کشتی هوسناک با خاله جون

0 views
0%

سلام بچه ها من سعیدم نوزده سالمه.یه خاله دارم همسن خودم اسمش نازنین.بچه ک بودیم خیلی با هم بازی میکردیم.اول راهنمایی بودم یکی از اقواممون فوت شد داییا و خاله هام قبل اینکه برن مراسم اومدن خونه ما ک ازونجا همگی با هم بریم مسجد.خونمون نزدیک مسجد بود.همه حاضر شدیم خاله کوچیکم گفت من درس دارم نمیام…مامان بزرگم گف باشه بمون.را افتادیم رفتیم ی ده دقیقه ای نشستم تو مسجد هنوز زیاد شلوغ نشده بود ب پدرم گفتم پدر حوصلم سر رفته سرم درد میکنه میشه برم خونه…گفت برو اتفاقا خالتم تنهاس یکی پیشش باشه بهتره…اومدم خونه دیدم پای ماهوارس گفتم مگه تو درس نداشتی گف الکی گفتم پدر حال نداشتم بیام.منم نشستم باش ی ده دیقه ای شو نگا کردیم…ازون لختی پختیا بود من ماهواره رو خاموش کردم گفتم نازنین بیا اسم فامیل حوصلم سر رفته…دو سه دس بازی کردیم خسته شدیم بش گفتم بیا کشتی بگیریم.بچه تر که بودیم کشتی میگرفتیم ولی ایندفه گف نه…بزرگ شدیم دیگه…بالاخره با هزارتا زاری التماس رازی شد پنج دقیقه ای کشتی گرفتیم خیلی خوش میگذشت ک من رفتم رو فن بار انداز دیدم جوووون خاله جونه کوچولوی ما چ کون نرمی داره…هر کار کردم نمیتونستم بلند شم اولین بار بود همچین حسی بم دس میداد…ناخودآگاه خودمو تکون تکون میدادم خاله بدجنسمم انگار خوشش میومد هیچی نمیگفت شاید یک دقیقه ساکت بودو منم همون کارو میکردم ک برگشت محکم بغلم کردو منو بوسید منم بوسیدمش.پاهام لای پاهاش بود همونجوری تکون تکون میدادم. ی بلوز داش ک یقش خیلی باز بود منم در همون حالت روی سینه هاشو ک تازه جوونه زده بود میبوسیدم خیلی فاز میداد ک یهو زنگ خونرو زدن دوتایی سیخ شدیم هوا من آبفونو زدم اونم ماهواره رو روشن کرد بعدشم کتابشو گرف جلوش…بعد اون ماجرا دوبار دیگه هم بهش گفتم بیا دوباره حال کنیم ولی قبول نکرد کون گلابی….بااینکه تا حالا بعد اون شیش هف دفه سکس داشتم ولی حالی ک اون روز با خاله جونم کردم ی چیز دیگه بود…شاید چون اولین بارم بود انقد حال داد…هنوزم دوس دارم ی بار دیگه بغلش کنم ببوسمش حیف ک عقد کرده داره ازدواج میکنه…از همتون ممنون ک خاطرمو خوندیننوشته سعید

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *