سلام به تمامی دوستان من خیلی وقته تو اینجا میام ولی تابحال داستان ننوشتم ولی این دفعه خیلی اتفاقی بود که می خوام بنویسم.موضوع از این قرار بود که یک روز تعطیل بود من تنها بودم خانه من تو محیطی کار می کنم که خانمها زیادن جدیدا یک خانم آمده بیوه هم هست و دو تا بچه داره اول فکر می کردم شوهر داره ولی یک بار بهش گفتم مجردی حال می کنم گفت مثل همیم آقا تو کونمام عروسی شد رفتم تو نخش آخر با هزار تا ناز و افاده باهم رفیق شدیم بی معرفت بدن سفت و سبزه ای داره ولی بیشرف تا الان نداده فقط یک بار صدام کرد تو اطاق پرو بود با شرت و سوتین یک دستی هم بهش زدم آقا بریم سر داستان خودمان روز قبلش با هم هماهنگ کرده بودیم که بیاد خانه همان روز تعطیل با خیلی دردسر خانواده را راضی کرده بودم که نیام شبش رفتم حمام به پسرم حسابی رسیدم تروتمیزش کردن بقول معروف مورچه بکسباد می کرد از پسرم بگم 28 سانت قدش رشیدش هست به ضخامت 8 سانت با ظرفیت خوب 40 دقیقه البته طبیعی تو دلم فکرم حسابی انواع کردن را باهاش تمرین کرده بودم ساعت 10 صبح قرار بود بیاد آقا از بخت بد ما و شانس خوب خانمه طرف زنگ زد گفت پریود شدم کیر تو کون زنها با این عادت ماهیانه آقا همه نقشه ها نقش برآب شد طرف گفت می خوام بیام ماهم با بهانه هایی نمیشه بلاخره دکش کردیم که فردای اون روز به من گفت تو فقط منرا برای سکس می خواهی خواب شما بگین برای کار دیگه هم میشه استفاده کرد ازیش.آقا گفتم برم یک سیگار بخرم بیام خانه ساعت 11 صبح بود رفتم سیگار خریدم رسیدم نزدیکهای خانه دیدم یک خانم ناز و باریک اندام با یک لباس خیلی کوتاه و کیرراست کن داره از اون طرف خیابان میاد اینور خدایی اصلا تو نخ دختره نبودم جلو من راه می رفتم و من پشتش چند تا ماشین هم دنبالش بودن تا رسید سرکوچه و رفت تو کوچه منم دنبالش تا برسم به خانه ماشینها یک به یک بقلش بوق صدا ولی طرف محل نمی داد تا رسید در خانه ما روبه خانه کرد دست کرد تو جیبش و کلید دراورد انداخت تو در جا خوردم ماشین فوری رفتن منم رفتم سمت دختره طرف نگاهی بمن کرد و گفت چیه چرا نگاه می کنی آدم ندیدی چیزی نگفتم دوباره گفت پررو چرا اینطوری نگاه می کنی گفتم خانه تان اینجای گفت به تو چه ربطی داره بازم خندیدم گفت ایست کن پدرم و داداشام را بگم بیاد حالیت کنن بیشتر خندیدم گفت مرض چرا میخندی گفتم شاید بابای بیمعرفت ما خانم دوباره گرفته که شما خواهر ما باشین طرف جا خورد گفت منزل شمای منم جواب دادم قابل شما را نداره پیشکش قدمات گفت اینا ول نمیکنن چقدر دنبال راه افتاده بودن منم جواب دادم پدر خانم به این زیبایی تازه کم دنبال شما بودن طرف حال کرد بعدش گفتم بفرما درخدمت باشیم گفت خانواده ناراحت نشن جواب دادم اولا خواهرمی دیگه بعد تنها هستم رفتن خارج از شهر چکاردارین طرف آمد تو یک شربت درست کردم خوردیم یک سیگار روشن کردم گفت بمن تعارف نمیکنی گفتم سیگار قرمزه خانمها سفید بیشتر میکشن موردی نداره گفت مفت باشه کوفت باشه منم دیدم راه بازه گفتم چیزه دیگه هم مفت هست گفت نمیبینم آقا با خنده لخت شدیم شروع کردیم به لب و ماچه ولی راستش با آن قیافه زیبا بدن واقعا تخمی داشت سینها کوچک لاغر بدن لاغر ولی مجانی بود و بادآورده و تعریف الکی شروع کرد به ساک زدن با خایه می خورد انگار داره کیم می خوره بهم گفت میخواستی سکس کنی که اماده جنگ کردیش منم برای کلاس گفتم نه من همیشه پسرم را تمیز نگه می دارم حالا نوبت من شد گفتم برگرد گفت جلو بزار دختر نیستم واقعا کس گشادی داشت که حتی برای پسرمن هم زیاد گشاد بود بلاخره بعد از نیم ساعت چند مدل کردن آبمان آمد و ریختم رو کونش یک زره باهم خندیدیم بعد با دیگه لباس تنش نمی کرد ساعت 1 بود گفت چی بخوریم فوری پسرخاله شده بود رفتیم سریخچال به غیر آب چیز دیگری نبود دو تا تخم مرغ درست کرد اونم سوزاندش ولی مجبور بودم بخورم و از دست پوختش تعریف کنم شد ساعت دو و نیم دیگه ایندفعه تمیز کردمش که گفت دیگه نمی تانم بدم دروغ نمی گم یک ساعت طول کشید من موقع سکس زدن رو کون را خیلی دوست دارم آنقدرکه زده بودم سرخ شده بود ایندفعه که از کون کردم داد می زد ولی بلاخره رفت تو آخرش آبم را ریختم تو دهنش تا اخرش هم خورد نیم ساعت بعد ارایش کرد شماره تلفنش را داد و رفت منم رفتم حمام تا ساعت 9 شب تنها بودم تا خانواده آمدن از اون به بعد فقط میزارم برام ساک بزنه ولی واقعا ساک خوبی می زنه واقعانوشته میثم
0 views
Date: November 25, 2018