سلام به همه ی دوستان عزیز این خاطر یه داستان سکسی نیس بیشتر مثل یه درد و دل.اگه غلط داشتم یا نگارشم درس نبود معذرت میخوام چون این اولین بارم.یه دختر خاله دارم ک مثل خواهر برادریم اون رازای منو میدونه من رازای اونو اون سال دوم دبیرستان بود آخرای اسفند بود ک داشتیم باهم حرف میزدیم بهم گفت که یکی از دوستاش به اسم کیمیا از من خوشش میاد و دوسم داره منم اول ب شوخی گرفتمو گفتم شمارمو بد بعد از چند روز بهم زنگ زد اولای رابطمون من زیاد جدیش نمیگرفتم مثل ی دختر معمولی برام بود ولی اون خیلی با من خوب بود و منو از ی دوس پسر بیشتر دوس داش اما بعد از چند وقت منم بهش عادت کرد بودم باهم رابطه ی خیلی خوبی داشتیم اون دختر نسبتا ساده ای بود منم اولین دوس پسرش بودم.نمیدونم راستش تو جمع اونا مد شده بود که با پسرای اطرافشو دوس میشدن اما فقط ب عنوان یک برادر هه هه هه خلاص اون با یکی از اونا به عنوان داداشش دوس شد بود ب اسم حامد.یه روز دختر خالم بهم گف که میخواد کیمیارو دعوت کنه خونشون و گف ک منم بیام.اون روز رسید وقتی اومد برای اولین دیدمش یه دختر معمولی بود نه خوشگل نه زشت.دختر خالم من و اونو تنها گذاشت و رفت تو اتاقش اومد بغلم نشست منم چون برای اولین بار باهاش روبرو شد بودم یخام هنوز اب نشد بو وزیاد بهش نگا نمیکردمو سر پایین بود ب شوخی بهش گفتم چرا انقدر دور وایسادی بیا نزدیک ترشو اونم از خدا خواسته اومد بغلم نشس پاش که بهم خورد خیلی داغ بود(خدا وکیلی اصلا ب فکر سکس باهاش نبدم اون موقع)صداش میلرزید و معلوم بود یکم حشری شد بود یکم باهم حرف زدیمو فرستادمش پیش دختر خالمو بعدش رفت،راستش بعدش خودمو سرزنش کردم ک چرا باهاش کاری نکردمام از طرف خوشحال بودم چون در حقش نامردی نکردمو حتی دساشم نگرفتم،از اون شب ب بعد وقی اس بازی میکردیم بحث سکسیم باهم میکردیم.ی روز بهم گف که دوبار میخواد بر خونه دختر خالم و قرار شد ک منم برم قبلش با خودم عهد بستم که وقتی رفتم باهش یکمی حال کنم اون روزم رسید منم هم مثل قبل نتونستم باهاش کاری کنم حتی دسشم نگرفتم(نمیدونم چرا و لی ی حسی درونم بود ک نمیزاش باهاش کاری کنم و از طرف دیگه نگران بودم که اگه باهاش کاری کنم چون اولین بارش بوده عذاب وجدان بگیره)آخرش ک خواست بر اومد لبمو بوس کرد البته از قصد ن رفت.شبش بهم اس زد و گفت ک تو چرا فقط وقتی اس میدی از سکس حرف میزنی و زرنگ میشی اما وقتی رودرو میشیم هیچ کاری نمیکنی منم گفتم دفع بعدی جبران میکنم.بالاخر دفع بد رسید وقتی منو دید اومد بغلم اومد لبمو بوس کرد ک منم نذاشتم بردار شروع کردم ب لب گرفتن بعد بخت بلد نبود لب بگیر بعد از چند دقیقه تموم کردیم بعد بهم اس زد ک خیلی حال داد و تشکر کرد، شبش بهم اس زد گفت تو ازمن سو استفاد کردی و یه مشت کس کس و شعر دیگه منم عصبی شدم گفتم خودت خواستی دیگ بهش اس ندادم فردای اون روز بهم اس داد و ازم معذرت خواهی کرد و بهم گف ک دیگه حرف سکس نزنیم چون براش زود…منم گفتم باش(من با هرکی ک دوس میشم حتی تا علان برام سکس مهم نیستو بیشتر برام مهم ک زیدم بر من باش بهم خیانت نکنه)از این قضیه حدود 2ماه گذشت دبار باهاش دعوا کردمو بهم زدم تو چند روز ک باهش بهم زدم خیلی برم سخت بود بعد میگذشتو فهمیدم ک بهش وابسته شدم بعد از سه روز بهم خبر رسید ک با همون داداشش آقا حامد دوس شد خلاصه انگار ک دنیا روسرم خراب شد تا چند ماه فقط آهنگای غمناک گوش میدادمو حسرت میخوردم تا اینکه فهمید اقا حامد بردتشونو حسابی باهاش حال کرد بعضیا میگفتن ک پردشم زد.بعد از اون قضیه دیگه شد عروسک پسرای دم مدرسشون و اونام فقط وقتایی ک میخواستن با کسی دوسشن اونو آدم حساب میکردن.نمیدونم ولی در کل از یه طرف پشیمونم ک در حقش مردونگی کردم از ی طرف خوشحالم ک حداقل من مثل ی عاشق واقعی بودم و اون لیاقت نداشتالان از این قضیه خیلی وقت گذشته اما من هنوز فراموشش نکردمو با فکر ب گذشته خوابم میبره.از همه کسانی ک وقت گذاشتن و خاطرمو خوندن تشکر میکنم و اگه غلط داشتم معذرت میخوام راستی اگه راه حلی برام دارین خوشحال میشم بدونم
0 views
Date: November 25, 2018