کاناپه و تاپ

0 views
0%

سلام. امروز شارژ شارژم. دو تا از داستانام همزمان اومدن رو سایت. یعنی اولیش رو ادمین گذاشت و اون یکی رو امتیازای شما خوانندگان عزیز. خوشحالم که قلمم رو دوست دارین… این اتفاق بهم انگیزه داد برای نوشتن، پس میریم که داشته باشیمیه نیم چرخ زدم و دوباره تو آینه مشغول وارسی خودم شدم. موهام و ابروهام رو همین امروز قهوه ای شکلاتی تیره کرده بودم. یه سایه طلایی پررنگ نشونده بودم پشت پلکم و یه خط چشم باریک مشکی که حسابی به چشمام حالت میداد. رژگونه طلایی مات و رژ لب آجری با یه تاپ پشت گردنی آجری و یه شلوار غواصی مشکی. مانتوم رو پوشیدم و از خونه زدم بیرون. آژانس دم در منتظرم بود. مقصدم یه باغ بود تو لواسون. امروز مراسم عقد بهترین دوستم بود. وارد باغ که شدم متوجه شدم کل مهمونا 50 نفر هم نمیشن. مراسم گرم و خودمونی بود. چقدر خوشحال بودم که سودابه (دوستم) شش تا برادر داره و همه هم جوون و خوش تیپ. دلم شیطونی میخواست. از همون اول با یکیشون تریپ برداشتم. از شاباش دادن بهم موقع رقص بگیر تا وقت برگشتن سوار ماشینش شدن و شماره رد و بدل کردن. به سال نکشید که برای بار دوم به اون باغ رفتم و اینبار برای مراسم عقد خودم و سیامک. تو مدت کوتاهی به هم وابسته شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. یه لباس که دامنش مدل ماهی بود به رنگ نباتی تن کردم. چیزی از لباس عروس کم نداشت. یه ارایش کلاسیک هم تیپم رو تکمیل میکرد. دختر قشنگی بودم اما اون لباس و اون آرایش ازم یه چیز دیگه ساخته بود. توی این یه سال تنها شیطونیمون لب بازی بود. اونم خیلی کوتاه. اما سیامک واسه اون شب ویلای باغ رو هم اجاره کرده بود. زیر گوشم گفت امشب امونت نمیدم نیکا خانوم. زیر زیرکی خندیدم و گفتم اما اصل کاری بمونه واسه خونه خودمون مثل بچه های سرتق سرشو انداخت بالا و گفت به همین خیال باش.دلم واسه شب بی تاب بود. خیلی وقتا هوس بغل کردنش، لمس کردنش، آرامش آغوشش… به دلم می افتاد اما همیشه سرکوبش میکردم. اما امشب دیگه دلیلی برای سرکوب نبود. امشب شب ما بود… پایان شب رو کنار همدیگه رقصیدیم و از عشق گفتیم و برا آینده نقشه ریختیم. مهمونا که دسته دسته خداحافظی کردن تاپ تاپ قلب ما هم بیشتر شد. نگاهای پرشور سیامک داغم میکرد. بالاخره همه رفتن و من موندم و باغ و سیامک. یه باغ با درختای بلند و هوایی که اون وقت سال آروم و خنک بود. دست هم رو گرفتیم و شروع کردیم به قدم زدن. به ته باغ که رسیدیم از شدت تعجب و هیجان میخواستم جیغ بکشم. سیامک دور تا دور آلاچیق کوچیک ته باغ رو با دیوار آماده پوشونده بود. طوریکه از بیرون اصلا دید نداشت. وارد آلاچیق شدیم. یه کاناپه بزرگ، یه تاپ ننویی که بسته شده بود به درختای توی آلاچیق نظرم رو جلب کرد. همینطوری که محو تماشای اونا بودم دستای سیامک رو روی کمرم حس کردم. ناخودآگاه بدنم سفت شد. دستش رفت به سمت زیپ لباسم و کشیدش پایین. با باز شدن زیپ لباس دکلته ام سرخورد و افتاد پایین. من موندم و یه شورت توری سفید با یه جفت صندل برم گردوند سمت خودش. یه کم عقب رفت و نگاهم کرد. از سر تا نوک پا. معذب بودم اما هیچ تلاشی واسه پنهون کردن بدنم نکردم. اون مردم بود. باید ازم لذت میبرد. همونجا تصمیم گرفتم هرکاری برای لذت بردنش انجام بدم. جلو رفتم و زل زدم تو چشماش. همزمان شروع کردم به باز کردن دکمه های لباسش. دستش رو حلقه کرد دور گردنم و لبم رو کشید تو لباش. آروم و ملایم میبوسیدم. منم شروع کردم به همکاری. سرم رو بردم کنار گوشش و گفتم دوستت دارم. زیر گلوش رو بوسیدم و خودم رو چسبیدم به تن لختش. یه نفس عمیق کشید و منو برد به طرف کاناپه. نشوندم لبه مبل و خودش زانو زد جلوم. سرش رو آورد به سمت گردنم و شروع کرد به خوردنش. خودم رو کشیدم جلوتر و پاهام رو حلقه کردم دور کمرش. آروم رفت سمت سینه هام. زبونش که خورد به نوک سینه ام سرش رو فشار دادم و به سینه ام و مجبورش کردم بخوردش. سینه کوچیکم رو کرد تو دهنش. با دستش هم اون یکی رو میمالید. حلقه پاهام رو تنگتر کردم. یه گاز کوچیک از سینه ام گرفت که آهم رو درآورد. سرش رو برد بین پاهام. برخلاف تصمیمی که گرفته بودم، خجالت کشیدم و پاهام رو جمع کردم. نگاهم کرد با یه اخم کوچیک و شیطون و با خنده پاهام رو باز کرد. صورتش رو از رو شورت مالید و انگشت کرد به کسم. بوش کرد و گفت بخورمش؟ به جای جواب یه لبخند شرمگین زدم. پاهام رو برد بالا و شورتم رو درآورد. با یه دستش پاهام رو بالا نگه داشته بود. سرش رو نزدیک کرد. لبهاش رو گذاشت لای کسم. بی اختیار گفتم آآآخ… نگام کرد. زبونش رو درآورد و کشید بین لبه های کسم. دست دیگه اش رو نزدیک آورد و کسم رو قلنبه نگه داشت و کلشو کرد تو دهنش و شروع کرد به میک زدن. آآآخ که چه حالی داشت. سرش رو هول دادم عقب. بلند شدیم ایستادیم. دستم رو بردم سمت شلوارش و درش آوردم. بعدش هم شورتش رو. کیرش رو دوست داشتم. خوشگل بود. دلم میخواست بخورمش اما میترسیدم بلد نباشم و دردش بیاد. شونه ام رو فشار داد به سمت پایین و نشستم بین پاهاش. کیرش رو گرفتم تو دستم و یه کم مالیدمش. از زور لذت سرش رو برد عقب و این حرکت خیلی سکسی ترش کرد. سر کیرش رو کردم تو دهنم و شروع کردم به میک زدن. دستشو گذاشت پشت سرم و فشار داد. کیرش تا نصفه رفت تو دهنم. دوباره دستش رو کشید بیرون. متوجه شدم چطوری باید بخورمش. سعی میکردم تا ته بکنمش تو حلقم. گوشه های لپم رو محکم نگه میداشتم تا کیرش با فشار بره تو دهنم و دربیاد. آروم نالید با دستتم بازیش بده. دستم رو گذاشتم ته کیرش و با هربار مکیدنش کیرش رو ماساژ دادم. ناخودآگاه اون یکی دستم هم رفت سمت چوچولم و شروع کردم به مالیدنش. انگار این حرکتم خیلی حشریش کرد. بلندم کرد و کشوندم به طرف تاپه. ازین تاپا بود که دو سرش رو میبندن به درخت و شبیه ننو میشه. دراز کشیدم روش و سیامک هم اومد رو من. تماس تن داغمون خیلی لذت بخش بود. کیرشو گذاشت بین پاهام. شروع کرد به تلنبه زدن. با هر تکونش تاپ هم تکون میخورد و آدم یه خلسه محشر رو تجربه میکرد. دستم رو کشیدم رو پشتش و گقتم سیامک خیلی حال میده…جوووون.صورتم رو لیس زد و گفت لاپایی دوس داری؟لبام رو غنچه کردم و گفتم خوبه ولی باید منو بکنی امشبچشماش گرد شد. گفت تو که گفتی بمونه برا بعد؟گفتم دلم میخواد بهت کون بدم.ریز خندید و گفت دردش…نذاشتم ادامه بده، از زور شهوت نالیدم بکن تو کونم. کیرتو میخوام.دستش رو آب دهنی کرد و مالید و انگشت کرد به کیرش. گذاشتش رو سوراخ کونم. یه کم فشارش داد. درد داشت ولی لذت هم داشت. جامون رو تاپ مناسب نبود. بلندم کرد و رفتیم سمت کاناپه. پاهام رو گذاشتم رو لبه مبل و به حالت داگی شدم. کیرش رو باز خیس کرد و فشار داد رو کونم. تا نصفه رفت تو… دردش داشت منو میکشت اما میدونستم یه کم که بگذره دردش می افته و حال میده. تحمل کردم تا درد تموم شد. گفتم سیامک بکن… بکن که دردش تموم شد.گفت جووون. دستاش رو گذاشت دو طرف لمبرهای کونم و شروع کرد به تلنبه زدن. پاهام رو قفل کردم و با پنجمین تلنبه ارضا شدم. از سفت شدن بدنم فهمید و دو سه تا دیگه تلنبه زد. کیرش رو کشید بیرون و آبش رو ریخت رو گودی کمرم. بعدم سریع دستمال آورد و تمیزم کرد.روی تاپ دراز کشیدیم و با هم حرف زدیم. نفهمیدم کی خوابمون برد. با حس کردن چیزی لای پام چشمامو باز کردم. هوا گرگ و میش دم صبح بود. سرم رو آوردم بالا…دست سیامک بود لای پاهام که با چوچولم بازی میکرد… من بودم یه صبح دیگه و دومین سکس زندگی زناشوییمتخیلی بودا… 16692نوشته عشق سکس34

Date: January 21, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *