من توی بازار اصفهان مغازه پوشاک دارم 28سال دارم مجرد عاشق کون گنده همه مشتریهام دوست دارم بعضی هاشون رو بیشتر یه مقدار از خودم بگم قدم 179 سفید باشگاه میرم بازوهای بزرگی دارم همین موضوع بیشتر مشتریهای خانمم رو اگه این کاره هم نباشند به سمت رابطه و لاس زدن جلب میکنه برای کیرم ارزش قایلم تا بحال با هیچ دختری رابطه رومانتیک نداشتم ولی خیلی دوست دارم یه روز عاشق بشم به خودم اجازه نمیدم برای چند لحظه لذت بردن به دختری که قصد ازدواج باهاش رو ندارم بگم دوستدارم برای همین خیلی ها رو از خودم رنجوندم ولی به نظر خودم کار درستی میکنمبریم سر اصل داستان من 1 سالی بود یه خانم هراتی که اسمش زهره بود دوست بودم چون واقعا کون گنده ای داشت ولی قبل از اون چون خیلی مهربون بود نظر منو جلب کرد البته خیلی هم خوشکل بود اصلا بهش نمیومد هراتی باشه واقعا زیبا بود من دو سه مرتبه توی پرو رفته بودم و اونو کرده بودم خیلی دوست داشتم ببرمش توی خونه خالی و ازش لذت ببرم تا 1 بار دختر خواهرشو اورد که براش مانتو بگیره 18 سالش بود ولی مثل خاله جونش ماه خیلی صورت لطیفی داشت مثل هلو ادم دلش میخواست درسته قورتش بده به زهره گفتم برام هدیه اوردی بهم اشاره کرد که میتونی مخشو بزنی که منم وقت رو تلف نکردم و بهش دست دادم خیلی جا خورد چون اصلا انتظارش رو نداشت خودم رو معرفی کردم اونم خودشو جوانه معرفی کرد بهش با همون حالتهای مخصوص خودم ازش خواستم راحت باشه اونه نشست جای من پشت صندوق یا کامپیوتر باهم دوست شدیم و شمارم رو بهش دادم از اون روز 1بار دیگه هم اومدند برای خرید من بهش پیشنهاد مانتو جدیدی که مد شده بود رو کردم اونم رفت پوشید وقتی اومد بیرو متوجه شدم زیر مانتو چیزی نپوشیده منم تحریک شدم بعنوان اینکه ببینم مانتو تنگه یا نه دستم رو از لای دکمه ها تو بردم و پشت انگشتهام رو روی نوک سینه هاش حرکت دادم یه لحظه چشمهاشو روی هم گذاشت داشت از حال میرفت که دستم رو بیرون کشیدم درو بستم اومدم پیش زهره بهش گفتم ناراحت نمیشی من با جوانه راحتم گفت این چه حرفی تو پسری راحت باش اگه بخوای میتونی توی همین هفته بیای بریم بیرون منم قبول کردم جوانه اومد بیروندستم رو گرفت در واقع بازوم رو گرفته بود به خالش میگفت میشه مسعود رو یه روز دعوت کنیم خونمون که زهره پرید تو حرفش و بهش گفت که منم دلم میخواد ولی چطوری مامانت نمیزاره که جوانه گفت مادر با من اونو راضی میکنمبهم گفت عصر بیا به این ادرس و مانتو رو هم با خودت بیا منم پیش خودم گفتم اخلاقش یه زره هم به خالش نرفته گفتم باشه عصر ساعت 4 بود که گوشیم زنگ خورد دیدم جوانه بود بعد از سلام گفت بعد از تاریکی هوا بیا تقریبا ساعت 6ونیم بود رفتم خونه جوانه که دیدم شیطون با یه تاپ و شلوارک درو باز کرد پرید بغلم 2 تا بوس حسابی از لپ هاش گرفتم ماشالا چه بچه کونی داشت همون نرسیده کیرم سیخ شده بود که زهره رو دیدم خیلی مهربون بوداونرو هم بوسیدم ولی خدای زهره رو با این که سنش بیشتر بود ولی یه جور خاصی دوست داشتم چون خیلی به یادم بو یه مرتبه از شهرشون برام کلی سوغات اورده بود از داستان زیاد دور نشیم نشستم روی مبل جوانه خیلی شیطون بود همش بهم چسبیده بود ناقلا اول سراغ مانتوشو گرفت بهش دادم همونجا پوشیدش جلوم فشن راه میرفت دوباره کیرم براش راست شد اومد نشست روی زانوم لبامو بوسید خدای من داشتم خجالت میکشیدم برای همین به شهناز گفتم بیا اینطرفم بشین اومد یه بوس از زهره یه بوس از جوانه تا چند دقیقه ای گذشت صدای مادر جوانه اومد که من بلند شدم وسلام و ببخشید ولی اصلا قیافش به زهره نرفته بود چای اورده بود و به جوانه گفت میرم بیرون کار دارم و رفت خلاصه من شدمو 2 تا کس خوشگل که ارزوی هر پسری سریع به زهره گفتم منو دعوت نمیکنی اتاق خواب رو نشونم بدی که دوباره زهره دستمو گرفت گفت فدات شم من نشونت میدمخلاصه این پدر سوخته خیلی کونش میخارید تا وارد اتاق شدیم منو حول داد رو تخت گفت مسعود یعنی من با تو توی اتاق خواب نزاشتم حرفش تموم بشه تاپشو در اوردم وای چی میدیدم سینه های شق شده داشتم دیونه میشدمشروع کردم خوردن و با یکی از دستام شلوارمو در اوردم رفتم سراغ شلوارش که خودش زودتر از من شلوارکشو در اورد منم جلوی صورتش کیرمرو زیر شرت بهش نشون میدادم که کیرم رو در اورد و شروع کرد مالیدنجوانه دستم رو گرفت رفتیم توی اتاق خواب لباسهام در اوردم جوانه جونم روی تخت نشست و کیرم رو از تو شرتم بیرون اورد شروع کرد به مالیدن کیرم خیلی خوشش اومده بود بهم میگفت باورم نمیشه الان تو پیشمی خیلی با مزه حرف میزد و سکسرو دوست داشتنی تر کرده بود بغلش کردم تا لباشو بوسیدم پا هاشو دور کمرم گره زد پدر سوخته خیلی تو دل برو بود خابوندمش روی تخت و شروع کردم به بوسیدن صورتش و گردنش اومدم سراغ سینه هاش دیدم نفس بند اومد تا بهال هیچ دختری رو با هاش سکس نکرده بودم برای همین خیلی بهم حال داد بهم میگفت مسعود با من ازدواج میکنی خیلی دوست دارم منم چون نمیخواستم ناراحتبشه چیزی نمیگفتم که یه لحظه دستی از زیر کیرو خوایه هام گرفت اول ترسیدم برگشتم دیدم زهره گله پشتمه داره با کیرم حال میکنه بغلش کردمو بوسیدمش گفتم اگه دوست داری لباسهاتو در بیار تا یه لقمت کنم که جوانه از پشت پرید روم به زهره گفت خاله میشه مسعود اول منو بخوره من تو فضا بودم دو تا جیگر یکی دختر و شهوتی اون یکی کون گنده و مهربون از هیچ کدوم نمیشد گذشت من بجای همتون زهره رو لخت کردم و خوابوندمش یکم لب گرفتم توی همین لحظه جوانه از کیرم غافل نبود و حسابی میخوردش داشتم دیونه میشدم به زهره گفتم رو شکم بخواب تا جوانهرو بشونم روی کمرت تا از خجالت جفتتون در بیا کیرم رو اروم توی کس زهره کردم و سینه های جوانه رو میخوردم توی همین حالت که داشتم از کس زهره لذت میبردم جوانه سیلی به کون خالش میزد این دختر خیلی کارهاش با مزه بود خلاصه اونروز یه روز تکرار نشدنی برای من بود چند ماه بعد که دوباره زهره رو دیدم از حال جوانه پرسیدم بهم گفت که دختر هرزه ای شده که من دیگه باهاش بیرون نمیام ولی خدای زهره از خیلی از این خانمهای چادری که این قدر جا نماز اب میکشن با حیا تر بود حدود 6 ماه بعد که رفته بودم نردیکی های خونشون توی یه قرض الحسنه که ضامن دوستم بشم کنار خیابون با مامانش دیدمش رفتم سراغش سوارشون کردم بهم گفت نهار بریم بیرون ولی مامانش نیومد منو جوانه به یه بریانی توی خیابان جی رفتیم فکر کنم فهمیدید که من اهل اصفهانم چون بریان فقط تو اصفهان سرو میشه خلاص توی این 2 ساعت که با هم بودیم شاید 4 5 تا قرار با دوست پسراش گذاشت اون روز بعد از نهار بردمش توی اتوبان شهید کشوری پشت درختها کوسی که قبلا قیدشو زده بودم حسابی کردم ولی یه چیزی رو فهمیدم که کیرم از کیرهای که قبلا تو کس جوانه رفته بود خیلی بزرگتر بود چون موقع کردنش خیلی جیغ وداد کرد وای عجب هلوی بودامید وارم که دوست داشته باشید داستانهای بعدی منو بخونید یه خانم اروپای رو هم کردم اونم جالبه اگه خواستید مینویسمبای نوشته مسعود
0 views
Date: November 25, 2018