سلام به همگی ، امیدوارم که همه جاتون چاقالو باشه .
براتون گفته بودم که توی یه شرکت کار میکنم که فرشاد هم توی اتاق من کار میکرد . بعد از اون واقعه ای
که برای رضا پیش اومده بود دیگه هیشکی جز من و فرشاد توی دفتر کار نبودیم . فرشاد هم که همش یا
مرخصی بود یا ماموریت . البته مرخصی هاش بهونه بود و همش دنبال خانم بازی بود . یه ویلا توی شمال
داشت و سرشو میزدی ته شو میزدی اونجا بود .
همیشه هم سر این موضوع باهاش بحث داشتم میگفتم تو که خانم به این خوبی داری چرا اینقدر دنبال سوژه
هستی . اگه منو میگین باور کنین دنبالش نیستم نمیدونم چی میشه که سر راهم برنامه های مختلف پیش میاد و
گرنه خانمم رو خیلی دوست دارم .
اونم همیشه میگفت که فریده رو ولش کن اصلا صحبت اون رو نکن .
یه روز که توی دفتر داشتم کارامو میکردم تلفن زنگ زد و گوشی رو گرفتم فریده بود خانم فرشاد با گریه
گفت سلام و احوالپرسی کرد و گفت گوشی رو بدین به فرشاد منم گفتم که مرخصی و گفته خانمم رو میخوام
ببرم شمال خونه مامانش اونم بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد .
رفتم شمارشو بگیرم که از اتاق رییس کارم داشتن منم دیگه انقدر کار برام پیش اومد که سر ظهر بود یادم از
فریده اومد بهش زنگ زدم گوشی رو برنداشت راستش دلواپس شدم یه کاری هم بیرون داشتم از شرکت زدم
بیرون یه بسته ای رو باید میدادم وزارت امر خارجه دادم و رفتم سر راه خونه فرشاد.
چند بار زنگ زدم تا فریده در رو باز کرد و تعارف کرد بیام تو .
منم داخل شدم و رو مبل نشستم و اونم یه چایی اورد و نشست روی مبل روبرویی . انقدر گریه زاری کرده بود
چشماش حسابی پف کرده بود . بهش گفتم با خودت چکار کردی گفت نمیدونم از دست این دوستت .
گفتم دوست من اول شوهرته بعد همکارم .
اونم گفت حالا چاییتون رو بخورین سر نشه . گفتم اخه چی شده .
یه نگاه به من کرد و گفت یه بار تو ماشین با یکی دیده بودمش ولی میگفت همکارمه داشتم میرسوندمش منم
بی خیالش شدم یعنی میدونم که منو دوست نداره و همش دنبال کثافت کاری های خودشه ولی هنوز مچشو
نگرفتم . تا اینکه امروز سرایدار ویلامون در شمال زنگ زد و گفت که لوله اب ترکیده باید تعمیر کنم و
xتومن پول لازم دارم گفتم به اقا میگم برات بفرسته توی همین حین گفت نه لازم نیست مثل اینکه اقا اومده
ویلا خودم بهش میگم منکه حسابی شوکه شدم که فرشاد ویلا چکار میکنه 01 دقیقه بعد بهش زنگ زدم گفتم
کی بود گفت اقا با خواهرشون اومدن ویلا فردا میرن من تو دلم گفتم اقا که خواهر نداره هیچی نگفتم و قطع
کردم . خوب شما بگین من چکار کنم حتما یکی رو اورده باهاش خوش باشه .
بهش گفتم حالا چرا قصاص بل از جنایت میکنی شاید …
گفت شاید چی ؟ گفتم چی بگم واقعا مونده بودم چی بگم .
گفتم اخه میدونی فریده مردا به یه چیزایی احتیاج دارن که نمیدونم چطوری برات بگم . گفت راحت حرفتو
بزن . اخه فرشاد همیشه از تو گله داره میگه تو این دو سالی که ازدواج کردم فریده اصلا بهم پا نمیده .
فریده گفت فرشاد اینو گفته . بی غیرت میشینه سر کارش راجع مسائل زناشویی صحبت میکنه .
گفتم خوب شاید تقصیر شماست . یکم نگاهم کرد و گفت حالا که اینجوریه بزار همه چی رو بگم .
شب اول ازدواجمون من ۲۸ سالم بود و تا بحا ل با کسی نبودم و همون شب اول چنان وحشی بازیهایی
دراورد که از هر چی مرده بدم اومده و اصلا از سکس بدم میاد تقصیر خودم نیست .
میدونی وقتی که مهمونا رفتن اولش خوب بود بعد دست و پام رو بست به تخت و با یه دستمال هم دهنمو بست
بعد مثل دیوونه ها همه کار باهام کرد انقدر دردم میومد که نمیدونستم چکار کنم بعد رفت از توی یخچال یه
خیار بزرگ اورد چربس کرد و بزور همشو کرد توی کونم که تا مدتها خونریزی داشتم باور کنین خیلی کلفت
و بزرگ بود اینها رو که میگفت همش گریه زاری میکرد و دیگه گریه زاری امونشو بریده بود و با صدای بلند هق هق
میکرد . بلند شدم و رفتم دستشویی که در اصل راحت بتونه گریشو بکنه یه چند دقیقه ای صبر کردم و بعد
اومدم نشستم پهلوش دلم خیلی براش سوخت و سرشو تکیه داده به سینم و گفتم گریه زاری کن ادم راحت میشه .
بدون اغراق ۱۰ دقیقه ای گریه زاری کرد و کم کم گریش قطع شد منم سرشو از رو شونم کنار زدم و نشستم کنار .
یه دستمال دادم بهش که اشکاشو پاک کنه اونم گرفت و اشکاشو پاک کرد گفت خیلی وقت بود گریه زاری نکرده بودم
حالا یکم سبک شدم . شما رو هم ناراحت کردم .
گفتم نه ولی در باره فرشاد اینجوری فکر نمیکردم .
چاییمو دید گفت میرم چاییتونو عوض کنم حتما سرد شده . رفت اشپزخانه و با چای و میوه اومد .
توی این مدتی که رفته بود اشپزخونه یه کاسه روی میز بغل مبل بود که نمیدونستم چیه و فریده که اومد گفتم
فریده این چیه ؟
گفت قهوه کوبیده با روغن زیتون . گفتم این که سیاهه . گفت از دمصبح مونده سیاه شده . گفتم بدرد چی میخوره
گفت قرار بود هفته دیگه بریم ویلا با فامیلامون . اینو میمالم و میرم جلوی افتاب برنزه میشم .
گفتم میشه یکم به دستم بمالم گفت بمال یکم مالیدم دیدم رنگ دستم برگشت . گفتم چکارش کنم گفت برو
بشورش ولی راحت نمیره بعد خندید گفت اینطوری نیست که .
گفتم من از از کار این خانما سر در نمیارم .
بهش گفتم پس چطوریه ؟
یکم از قهوه رو گرفت و اروم دستمو مالید و انگشت کرد . بعد گفت اینطوریه .
گفتم همه جاتو میمالی گفت خوب اره گفتم اونجاهایی که دستت نمیرسه و نمی بینی چی گفت میرم جلوی اینه.
البته خوب خوب نمیشه .
گفتم میزاری یکم بمالم یاد بگیرم برای خانمم استفاده کنم .
یکم فکر کرد و گفت باشه .
یه مقداری گرفتم و مالیدم به پایین پاش حسابی به همه جای پاش زدم بعد یکم دیگه گرفتم و بالاترش رو زدم
حدود چند دقیقه ای مالیدم بعد نمیدونم با چه جراتی یکم دامنش رو زدم بالا و یکم هم رونش رو مالیدم یکدفعه
چشمم به چشمش افتاد دیدم حسابی خماره .
گفتم این بیچاره از سکس ترسیده نمیدونستم ادامه بدم یا نه . گفت چرا نمیمالی .
گفتم اخه این لباسات کثیف میشن گفت خوب درش بیار .
منم سریع دامنش و شرتش رو در اوردم و یه مقداری از مایه گرفتم و شروع کردم به مالیدن . یه مدت که
گذشت لباسش و سوتینش رو هم در اورد و گفت همه جامو بمال دو رنگ میشه راست میگفت چون قهوه مونده
بود حسابی سیاه شده بود . یادمه هر وقت که فیلم سوپر میدیدم ارزوم بود یه خانم سیاهپوست رو بکنم .
حالا داشت ارزوم براورده میشد منم کاسه رو اروم خالی کردم رو شکمش و همه جاشو میمالیدم سینه هاشو .
کسشو . رونشو بعد برش گردوندم و پشتش و کونشو خلاصه هر جایی که فکر کنین مالوندم . حسابی سیاه شده
بود و از بس سینه هاشو و کسشو مالیده بودم دیگه صدا نمیکرد جیغ میکشید .
بهش گفتم اجازه میدی یکم شیر قهوه بخورم اونم گفت همش مال تو دیگه معطل نکردم و سینه هاشو شروع
کردم به خوردن دستمم هم بیکار نبود و با چوچولش بازی میکردم .
گفت دیگه طاقت ندارن لباساتو درار . منم در یک چشم به هم زدن لباسامو در اوردم .یکم قهوه ریخت رو
کیرم گفت حالا من کیر قهوه بخورم کیرمو همشو گذاشت توی دهنش مثل اینکه تلافی دو سال بی کیری رو
سر من میخواست در بیاره.
یکم که خورد گفت تو همه جامو نمالیدی اون داخل هنوز برنزه نشده منم دیگه معطل نکردم و رفتم سراغ کس
لیسی که دیگه خودشو به همه جا میمالید گفت بزار توش منم معطل نکردم و فرستادمش توی کسش یه جیغی
از خوشحالی کشید میگفت توتر گفتم این خیلی بزرگه تو کجات داری جا میدی گفت از اون خیاره که کوچکتر
نیست اونو جادادم این که نرمه . منم که دیگه حشری کامل بودم تا دسته فرو کردم و شروع کردم به تلمبه زدن
یکم که گذشت صدای ناله های عجیبی از فریده میومد که دیدم داره ارگاسم میشه . بلله و خانم خانما ارگاسم شد
و بیحال شد و منم همزمان داشت ابم میومد گفتم چکار کنم گفت بریز توش از امشب قرص میخورم منم همشو
خالی کردم و بیحال افتاده پهلوش چند دقیقه ای که گذشت . اگه سکس به این خوبیه این کله خر چرا اینجوری
میکنه گفتم شاید اونشب دیوونه بوده . گفتم یکم باهاش راه بیا شاید برگرده به زندگی . یکم فکر کرد گفت شاید ولی ….
بعد دوتایی رفتیم حموم حسابی خودمونو شستیم بعد موقع خداحافظی بوسیدمش . گفت من هر چند مدت خودمو
برنزه میکنم باید زحمتشو بکشی . بعد خندید و در و بست .
0 views
Date: November 25, 2018