کلاس موسیقی

0 views
0%

حدود یه ماه پیش قرار بود با دو تا از دوستام واسه تمرین یه ترانه واسه خوندن،بریم یه کلاس موسیقی…آخه اونجا اتاق کرایه می داد…هنوزم میده.خلاصه،من و علی و آرتین یه روز با دو تا گیتار و یه کیبورد رفتیم اونجا.ساعت کرایمون ده صبح بود و هنوز کسی جز منشی نمیومد؛چه مدیر اونجا،چه شاگرداش…پس اول صبحا خیلی خلوته اونجا.منشیه هم که یه داف اند کون بود…نمیدونیالآن هر چی بگم نمیتونی تصور کنی چی بود…فک کن تا یکیو ببینی و پشمات فر بخوره از وضع پایین تنشخلاصه رفتیمو…تا وارد شدیم کنار در،میز منشی بود…دختره هم نه چاق خیکی،نهبدن پری داشت و همین بیشتر آدمو حشری می کرد…نشسته بود و داشت با کامپیوتر ور میرفت که ما سه تا رفتیم تو.سلام کردیم و اونم با گرمی جواب داد.انگار بی.افاشو دیده بود…من آخر از همه رفتم…بچه ها رفتن نو اتاق تا وسایلو ببرن،منم وایسادم که کرایه و وقت و اینارو باهاش هماهنگ کنم.بهش گفتمببخشید اول صبی مزاحم شدیما…اونم با لحن شیطنت آمیز گفتخب پولشو میدین دیگه…گفتماونکه بــــلهبعد پرسیدم تا کی اینجا خلوته؛چون شلوغ که میشد،سرو صدا میشد و دیگه تمرین نمیشد کرد…گفت کلاسا تا ساعت دوازده شروع میشن.مدیر اینجام که فعلا رفته کیش واسه اجرای گروه خودش…دیگه سرتونو درد نیارم،منم بعد از یه گپ حسابی و از پی اون،سیخ شدن آلت مبارکم()،رفتم سر تمرین و ساعت یازده و نیم،اومدیم بیرون.دختره گفتنیم ساعت زودتر اومدینا.آرتینم گفتبیشتر نیاز نبود.دختره گفتپس یوخده پول باید پس بدم…منم واسه شیرین عسل بازی گفتمفدای سرت عزیزم…قابلتو ندارهعلی بهم تشر زد کهچی میگی اسکل؟گفتمهیچی نگو کار دارم…علی هم سریع قضیه رو گرفت…داشتیم میرفتیم که دختره به من گفتآقا پسر.تو یه دقه وایسا…گفتمچرا؟چی شده؟گفتوایسا حالا بهت میگم.بچه ها هم زیر چشمی نگام کردن و علی گفتبیرون منتظرتم.دختره سریع گفتنه…شما برید،یکم ممکنه طول بکشه…نیم ساعت علافیدمنم بدم نمیومد راستیتشپس گفتمبرید ببینم چیکارم داره…بچه ها رفتن و گفتمجونم؟کاری داشتیم؟گفتاسمت چیه؟گفتمفرض کن اردلان؛چطور؟در صورتی که کاملا میدونستم واسه دوستی داره می پرسهگفتمنم بهارمگفتمخوشوقتم…نیم ساعت واسه چیه پس؟گفتمیدونی چیه؟گوشیم مشکل دار شده…میتونی درستش کنی؟گفتمتا ببینم چی باشه…گوشیشو خواست بده دستم،منم شیطنت کردم و دستشو که دراز بود واسه دادن گوشی،یه لمس سکسی ای کردم و اونم خندید.گرفتم و حدود پنج دقیقه ای باهاش ور رفتم و آخر گفتمنوچنمیتونم.اونم گفتتو پسر خوبی هستیا اردلان…شمارتو بگو داشته باشم بعنوان یه دوستمنم از خدا خواسته،گفتمای به چشمشمارمو دادمو اونم شمارشو داد.باهاش دست دادم و خداحافظی کردمو اومدم بیرون.رفتم خونه و خلاصه،شب وقت خواب براش فرستادمگوشیت چی شد؟بعد دو-سه دقیقه فرستادخوب شدهچیکارش کردی؟با شیطنت نوشتممالوندمش تو دستام،ولی فک نمیکردم خوب شهاس داد کهمالوندن دستات اینقد معجزه میکنه؟ نوشتمبـــله…چه جورم… نوشتخب این دست معجزه گرتو رو سینه های منم میزدی که چند وقته مشکل داره…آقا اینو نگفت و من حشرم سیصد و شصت نزد بالا؟ جوری شد که سریع اس دادمفردا میام خوب از دست معجزه گرم برای سینه های نازنینت استفاده میکنم مث اینکه اونم حشری شده بود چون اس دادپس پستونام منتظرتن عزیزم منم که نزدیک بود خشتکم از فرط سیخی کیر پاره شه،گفتم باشه…میخوای برات هم بمالم هم بمکم؟چون مکیدنش اصلا یه چیز دیگس…از قبلم بهترت میکنه اس داددیگه پر رو نشوخلاصه یوخده سکس اس.ام.اسی کردیم() و با حشر فراوون جفتمون خوابیدیم.صبح روز بعدش،دیگه طاقتم طاق شده بود…باید میکردمش بهارو…واسه همین،بچه هارو خبر نکردم و فقط با یه گیتار رفتم که ضایه نشه که بی ساز رفتم اونجا چیکار…کسی میدید،شک میکرد.ساعت نه و نیم رسیدم اونجا.هنوز در بسته بود و کسی نیومده بود.همونجور کیر سیخ وایساده بودم دم در تا بهار و دیدم که اومد؛تا اومد خواست دست بده،بغلش کردم و بعد یه لب ازش گرفتم.آخه دیگه طاقت نداشتم اونم انگار که خوشش اومد؛چون بلافاصله گفتخوبی عزیزم؟دیشب از سینه درد داشتم می مردم…دروغ میگفت و خیلی واضح بود…ولی به روی خودم نیاوردم و از همون دم دردستمو دور گردنش حلقه کردم و از اونطرف یه لپ سینه و از اینطرف اون یکی لپ سینشو گرفتم و شروع کردم مالوندن و گفتمببین چه میکنه دست اردلانت…سریع دستمو کشید و گفتبابا بزار بریم تو…جلو مردم؟ببینن که دیگه هیچی دیگه گفتماوه…راس میگی بهارمخلاصه سرتونو درد نیارم،رفتیم تو.به محض ورودمون،در اصلیو بستیم و دیگه اونم که معلوم بود،داشت از حشر می مرد،سریع سرمو با دوتا دستش گرفت و آورد جلو و بهم یه لب مشتی مشتی،از اونایی که آب جغیا به محض گرفتن در میاد،گرفت حالا منم حشرییه لبی ازش گرفتم که از ته حلقش اووم اووم میکرد که یعنی خیلی خوشش اومدهرفتیم تو یه اتاق تمرین که کفش موکت بود.سریع مانتو تنگشو در آورد و منم کلا خودمو لخت کردم.منتظر همین لحظه بودم.یه نیگا به کیرم انداخت و گفتواو…کیرت چه مامانه…جیگر کیرتو گفتمبزار درد تو رو بخوابونم،اون وقت میدم تو هم درد منو که از دیشب حسابی زیاد شده،بخوابونی؛اوکی خوشگلم؟ اونم از خدا خواسته گفتاوکی هندسام منم درنگ نکردم و سوتین تنگ زنبوریشو در آوردم و همونجا به شرتشم رحم نکردم و شرتشو چنان کشیدم که صدای جر خوردنش در اومد بهار گفتمث اینکه خیلی عجله داریا… منم گفتمچرا که نه؟دیشب ده بار نزدیک بود آبمو در بیاری دختر با لحن شیطنت آمیز گفتحالا کجاشو دیدی؟… تا اینو گفت رفتم تو سینه های پرشتا تونستم و داشت،ازش خوردم و خوردم و…اوووماونم هی آه و اووه میکرد و منو حشری تر گفت حالا بده من دردتو درمون کنم گفتمسریع تر اونم عین قحطی زده های کیر ندیده،پرید و تخمامو میمالید و کیرمو تا دسته کرد تو حلقش…یکم اوق زد ولی بعد عادت کرد.وااای انگار که یه عمر تو کار ساک زدن بودهجوری میزد که تو اون هفت-هشت دقیقه،سه بار کامل،آبمو در آورد و همشم رفت بالاسریع 69 شدیم و تا جایی که دهنم وا میشد،کسشو گاز میگرفتم؛گاز میگرفتما طوری که دیگه تا مرز جیغ بنفش رفته بودتا خود ساعت دوازده و یکم اینور-اونور بی خستگی از هم لذت بردیم و خلاصه بگم تموم که شد یه ده دقیقه ای هم لب مشتی گرفتیم و بعد ناگفته نماند که هم از کس کردمش و هم از کون؛انگار هم من و هم اون داشتیم عقده هامونو خالی میکردیم تو کس و کیرمون…دیگه همینجوری گذشت و من تا همین دو هفته پیش باز هر هفته دو-سه باری باهاش وایلد سکس داشتم و هنوزم باهاش رابطه اس.ام.اسی دارم…انگار که همون کس و کونیه که یه عمر باید دنبالش می گشتم…نوشته اردلان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *