سلام من آرش هستم و 28 سالمه این داستان حدود 3ماه پیش اتفاق افتاد که در اون زمان ما حدود 4ماهی بود که ازدواج کرده بودیم و همسرم از اینکه از خانوادش جدا شده کمی ناراحت بود و به همین دلیل خواهرش هر چند روز یه بار یه سری به ما میزد. خواهر خانم من اسمش المیراست و23 سالشه زیاد خشگل نیست ولی چهره جذاب وهیکل خوبی داره . راستشو بخواید زیاد ازش خوشم نمیاد یعنی از اول ازش بدم میومد ولی اون خیلی دوست داره با من راحت باشه ولی من هیچ وقت بهش اجازه ندادم. بخدا هر وقت از سرکار میام بهش میگم خیلی خسته ام خودش سریع میگه میخوای ماساژت بدم منم با بی میلی میگم اکه حوصله داری بیا.یه چند باری اون اوایل از رو پیرهن اینکارو میکرد بعد که رومون باز شد دیگه پیرهنو میده بالا و این کارو میکنه خوب منم بدم نمیادو راستش خیلی زود کیرم راست میشهو همیشه مجبورم بعد از ماساژ یه چند دقیقه ای تو همون حالت بمونم تا کیرم بخوابه.داستانه اصلی ما از اونجا شروع شد که من یه چندتا داستان راجع به سکس با خواهر خانم تو این سایت خوندم وگرنه اصلا تو این فکر نبودم که بخوام واقعا بکنمش فقط در حد یه فکر کردن و یه کیرم راست شدن بود. بعداز خوندن اون چندتا داستان تصمیم گرفتم اول ببینم اون نظرش چیه و آیا اونم میخواد یا نه. از اینجا شروع کردم که یروز رفتم خونه ودیدم اومده منم خودمو زدم به خستگی و بعد از اینکه لباسامو عوض کردمو یه احوالپرسی کردیم به خانومم گفتم اگه میشه بیا یه کم پشت منو بمال که گفت عزیزم دارم شام آماده میکنم بعد از شام المیرا که اینو شنید گفت من میدم برگرد منم برگشتمو اون شروع کرد به ماساژ دادن که بعد از چند دقیقه کیر ما بلند شد یه چند دقیقه که گذشت دیدم الان بهترین فرصت که یه جوری بهش بفهمونم بهش گفتم مرسی دیگه بسه و بلند شدم که برم بدون اینکه بهش توجه کنم دست کردم توی شلوارم و کیر راست شدمو که خیلی تابلو بود توی شرتم جابه جا کردم و اصلا به روی خودم نیاوردم ولی حواسم بود که المیرا کاملا داره این صحنه رو میبینه. پیش خودم گفتم اگه اون با دیدن این صحنه دوباره دلش بخواد که منو ماساژ بده معلومه که دلش میخواد اگر دیگه این کارو نکرد یعنی باید قیدشو بزنم.از این ماجرا یه چند روزی گذشت تااینکه من یه روز که رفتم خونه دیدم المیرا هم اومده و طبق معمول خانومم هم در حال آماده کردن شام بود. منم رفتم و یه ابی به دستو صورتم زدمو لباسامو عوض کردم اومدم یه بالش برداشتمو دراز کشیدم کنار تلوزیون که المیرا گفت معلومه خیلی خسته ای منم سریع گفتم آره که خودش گفت میخوای ماساژت بدم منم از خدا خواسته سریع گفتم آره اونم گفت پیرهنتو بده بالا و منم سریع این کاروکردم .المیرا شروع کرد به ماساژ دادن من یه چند دقیقه که گذشت دیدم به جای ماساژ دادن داره منو ناز میکنه و کاملا مشخص بود که میخواد منو تحریک کنه منم اصلا بروی خودم نیاوردم وگذاشتم کارشو بکنه یه ده دقیقه ای این کارو کرد تا اینکه واقعا ابم می خواست بیاد که گفتم المیرا جان کافیه دیگه وبلند شدم و رفتم سمت دستشویی. خوب دیگه معلوم شد که المیرا خانم بدش نمیاد که یه حالی به ما بده فقط باید یه نقشه بی عیب بکشم که هیچ کس بویی نبره که وگرنه زندگیم از هم میپاشه. بعد از چند روز فکر کردن یه نقشه بی نقص به ذهنم رسیدو اونم این بود که اگر یه یک ماهی صبر میکردم یه موقعیت عالی گیرم میومد .یک ماه بعد……فردا تولد همسرمه و من یه سوپرایزه عالی براش دارم و اونم اینه که پایان فامیلو دعوت کنم و بدونه اینکه خودش بدونه یه جشن تولد عالی واسش بگیرم. شب وقتی قرار بود برم خونه اول رفتم خونه پذر خانمم تا با اونا هماهنگ کنم که برنامه فردا رو ردیف کنیم. تقریبا همه کارهارو از چند روز قبل کرده بودیم و مهممونارو دعوت کرده بودیمو فقط یه سری خرده کاری مثل تزیینات و شستن میوه و از این کارا مونده بود که اونم جز نقشه شیطانی من بودکه قرار شد فردا مادر خانمم به یه بهونه ای خانومم رو بکشه خونه خودشون تا المیرا بیاد کمک من که بقیه کارهارو انجام بدیم. فردای اون روز من ساعت 2 بود که رفتم سمت خونه ولی قبلش رفتم یه کم میوه خریدم و شام رو هم سفارش دادم و به سمت خونه حرکت کردم.چیزی از اومدن من نگذشته بود که زنگ خونه به صدا در اومد. بله المیرا بود درو واسش وا کردم و اومد بالا بعد از سلامو احوال پرسی رفت لباساشو در آورد یه شلوار لی پاش بودو یه تیشرت آستین کوتاه منم لباسم رو عوض کردم یه رکابی آستین حلقه ای و یه شلوارک لی تنم بود. از شستن میوه ها شروع کردیم المیرا میشست و من با دستمال خشک میکردمشون و آماده میکردم برای چیدن تو ظرف در حین همین کارا یه چند باری دست همو لمس کردی ولی این لمس کردن با بقیه وقتا فرق داشتت و یه حسی به من میداد که پایان بدنم و به لرزه مینداخت میوه ها تموم شد و رفتیم سر وقت تزیینات. همه چی عالی بود خیالم از همه نظر راحت بود و هیچ استرسی نداشتم چون همه بجز خانمم میدونستن که من با المیرا تنهام و هیچ مشکلی قرار نیست اتفاق بیوفته و همه چی آمادست برای کردن المیرا باید از یه جا شروع میکردم. منتظر یه فرصت بودم که اتفاق بیفته. المیرا میخاست دیوارهارو با کاغذ رنگی تزیین کنه که به من گفت من نگه میدارم بیا با میخ محکمش کن . المیرا با دو دستش کاغذو رو به دیوار و پشت به من نگه داشته بود که من رفتم یه میخ بهش بزنم نزدیک المیرا شدم و داشتم با چکش ضربه میزدم که حس کردم یه توده نرم چسبیده به کیرم بله کون المیرا برای یه لحظه با کیر من تماس پیدا کرده بود. وای که چه کونه نرمی که از زیر شلوار لی هم میشد نرمی شو حس کرد یه طرف کاغذ رنگی رو وصل کردیم. المیرا رفت و طرف دیگرو نگه داشت و گفت بیا اینم بزن که من یه میخه دیگه بردلشتمو رفتم سمتش اینبار المیرا کمی به عقب مایل شده بود و اون کون خوش فرمش بیرون زده بود معلوم بود که خیلی دلش میخواد ولی هنوز هیچکدوم نمیتونستیم بری خودمون بیاریم. میخو برداشتمو شروع کردم به تنظیم کردن که دیگه کاملا کیرم با کون المیرا برخورد داشت اصلا دلم نمیخواست که ضربه به میخ بزنم آروم داشتم با میخ ور میرفتم که مثلا دارم تنظیمش میکنم ولی هنوز جرات نداشتم که کاری کنم. المیرا جراتش از من بیشتر بود شروع کرد خودشو به عقب هل دادن و من دیگه کاملا داشتم اون کون نرمش و حس میکردم که دلو زدم به دریا و چکشو انداختمو از پشت سینه هاشو چسبیدم و شروع کردم به خوردن گردنش. دیگه کار تموم بود ودیگه هیچ مانعی سر راهم نبود بدون اینکه به صورتش نگاه کنم دستشو گرفتم و بردمش سمت اتاق خوابمون قبل از هر کاری پیرهنو شلوارشو در آوردم وای خدایا یه سوتین وشرت ست به رنگ قرمز تنش بود که منو بیشتر حشری میکرد شروع کردم به خردن اون سینه هاش از روی سوتین وای که چقدر نرمو سفید هستن المیرا چشماشو بسته بودو فقط ناله میکرد. سوتین شو باز کردم و نوک سینه هاشو که مثل خون قرمز بود و با ولع پایان میخوردم المیرا هم دستشو انداخته بود رو کیر من و داشت اونو میمالید. بلند شدمو پایان لباسامو در آوردم. المیرا فقط یه شرت پاش بود و یه لکه بزرگ روی شرتش افتاده بود که معلوم بود کسش خیس خیس شده منم از روی همون شرت شروع کردم به خوردن کسش وای که چه بویی میداد. بوی شهوت و سکس کاملا به مشام میرسید دیگه نمیتونستم طاقت بیارم شرتشو در آوردمو کیرمو مالیدم به کسش انگار که هر چی اب تو بدن این دختر بود داشت از کسش میزد بیرون نمیدونستم باید چیکار کنم المیرا دختره و نمیشه این کسه نازو با کیرم یه حالی بدم .همینطور داشتم کیرمو رو کس المیرا بازی میدادم که المیرا دستشو آوورد وکیرم و با دستش گرفت همینطور که رو کمر خوابیده بود پاهاشو برد بالا و گذاشت روی شونه های من و کیرمو که با اب خودش خیس خیس شده بود گذاشت روی سوراخ کونش و با صدای خیلی یواش به من گفت آروم آروم بکن تو منم خیلی آروم و یواش سر کیرمو کردم تو کونش هر چند لحظه یه هل کوچیک میدادم تا جایی که تقریبا کیر 17 سانتی من تا ته رفته بود تو کون المیرا حالا دیگه وقتشه و باید خودمو خالی کنم شروع کردم به تلمبه زدن والمیرا هم با پایان وجود فریاد میزد که آره بکن تا ته بکن جرم بده. همین حرفا باعث میشد که من بیشتر تحریک بشم بعد از تقریبا 5 دقیقه تلمبه زدن حس کردم که پایان مایعات درون بدنم با فشار خیلی زیاد داره خارج میشه نمی خواستم که این حسو خراب کنم به همین دلیل کیرمو در نیاوردم و با فشار پایان آبمو خالی کردم تو کون المیرا ویه 10 دقیقه بی حال روی هم افتاده بودیم. بله بالاخره موفق شدم که المیرارو بکنم. کارمون تموم شدو من رفتم حمام و المیرا هم بقیه کارهارو ردیف کردو شب یه مهمونی خیلی عالی برگذار کردیم وهیچ کس هم از این ماجرا هیچ بویی نبرد. از اون روز به بعد من 4 دفعه دیگه المیرارو کردم. ومنتظرم که ازدواج کنه تا بتونم کسشم بکنم……امیدوارم حالشو برده باشینمنتظر نظرهاتون هستمنوشته آرش
0 views
Date: November 25, 2018