سلام خدمت همه دوستان خاطره واقعی ازخودم زمانی که توارومیه دانشجوبودم.من 23سال سن 175قد و75 وزنیه روز با دوستم در مورد سکس حرف میزدم که گفت توخیابون به یه خانم شماره داده واونم باهاش تماس گرفته .منم مشتاق شدم شمارشوپیداکنم.یه روزداخل شهربودیم که دوستم رفت زنگ بزنه ازتلفن کارتی منم تاشماره روگرفت سریع حفظ کردم.اون روزگذشت من باال کارت زنگ زدم زنه برداشت باهاش حرف زدم پا نداد یه هفته گذشت بعدزنگ زدم این دفعه پاداد گفت فامیل هستی گفتم نه.گفت قبلا یکی مزاحمون شده شمارشودادیم مخابرات آشنادراومده واتفاق های بدی افتاده.منم گفت غلط کردم دیگه زنگ نمیزنم اونم گفت تامن نخوام هیچ مشکلی پیش نمیاد.خلاصه بهش اعتمادکردم شماره خونه رودادم بهم زنگ زد خیلی ترسیدم ولی اوضاع خوب پیش میرفت خلاصه میگفت شوهرش 10سال ازش بزرگتره دوسش نداره اذیتش میکنه ازاین حرفها گفت شمارمو از کجا آوردی منم راستش روگفتم .بعدگفت مرده مجبورش کرده تو بازار بگیره و از این حرفها. باهم قرارگذاشتیم که فردا بریم کافی شاپ دانشجو توخیابان امام.گفت زنی 24ساله70کیلووزن و170قدداره وسبزه هستش وگفت که باچادرمیام منم همیشه زودترازموعدمیرفتم سرقرار.رفتم دیدم کافی شاپ رودارن می شورن وصندلی هاروگذاشتن بیرون.منم رفتم کنارمغازه بغل کافی شاپ وایسادم دیدم زنه اومد کنارم وایساد و ویترین رو نگاه میکرد.سلام کرد.منم عادی برخوردکردم گفتم دنبالم بیا.رفتم اونور خیابون توکافی شاپ سو رفتم دوتابستنی سفارش دادم رفتم طبقه بالا فاطی هم اومدبالا چون صبح بودخلوت بود وهیچکی نبود دیدم خیلی خوشگله همش ازکیرم آب میومد یه ذره حرف زدیم ازهمدیگه خوشمون اومدبعدخواست بره باهام دست داد گفت بایدمال خودم باشی منم گفتم باشه فاطی رفت خونه منم رفتم خونه باهش حرف زدم گفتم اگه میخوای منوبایدبهم برسی اونم گفت بهت میرسم ازهرلحاظ که حس غربت نکنی.خلاصه ازسکس حرف زدیم گفتم بهم کس میدی گفت چرانمیدم ازاین حرفهایه روزصبح توخونه تنهابودم گفت خانم رفیقش خونشونه وازبچه اش مواظبت میکنه میتونه بیادراستی نگفتم یه دختر4ساله داشت.بهش آدرس دادم اومدچهارراه سیروس رفتم دنبالش بهش اشاره کردم اومذنبالم توکوچه رفتم درخونه روبازکردم اومدتو درروقفل کردم خونه ای که کرایه کرده بودم یه خونه نقلی بودیه اتاق پایین یه اتاق بالا.رفت توخونه همدیگررونگاه کردیم رفتم طرفش بغلش کردم چادرازسرش افتاد ازش لب گرفتم بهش گفتم بروبال تامیام لباس راحتی پوشیدم رفتم بالا دیدم مانتورودرآورده موسرلخت موها تاشونه طلایی شلوارلی پاش بودبایه تی شرت زردرنگ رفتم کنارش نشستم دوباره لب گرفتم ودرازش کردم خوابیدم روش سینه های بزرگی داشت یه ذره خوردم بعدبهش روبه پایین بخواب اخه من عاشق کونم دمرخوابیدخوابیدم روش گردنش روخوردم دیدم کونش روزیرکیرم تکون میده برش گردوندم شلوارشودرآوردم شرت سفیدی داشت کشیدم پایین کف کردم گفت کاندوم بزار منم ازقبل داشتم لخت شدم کیرم رودیدگفت ماشاا… منم امان ندادم حمله کردم به کسش چون کاندوم لیزبود گذاشتم درکوسش فشاردادم گفت آخ تاته زدم رفت تو گفت توچشام نگاه نکن تلبه زدم گفتم کونت بذارم گفت تاحالاندادم چهارزانووایسادکونش اصلا مونداشت کاندوم رودراوزدم کیرم رو گذاشتم درکونش فشاردادم دررفت گفت پاره میشه یه متکا گذاشتم زیرکونش روبه بالا درازکشید به کیرم تف زد گذاشتم درکونش گفت خودم میبرم توفشارنده گفتم باشه کم کم دیدم کلاهک کیرم رفت تو لذت عجیبی داشت تانصفه رفت تو خیلی گرم بود چندبارعقب جلو کردم گفت تو رو جون فاطی دربیار.گفتم یه بار تا آخر بزنم بعددرش میارم گفت باشه تا دسته فشاردادم رفت تو گفت آی بعد ازش لب گرفتم تشکرکردم درش اوردم دوباره یه کاندوم دیگه زدم وبه حالت سگی حسابی گاییدمش که ابم اومود به همون حالت خوابیدروکیرم بغلم نشت وگفت دوهفته است که سکس نداشته تشکرکرد بوسش کردم لباسش رو پوشید و رفت.نوشته aras
0 views
Date: November 25, 2018