کوروش هستم،همین چند وقت پیش داستان کشتی با دختر خاله رو نوشتم که اتفاقا اخیر هم درج شد در سایت والبته مثل همیشه عده ای هرچی لایق خودشون و خانوادشون بود به من نسب دادن،ولی من کسی نیستم به خاطر یک عده آدم که کار و تفریحشون فحاشی به دیگران است خودم رو ناراحت کنم،حرفایی که بهم زدن رو به کتف چپمم نگرفتم،بگذریماومدم داستان کشتی دوم با دختر خالم رو که الان نامزد هستیم رو بزارمهمون جور که آخر داستان قبلی هم گفتم من الان با مهسا نامزد کردم و تابستون هم قراره عروسی کنیم،شب پنجشنبه با مهسا بیرون بودیم و برای شام هم رفتیم بیرون،من هم خیلی داغ بودم اون شب،دوبا ره منتظر یه فرصت بودم که خودم رو خالی کنم،سر صحبت رو باز کردیم من به مرور خاطرات پرداختم،گفتم یادته اون سال ما اومدیم کرمان کشتی گرفتیم با هم؟گفت مگه میشه یادم نباشه،زدم سوسکت کردمگفتم بشین بچه من مراعاتت رو کردم اگه نه باید با کاردک از رو زمین جمعت می کردن،با لحن تمسخر آمیزی گفت؛آره،می دونم،فقط جوری زمین گیرت کردم که نمی تونستی بلند بشی از زمین.من هم گفتم اگه راست میگی برگشتیم خونه باز کشتی بگیریم تا بهت نشون بدم کت تن کیه،اون هم معلوم بود خوشش اومده بلافاصله قبول کرد.زیاده گویی نکنم آخر شب که برگشتیم خونه بعد از کمی استراحت گفتم آماده ای لهت کنم ؟؟اون هم گفت آره آماده ام که یک بار دیگه سوسکت کنم عزیزم،البته بگم من قصدم این بود که ببازم و کاری کنم اون بیاد روی من،بهش گفتم فقط جوری کار کنیم که همسایه پایینی نیاد بالا دهنمون رو سرویس کنه.چند تا تشک پهن کردیم و سرشاخ شدیم.من میزدم تو سر و کلش،چون قدم خیلی ازش بلند تره از عمد پام رو می بردم جلو تا پامو بگیره و بخورم زمین،نقشم گرفت،دست انداخت زیر پام رو بلند کرد من هم تعادلم رو از دست دادم و خوردم زمین یا به اصطلاح خاک شدم،بلافاصله اومد پشتم و گردنم رو گرفت و شروع کرد فشار دادن،من هم دست و پا می زدم که مثلا دارم سعی می کنم بزنمش زمین،و البته از رو خود م انداختمش پایین،برای این که خیلی تابلو نشه رفتم پشتش و از پشت دستم رو انداختم روی سینه هاش و شروع کردم فشار دادن که مثلا من هم دارم تلاش می کنم،اون هم دردش اومده بود داشت سعی می کرد دستام رو باز کنه،خودم ولش کردم و گفتم بلند شو.دوباره ایستادیم رو به روی هم و سر شاخ شدیم من ابن بار زدم زیر پاش و انداختمش رفتم روش،وایبهترین لحظه ی عمرم بود کون نرم و باسن خوش فرمی داشت،آروم خودم رو مالوندم بهش و البته برای این که ضایع نشه دارم چکار می کنم کری هم میخوندم،اون هم معلوم بود خوشش اومده و البته فهمیده من دارم چکار می کنم،یکم خودم رو مالوندم بهش و از روش بلن د شدم.هر دو خیس عرق بودیم،تصمیم گرفتم بخورم زمین و تسلیم بشم که زودتر تموم بشه،می خواستم دوباره پامو بگیره که خاک بشم ولی اون سریع حمله کرد و این بار دست زد به کیرم و فشارش داد،من هم واقعا دردم گرفت و تعادلم بهم خورد و خاک شدم،این بار اومد پاشو گذاشت روی صورتم و شروع کرد فشار دادن،وای چه لحظه ای بود،کف پاش روی صورتم بود و به خاطر عرق کردن یه بویی داشت که داشتم دیوونه میشدم،از عمد شروع کردم بو کشیدن،مست مست بودم،ولی اون پاشو برداشت و من رو که دیگه شل شل شده بودم به شکم برگردوند و افتا دروم،دیگه واقعا شل بودم؛خوابیده روم و آروم خودش رو می مالوند بهم،بلافاصله گفتم تسلیم مهسا،تو بردی.اون هم گفت من همیشه برنده ام ولی برای حال کردن راه های دیگه هم هست لازم نیست حتما کشتی بگیریم آقاییمن هم که هنوز مست بوی پاش و باسنش بودم بلند شدم محکم زدم رو باسنش و گفتم ای هفت خط،اون هم خنده ی شیطنت آمیزی کرد و گفت ما اینیم دیگه،اگه هم از عمد خودت رو نمیزدی زمین باز هم من برنده میشدم کوروش جونم،من هم یه لبخندی زدم و گفتم دهنت سرویس،خلاصه اون شب از بو کردن عرق پاشو باختن بهش واقعا خوشحال بودمنوشته کورروش
0 views
Date: October 4, 2019