سلام من سعید هستم دوستان این داستان به هیچ عنوان شبیه به داستان های دیگه نیست از اسمشم معلومه.داستان از اونجا شروع شد که عموی من با یه دلال مسکن وارد مذاکره شد و توافق از این قرار بود که داییم خونه قدیمی ولی بزرگشو به طرف میده طرفم میکوبه و یه آپارتمان در میاره تو این فاصله هم یه خونه کلنگی واسه داییم اجاره میکنه تو هموه حوالی و کرایه خونه داییم رو هم میده ولی وقتی ساختمون ساخته شد 3 واحد بر میداره و2 واحد به داییم میدهخلاصه من یه دختر دایی دارم و یه پسر دایی پسر داییم 5 سالش بود و دختر داییم 21 سالش بود و ظاهرا دوس پسر داشت چون هر وقت گوشیش زنگ میخورد 2 ساعت با یارو تو اتاقش هر هر کر کر میکردیه 1 ماهی از نقل مکان عموی من گذشت که دختر داییم به داییم گفت من اینجا نمیمونم و میخوام برم خونه دایی رضا (بابای من) چون این پسر روبرویی همش دید میزنه منو داییم اول قبول نکرد یه 1.5 دیگه گذشت که دیگه دختر داییم هم با قضایا کنار اومد تا اینکه یه مرده انگشتش کرده تو کوچه و چسبونده بهشو یه کاغظ داده (شمارش) و همون لحظه خانم عموی من از پنجره دیده و کلی فوش ناموسی به یارو داده و یاره هم خایه کرده در رفته این قضیرو به داییم گفته و داییم هم با بابای یارو درمیون گذاشته و بهش گفته ما فقط به خاطر اینکه نون نمک همو خوردیم به پلیس شکایت نکردم یارو هم کلی عذر خواهی کرده و خلاصه کونه پسرش میذارهعموم هم به پدرم میگه آره یه 3ماهی بیشتر از کار خونه نمونده این دختر من بیاد پیش شما اینجا میترسم بمونه پدرم هم میگه به روی چشم یاسی هم مثله دختر خودم تا هر وقت خواست بمونهمن اون موقع سوم راهنمایی بودم و اون 6 سال از من بزرگتر بود و خیال مخ کردنشو باید از سرم بیرون میکردمخلاصه اون اومد اول میخواست کامپیوتر خودشو بیاره که پدرم مخالفت کرد و گفت از کامپیوتر سعید استفاده کن اول گفت نه مذاحمت میشه ولی من گفتم نه خیلی هم خوشحال میشممن اون موقع تو کونم عروسی بود گفتم یه 4 تا سوپر خفن میزرام تو دسکتاپ که حسابی تابلو باشه وقتی نشت پاش کلی حال کنه شای هم تونستم از همین راه بکنمشاول حسابی خایه کرده بودم ولی یه روز دلو زدم به دریا و سوپرارو گزاشتم تو کامپیوتر و منتظر شدم بره پای کامپیتر آقا رفت پای کامپیوتر قلبم خیلی شدید داشت مید ننه پدرم هم خونه بودن اگه یهو به ننم میگفت کونم پاره بود اون از اون خر تعصباس هیچی دیگه میگیره کامپیتر رو غسل میدههمین طور که کامپیتر در حال لود بود فقط نگاهم به یواره پشت بود (در اتاق باز بود چراغ هم خاموش بود) یهو دیدم بله نورای زیادی رو صفحه میفته اول شک کردم شاید داره یه کلیپی چیزی میبینه ولی وقتی صفحه ال سی دی رو به سمت دیوار کج کرد و خودشم لم دا رو صندلی تازه فهمیدم داره حال میکنهخلاصه اون شب به خیر خوشی گذشت من اولین قدمو با موفقیت برداشتمبعد از اون شب منتظره یه فرصت بوم که خونه خالی شه ولی یه 3 هفته ای گذشت دیدم نه اون طور که باید وشاید خالی نمیشه (یعنی اگه هم خالی میشد مثلا ننم میرفت سبزی بخره کلا ما 10 دقیقه الی 15 دقیقه با هم تنها میشدیم تازه احتمال از سرکار رسیدن پدرم هم وجود داشت) خلاصه دیدم نه اگه دست رو دست بزارم هیچ اتفاقی نمیوفته یه 1 ماه دیگم که بیشتر خونه ما نمیموند اونوقت دیگه کلا مرغ از قفس میپریدیه تصمیم گرفتم مدرسرو بپیچونم ببینم تو اوقاتی که من نیستم خونه خالی میشه خلاصه فردای اون روز با رفیقم هماهنگ کردم لیست حظور غیابو پیچونه تا دست معلم یا ناظم نیوفته من طبق نقشه زنگ تفریح آخر طرفای ساعت 11 مدرسرو پیچوندم به مقصد خونهرسیدم خونه زنگ زدم دیدم مادرم آیفونو برداشت پایان رویا هام دود شد رفت هوا گفتم منم گفت سعید تویی؟گفتم اره درو باز کن رفتم بالا دیدم پدرم رفته سرکار و آبجیمم مدرسس فقط یاسی و مادرم خونه هستن نشستم رو مبل مادرم گفت چرا زود اومدی گفتم معلم نداشتیم فرستادن خون گفت قبلا که تو کلاس نگرتون میداشتن چی شده حالا میفرست خونه؟ من یهو قاطی کردم گفتم مادر گیر نده دیگه اه اونم گفت خیلی خب حالا بلند شدم رفتم تو اتاقم کامپیوتر روشن کردم اعصابم اونقدر کیری شده بود همه سوپرارو پاک کردمیه چن ساعت بعد یاسی نشست پای کامپوتر یهو بعد چند دقیقه گفت سعید یه لحظه میای این بالا نمیادبلن شدم برم زنگ خونه خورد رفتم آیفونو برداشتم خواهرم از مدرسه اومده بود اومد تو و مادرم که رفته بود یه چرت بزنه بلند شد براش ناهار بیاره منم رفتم به یاسی گفتم چیکار داشتی گفت هیچی ولش کن سیستم اومد بالادوباره یه 2 ساعتی گذشت مادرم ناهارو مارو اورد خوردیم بعد ناهار مادرم رفت خوابید منم داشتم تلوزیون میدیدم که یهو یاسی اومد بهم گفت پاشو بیا تو اتاق دیدم بجز منم کسی نیست آبجیمم خوابه رفتم تو اتاق گفتم چیه؟ گفته چرا فیلمارو پاک کردی؟گفتم مگه تو نگاه میکردی؟گفت آره با این حرف یخام باز شد و بهش گفتم خب بیا زندشو بت نشون بدم گفت آره فسقلی گفتم فسقلی بود اما الان بزرگ شده خلاصه یه چند دقیقه ای لاس زدیم منم دیگه یجورایی همون جا میخواستم کارو تموم کنم که گفت الان نمیشه مامانت یه 3 روز دیگه میره واسه اسم نویسی مکه میتونی ساعت 9 اینا بیای گفتم از کجا میدونی شاید زود برگشت؟گفت نه مادرم 2 بار تاحالا رفته هر 2 بار هم که رفته یه 3 4 ساعتی الاف شده گفتم باشه زمینه رو مهیا کن من مدرسه رو میپیچونمخلاصه فردای اون روز به رفیقم جریانو گفتم گفت دیگه نمیتونم برگه حظور غیابو بپیچونم ضایس بش گفتم من ازنگ دوم میپیچونم اگه اسم منو تو لیست نوشت زنگ که خورد خط بزن گفت حالا ببینم چی میشهروز موعود فرا رسید منم طبق قرار معلوم مدرسرو پیچوندم اون روز زنگ نزدم دیدم اگه ننم هنوز نرفته باشه دیگه همه چی خراب میشهبا سنگ ریز زدم به شیشه اول یاسی نفهمید بعد بایه سنگ دیگه زدم اینبار دیم پرده اتاق یه تکونی خورد و صدای باز شدن در خونه اومد فهمیدم تنهاست رفتم بالا دیدم لخت مادرزاد واستاده جلوم اقا من که تا اون موقع به جز فیلم سوپر زنه لخت ندیده بودم از خود بیخود شدم رفتم بقلش کرد دیدم یه بوی صابونی میده فهمیدم خانوم زمانی سنگ میزدم به شیشه حموم بوده نفهمیدم چجوری لباسارو در آوردم چسبیدم بهش چه کس داغی داشت شروع کردم سینه هاشو خوردن انگار داشتم پنبه میخوردم اینقدر نرم بودخیلی حالا کردم با سینه هاش تازه اون موقع بود که میفهمیدم سینه چیه رفتم دم کسش شروع کردم از روی شرت کسشو خوردن بعد شرتشو درآوردم چه کس مشتی داشت اینه پورن استار ها بود ولی یه کم سیاه بود لبامو چسبیدم به کسش واقعا خیلی داغ بود شروع کردم چچوله رو خوردن که دیدم آهو نالش بلند شد بعد کشو یخورده نگا کردم گفتم شما از کجا میشاشین بهم نشون دا بش گفتم خیلی دلم میخواست از نزدیک ببینم فکر میکردم رفیقم که میگه 2 تا سوراخ دارین الکی میگه اونم گفت کس نگو کارتو بکن دیدم راست میگه شروع به خوردن کردم که یه2 دقیقه ای گذشت که عضله هاش لرزیدن و ارضا شد بعد بلن شدم کیرمو بردم سمت دهنش گفتم حالا نوبت توئه گفت از این کار بدم میاد منم زیاد اصرار نکردم سریع کاندومی که از کشوی پدرم پیچونده بودم انداختم سر کیرم اومدم بکنم تو کسش گفت چیکار میکنی من پرده دارم گفتم خب از کون چی گفت نه خیلی در داره گفتم ساکم که نمیزنی منم که حال نکردم گفت این دیگه مشکل خودته منم حسابی قاطی کردم از این حرفش برش گردوندم گفت ولم کن احمق گفت خفه پدر یهو زنگ خورد پشمامون ریخت یاسی رفت سمت آیفون دید بابامه گفت لباستو بپوش بگا رفتیم دید من زودتر از اون که بگه لباس پوشیدم گفتم در باز نکن تا من برم پشت بوم گفت باشه من سریع فر خوردم بالا بعد پدرم اومدو وقتی رفت دستشویی که دستاشو بشوره سرع جیم شدمبعد اون ماجرا هرچقدر بهش اصرار کردم حداقل یه لاپایی قبول نکرد و خلاصه یه دعوای حسابی کردیم الانم یه چن سالی میگذره اون ماجرا فقط کافی یه بار تنها گیرش بیارم چنان بی موقدمه پردشو میزنم که نفهمه از کجا خورده بعدم ازکون میزارم کسکشودوستان ببخشید سرتونو درد آوردم این تنها استان به اصطلاح سکسی من بودنوشته سعید
0 views
Date: November 25, 2018