اعصابم خیلی خورد بود چند ماه بود که حقوقمو تصفیه نکرده بودم دوتا صاحب کار داشتم که با هم برادر هم بودن فرشید 35 و اردشیر28 ساله هر وقت از یکیشون پول میخواستم به اون یکی پاسم میدادن دلم میخواست تولیدی رو به آتش بکشم ولی از عاقبتش میترسیدمواسه همین فکر کردم لباسامو جمع کنم برم بهتره پنجشنبه بعد از ظهر ساک بدست داشتماز تولیدی میومدم بیرون که تلفن زنگ خورد دلم نمیخواست گوشی رو بردارم ولی از اونجا که کسی تو کارگاه نبود خودم گوشی رو برداشتم اون ور خط فرشته خانم اردشیر بود صداش میلرزید سراغ اردشیرو ازم گرفت گفتم نمیدونم کجاست به همراش زنگ بزن با بی حوصلگی گفت اونم که طبق معمول خاموشه حالا من چه خاکی به سرم بریزم فردین بازیم گل کرد گفتم اگه کاری هست بگین شاید بتونم کمکتون کنم با من و مون گفت والا ماشینم خراب شده گوشه خیابون گیر کردم اگه زحمتی نیست بیایین دنبالم سریع پریدم رو پولسارم گازشو گرفتم سمت خیابون آهنگ جایی که واستاده بود تا منو دید مثل بچه ها ذوق کرد مثل همیشه یه مانتو کوتاه رنگ روشن با شلوار جین کوتاه پوشیده بود یه شالم سرش کرده بود که موهای رنگ کردشو نه از پشت پوشونده بود نه از جلو پیش خودم گفتم کسکشا با پول ما کارگرا چه تیپای خفنی که نمیزنن با اینکه از ۲۰۶سر در نمیاوردم الکی یه نگاهی بهش کردم و گفتم کار من نیست میخوای زنگ بزنم ایران خودرو که گفت نه نه نه مرسی خودم یه بلایی سرش میارم دیگه داشتم کفری میشدم خیلی از اردشیر دل خوشی داشتم حالام بیاید علاف زنشم میشدم پرسیدم پس میخواهین چیکار کنین بزار زنگ بزنم به اردشیر شاید جواب داد که یهو هول شد گفت نه اصلا نمیخوام اون بدونه گفتم الان که داشتی سراغشو میگرفتی پس چی شد گفت والا تو یه ماه پیش این سومین باره که ماشینو خراب کردم دفعه پیش بعد یه دعوای مفصل قرار شد فعلا به ماشین دست نزنم حالام که نمیدونه یجوری ردیفش میکنم که اصلا نفهمه به خودم گفتم پسر الان وقتشه اگه عرضه داشته باشی هم میتونی این زنه رو یه دل سیر بکنی هم از اردشیر اینا انتقامتو بگیری گفتم من یه رفیقی دارم که میتونه ماشینو سریع برات درست کنه فقط تا درست شدن ماشین به آقا اردشیر چی میخوای بگی گفت تو درستش کن منم میگم دادم دست دوستم بره سفر فقط تورو خدا سریع درستش کن گفتم باشه ولی قبلش باید باهاش هماهنگ کنم اما شمارش تو خونست باید برم خونه بهش بزنگم میخوای شمارم برسونم مکثی کرد و گفت ممنون میشم فقط اردشیر نفهمه با خنده گفتم تو بپر بالا باقیش با من.. ترک موتورم که بود سعی میکرد بدنش بهم نخوره ولی من از قصد تو دست اندازا میرفتم که مجبور شه بچسبه به من.. تو راه به بهونه ی اینکه راه خونشون دوره قرار گذاشتم اول بریم خونه من.. دم در خونمون هرچی اصرار کردم بیاد بالا قبول نکرد میگفت نه برا تو خوبه نه برا من مردم حرف در میارن هر چی گفتم پدر شمارشو باید پیدا کنم طول میکشه قبول نکرد که نکرد مونده بودم چه جوری بکشمش بالا اول رفتم به سلامتی اردشیر جون ریدم یه اسپری مشتیم به کیرم زدم بعد رفتم پایین سراغ فرشته جون گفتم رفیقم پشت خطه میگه چی شده که تو یه ماه سه بار خراب شده باید با صاحب ماشین صحبت کنم با اکراه بلاخره اومد بالا تو کونم عروسی بود الکی گوشی رو برداشتم گفتم ای پدر اینم که قطع کرده چند دقیقه بشینید الان خودش دوباره زنگ میزنه از اونجا که مبلی در کار نبود رو زمین نشست منم دوتا شربت آوردم گفتم تا شربتتو بخوری چاییم دم میکشه گفت نه مزاحم نمیشم خوبیت نداره لطفا به دوستتون زنگ بزنین من برم گفتم ای پدر فرشته خانوم من بیشتر از اینا به اردشیر خان بدهکارم یادتون نیست چقدر مزاحمتون میشدم اصلا الان به اردشیر زنگ میزنم میگم فرشته خانومو تو محلمون دیدم آوردمش خونمون شما هم بیایید شامو با هم میخوریم تا اینو گفتم یهو از جاش بلند شد گفت نه لازم نیست من دارم میرم روبروش واستادم گفتم مگه میشه هنوز رفیقم زنگ نزده اومد از کنارم به طرف در خروجی رد بشه که سریع مچ دستشو گرفتم کشیدم طرف خودم با اون یکی دستش هولم داد گفت کثافت ولم کن بزار برم در حالی که به خودم چسبوندمش گفتم کجا میخوای بری خانوم خوشگله حالا حالاها باهات کار دارم همون جور که سعی داشت خودشو از دستم خلاص کنه گفت اگه ولم نکنی میدم پدرتو در بیارن دستمو ول کن میخوام برم همون جور ایستاده چسبودمش به دیوار با دستام هر دو دستاشو بالای سرش چسبودم به دیوار صورتمو که نزدیکش بردم روشو برگردون طرف دیگه اما من اینقدر تقلا کردم تا لباشو به دهن گرفتم وای چه لبای گوشتالویی داشت هر کاری کردم نزاشت زبونمو تو دهنش بکنم سرمو یکم عقب بردم صورتش سرخ شده بود رنگ روژش پاک شده بود شالشم از سرش افتاده بود رو شونهاش لا مصب خیلی خوشگل بود نمیتونستم ازش دست بردارم هر چند خانم دوستمم بود ولی اردشیر و فرشید خیلی اذیتم کرده بودن این بار رفتم سراغ صورتو زیر گلوش یخورده آروم شده بود ولی پشت سر هم فهش میداد منم بی اعتنا کار خودمو میکردم یه خورده که گذشت خسته شدم به زور خوابوندمش رو زمین خودمم خوابیدم روش شاید پنج دقیقه طول کشید تا تونستم همه دکمه های مانتوشو باز کنم زیرش فقط یه تاب بندی کوتاه پوشیده بود وقتی شلوارشو کشیدم پایین شورتشم باهاش در اومد دیگه فوهش هم نمیداد فقط آروم آروم گریه زاری میکرد یه خورده حالم گرفته شده بود ولی وقتی به تن و بدنش نگاه کردم همه چیزو فراموش کردم تاپو سوتینشو زدم بالا دو تا سینه سفتو خوش فرم افتاد بیرون دوباره روش خیمه زدمو افتادم به جونش از مکیدن سینه هاش سیر نمیشدم ولی برا تنوعم که شده دوباره رفتم سراغ لباش اما این بار هم زبونمو کردم تو دهنش هم زبونشو تونستم بمکم حشریم شده بود چون دیگه مقاومت نمیکرد فقط میگفت مواظب باش کبودم نکنی اردشیر بفهمه پدرمو در بیاره ولی من حالا حالاها با این بدن کار داشتم اینبار رفتم پایین شروع کردم به کس خوری لامصب یه دونه مو هم نداشت رنگ کسش یه خورده از رنگ پوست بدنش تیره تر بود ولی اصلا مزه بدی نداشت منم تا تونستم مالاچو مولوچ میکردم دیگه آهو اوهشم در اومده بوده ولی خیلی سعی میکرد تا نفهمم حشری شده منم تا اونجا که جا داشت زبونمو تو کسش میچرخوندم وقتی که حسابی خسته شدم اومدم بالاتر از ناف شروع کردم تا سینه هاش وقتی نوک سینه هاشو به دهان گرفتم نالش در اومد که زود باش دیگه شب شد دیرم شده منم یخورده سر کیرمو تف مالی کردمو گذاشتم دم سوراخ کسش نمیدونم کیرم از همیشه کلفتر شده بود یا کس فرشته خیلی تنگ بود ولی به هر زحمتی بود تا ته چپوندم تو کسش تلنبه زدنو که شروع کردم ناله های اونم بلند شد طولی نکشید که از شهوت پاهاشو دور کمرم و دستاشم دور گردنم حلقه کرد بود دوباره رفتم سراغ لباش دیگه اون پیش دستی میکردو زبونشو تو دهنم میچرخوند اسپری نیم ساعت پیش کار خودشو کرده بود شاید نیم ساعت بیشتر رو فرشته بودم انواع و اقسام پوزیشنارمامتحان کردم تا بلاخره آبم اومد که اونم تو دستمال کاغذی خالی کردم کارم که تموم شد کنارش ولو شدم خواست بلند بشه که گفتم فعلا بمون خودم میرسونمت که بزور قبول کرد چند دقیقه بعدی هم به ناز نوازش بدن فرشته و لباس پوشیدن گذشت ولی هر کاری کرد شورت و سوتینشو بهش ندادم گفتم اینم یادگاری من از قضیه امروز … وقتی رسوندمش دوتا کوچه پایینتر پیاده شد تا کسی اونو با من نبینه روز شنبه خواب بودم که موبایلم زنگ خورد نگاه کردم دیدم شمارش ناشناسه با بی حوصلگی جواب دادم دیدم فرشتهه با تعجب گفتم شماره ی منو از کجا گیر اوردی گفت داهاتی سلام گفتم خب سلام حالا بگو گفت شمارتو از گوشی اردشیر برداشتم دیروزم اردشیر سراغ ماشینو ازم گرفت گفتم دست دوستمه هنوز درستش نکردی گفتم آخه مگه به من سویچشو دادی که برات درستش کنم گفت اوا خاک بسرم راست میگیا پس اگه میتونی بیا خونمون سویچو بگیر فقط تورو خدا بگو زودتر درستش کنه یه وقت اردشیر میفهمه ها گفتم آخه بچه های محلتون منو میشناسن یه وقت منو میبینن آمارمو به اردشیر میدن تو بیایی بهتره گفت آره من بیام اونجا تو هم اصلا بهم دست نمیزنی مگه یادت نیست پریروز باهام چه غلتی کردی گفتم جان خودم من اصلا همچین آدمی نیستم که یکیو خفت گیری کنم اون روزم جلوی خوشگلیت کم آوردم که اونجوری شد میخوای اصلا یه جای دیگه قرار بزاریم خلاصه باهاش تو یه کافی شاپ خلوت و دنج قرار گذاشتم سریع یه دوش گرفتم به خودمم یه صفایی دادم محض احتیاط یه اسپری توپم به کیرم زدمو راهی کافی شاپ شدم مثل همیشه خوش تیپو خوشگل شده بود اینبار شالو مانتوش قرمز جیگری بود مانتوش از بس تنگ بود سینه هاش خودنمایی بیشتری میکرد یه ربع بیست دقیقه از صحبتمون گذشته بود که حرف از پنجشنبه و ماجراهاش شد میگفت دو روزه که نتونستم تو صورت اردشیر نگاه کنم فکر میکنم بهش خیانت کردم گفتم مگه نکردی گفت داهاتی تو شهر به این میگن تجاوز گفتم پس بخاطر همینم آهو اوهتم پایان اتاقو پر کرده بود اخمی کردو گفت خب حالا… کی پسش میدی آقای جقی یا جلقی با تعجب گفتم چیو پس بدم گفت شرتو سوتیینو میگم دیگه دهاتی دیگه داشتم عصبانی میشدم خانم دو روز پیش زیر کیرم جر میخورد حالا بلبل شده بود برام دهاتی دهاتی میکرد برا همینم گفتم فکر میکنی به چه دردم میخوره بیا خونم پسش بدم گفت آره جون خودت اون موقع توهم باهام کاری نداری گفتم نترس پدر دیگه اون داستان تکرار نمیشه اصلا میخوای بندازمشون دور یا یه بلایی سرشون بیارم گفت نخیرم دفعه بعد که خواستی ماشینو برام بیاری با خودت بیار گفتم شاید موقع تحویل ماشین من تهران نباشم یا بزار بندازمشون دور یا خودت بیا بگیرشون گفت قول میدی کاری باهام نداشته باشی گفتم پدر چیکارت دارم اصلا میخوای بالا نیا بلاخره قبول کرد بیاد دم خونم معلوم بود جنده لاشی خانم کسش میخواره وگرنه با اونا هیچکاری نمیشد کرد…دم در خونمون بالا نمیومد برا همین گفتم تو کوچه زشته واستی بیا تو پارکینگ تا برات بیارم تو پارکینگ یکی از همسایه ها داشت ماشینشو بیرون میبرد برا همین نتونستم کاری بکنم رفتم بالا یه اسپری مشتی دیگه زدم یه پاکتم دستم گرفتم که مثلا شورتا توشه اومدم پایین دیدم فرشته منتظر واستاده هیشکیم تو پارکینگ نیست گفتم اگه اینارو میخوای باید یه ماچ آبدار بهم بدی گفت اذیت نکن بده میخوام برم دیرم شده گفتم همینیکه هست اگه میخواهیشون باید ماچ بدی گفت پس زود باش تا کسی نیومده همینکه صورتشو آورد طرفم سریع بازوشو گرفتم کشوندمش تو آسانسور درم بستم گفت چیکار میکنی بزار برم در حالی که ازش تند تند ماچ میگرفتم گفتم با این همه بدبختی تا اینجا کشوندمت اونوقت میخوای با یه ماچ ولت کنم بری حالا حالاها باهات کار دارم همونطور که سینه هاشو از رو مانتو میچلوندم لباشم تو دهنم بود آسانسور رسید به طبقه ما منم کشوندمش تو راهرو با صدای ناله مانند گفت پس بریم تو الان یکی میبیندمون درو که باز کردم خودشو انداخت تو آپارتمانم منم رفتم تو از همون اول راهرو تا اتاق خوابم پایان لباسهای همدیگه رو در آوردیم اول هلش دادم رو تخت خودمم انداختم روش افتادم به جون سر و سینه زیر گلو و لباش اینبار خیلی همکاری میکرد یه دستش تو موهام بود یه دستشم کیرمو میمالوند هر وقت لباش از لبام جدا میشد نجوا گونه میکرد مواظب باش جاییمو کبود نکنی اردشیر خیلی زرنگه میفهمه ها گفتم پس کستو کبود میکنم اینو که نمیفهمه گفت تو بخورش اگه کبود شد قبول سرم لای پاش بود اونم پاهاشو انداخته بود رو شونه هام هنوز زیاد براش نخورده بودم که نالش رفت هوا با پاهاش به سرم فشار میاورد که زبونمو بیشتر تو کسش فرو کنم چنان چوچولشو براش مکیدم که همون چند دقیقه ی اول گفت من که دارم میام گفتم خوش اومدی حالا پاشو نوبت توست که مال منو بخوری تقریبا داد زد چی عمرا.. تا حالا من از این کثافت کاریا نکردمو نمیکنم بدون هیچ ملاحظه ای روبروی صورتش نشستم کیرمو جلو دهنش گرفتم موهاشم از پشت سرش گرفتم کیرمو چپوندم تو دهنش گفتم اینو بخور مزش با کیرای دیگه فرق میکنه بهت قول میدم خوشت بیاد یخورده نه و نمیخوام کرد ولی بلاخره تا ته تو گلوش میکرد بدبخت بلد نبود پدر کیرمو با دندوناش در آورد همشم اوق میزد منم با دستام با سینه هاش و چوچولش بازی میکردم چند دقیقه هم به همین منوال گذشت تا خسته شدم دوباره طاقبازش کردم خودمم افتادم به جونش حالا نکن کی بکن یکی از پوزیشنایی که من دوست داشتم این بود که فرشتهو دمر خوابوندم خودمم زانوهامو دو طرف روناش گذاشتم سر کیرمم گذاشتم دم سوراخ کونش تا فهمید که میخوام از کون بکنمش دادو قالش دراومد که نمیزارم و نمیشه شاید ده دقیقه به خایه مالی و التماسو تهدید گذشت تا راضی شد فقط یخورده درمالی کنم ولی من که تو این چند دقیقه کیر خودمو کون فرشتهو با کرم چرب کرده بودم تا سرشو گذاشتم دم کونش با یه فشار نسبتا زیاد تا نصفه فرو کردم توش از اون جیغ و داد از من تلنبه زدن طفلک تا راه کیرم باز بشه پایان بالشتو گاز گاز کرده بود ملافه رو هم اینقدر چنگ زده بود که چروک چروک شده بود ولی دادو بیدادش تبدیل به آه و اوه شده بود بیشتر لذت میبرد تا درد بکشه منم همچنان به کار خودم ادامه میدادم… چند دقیقه به همین منوال گذشت من دیگه پایان قد رو تن فرشته دراز کشیده بودم و با دستام از زیر بدنش با سینه هاش ور میرفتم و سرو صورتو گردنشو غرق بوسه کرده بودم فرشتهم که با دستش داشت با چوچولش بازی میکرد با دلخوری گفت خیلی بدی کونم پاره شد دیگه نمیتونم راه برم چرا آبت نمیاد پدر من کار دارما… اون روز تا غروب فرشتهو پیش خودم نگه داشتم بعد از ظهرم یه بار دیگه از کسو کون کردمش ولی بازم شرتو سوتیینشو نگه داشتم گفتم اینا تا ۵۰ تا نشن بهت پسشون نمیدم تو راهم که داشتم میرسوندمش از اینکه زوری از کون کردمش ازش معذرت خواهی کردم اونم گفت عیبی نداره من از همین خشونتت خوشم میاد وگرنه اردشیر ۶ ساله هر وقت از کون میخواد وقتی میگم نه دیگه اصرار نمیکنه خلاصه ماشینشو چند روز بعد بهش تحویل دادم الانم دو ساله همونجا کار میکنم اصلا هم قر نمیزنم چون هر هفته دوشنبه غروب تلافیشو سر فرشته در میارم اردشیرم فکر میکنه من میرم باشگاه فرشته هم گفته میره کلاس ایروبیک…نوشته حسن
0 views
Date: November 25, 2018