کس چرخ (شعر)

0 views
0%

کس چرخ زدم درون شهریشاید برسد ز سکس، بهریاز بس که مرا کلافه کرد کیردر اوج جوانی گشته ام پیرناگه کسکی بسان حوریامد ور ما گوکوری مگوریامار و اشاره ها بدادمای کس تو بیا برس بدادماز خود بنویسم وزن بالاکیرم سه وجب، چو هست لالاتا دید برید، پا بدادمسفت شد به لای پا، مدادمبردم بدرون وانتم تیزاصرار نکرد نشست چو چنگیزبردم بدرون خانه خالیدستی در کون به قصد مالینرم بود و بزرگ و ابداراکیرم تو چشه، کوکب و ساراگفتا که بجنب بلیس از کساز کون ندهم برون شود چسگویند که بیاورد مریضیکس هست همی به این تمیزیگفتم که عزیر مادرت چشماز تن تو زدوده ای همی پشم؟گفتا که تمیزو نرم و دمبهزودی تو بزن به من تلمبهناگه بگرفتمش در اغوشبرقهای درون حال خاموشلیسها زدم به پیکر اویبودم زبرش فراتر از شویدست برد بکیر مالشی دادگفتا تو بخواب،بالشی دادلیسید همی پایان التگفتا که شدست خوش به حالتکیرم شده بود بسان اهنوای کون و کسش بسان چاهنکیرم بسپردمش به کونشتا ته که برفت ،مرد جونشاز حال برفت سخت گوزیدگفت اخ که یواش ،جاش سوزیدکیرم پر گه شدو کثافتجر خوردو برفت بهر نظافتباد و ان وگوزو هر چه گوییبه به چه فضایی و چه بویینوشته ؟

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *