشو واکنه.از بالا خوردن کون و سوراخ کون شادی از پائین تلمبه توی کون دخترخاله . خیلی حالت سختیه و به بدن مخصوصا کمر فشار زیادی میاد ولی خیلی حال میداد هم به من هم به دخترخاله هم به شادی که از خوردنم و شهوت خودش داشت منفجر میشد چند دقیقه گذشت که حالتو عوض کرده و حالتای مختلفو امتحان کردیم و نوبت کردنه شادی رسید . الآن خودم به یاد اون روز استثنایی و فراموش نشدنی دارم میترکم و کیرم داره شورتمو پاره میکنه به شادی گفتم دمر بخواب و شیوه ی مورد علاقمو امتحان کردم که دیدم اجرا نمیشه خیلی تگتر از دخترخالس چند شیوه ی دیگه هم امتحان شد که همش مردود شدن تا اینکه خودم روکمر خوابیدم و کیر شق شده و کلفتمو سیخ نگهداشتم و بهش گفتم آروم بشین روش و خودت آماده و بازش کن اونم انجام داد و بعد از چند دقیقه آه و ناله سوراخ خوشمزه و تنگش باز شد .خودش شروع کرد بالا پایین کردن تا اینکه به درد همراه با لذتش عادت کرد و سپرد دست خودم منم چند دقیقه ای مدارا کردم و بعد از درآوردن و چرب کردن دوباره ی کیرم گفتم دمر بخواب که ارضا بشم اونم خوابید یک لب حسابی از سوراخش گرفتم و کردم توش جیغش بلند شد دستاشو گرفتم و دیوونه وار شروع کردم به قول چند ساعت پیشم عمل کردن چهار پنج دقیقه ای با شدت فراوون کردم وبعداز ارضا شدنه اون آب منم اومد و ریختم توی کونش و بیحال افتادم روش و دخترخاله ی که شاهد ما و در حال مالیدن خودش بود خوابید رو من که دوباره صدای شادی از سنگینیه دوتامون دراومد و بعداز نیم ساعتی خودمونو تروتمیز کردیم و بعد از خوردن ناهار و یه سکس خوشگل و سه نفره ی دیگه که تقریبا با همون حالتا و خوردن آب دخترخاله و شادی توسط من و آب من توسط دخترخاله همراه بود ، به خونه برگشتم اینم بگم تا چند روز کمر درد و بیضه درد داشتم این روز و سکساش به یکی از بهترین و موندگارترین خاطرات زندگی و سکسی من تبدیل شد وهروقت یادم میفته واقعا احساساتی و حشری میشم . خب ببخشید یه کم طولانی شد تا خاطره ی سکسی بعدیم بای .دوستدار شما عزیزان Mah3x
0 views
Date: November 25, 2018