کلید

0 views
0%

سلاماسم مستعارم ماهان میخوام یکی از ماجراهامو براتون تعریف کنمما یک دختر تو همسایگیمون داشتیم که اسمش (اسم مستعارشو میگم) بهار بود یک دختر با 170 قد تقریبا سبزه حول و حوش 56 هم وزن موهای مشکی لخت چشم ابرو مشکی بود به نظر خیلی ها خوشگل نبود اما بد نبود ولی به نظر من خیلی خوشگل بود هیچ خیلی هم ناز بود ما قدیما همسایه بودیم یعنی وقتی بچه بودیم اون موقع ها مد بود دختر پسرا یا زاغ سیاه هم دیگرو چوب بزنن یا به هم با هزار دوز و کلک نامه بدن بهار از من 5 سال کوچکتر بود تا قبل از این ماجراها هم که واسه جفتمون اتفاق بیفته من حتی یک تار موشو ندیده بودم غافل از اینکه بعدا کلی از کون میکنمش ، راستی ما اول شرق تهران مینشستیم بعدش اومدیم شمال شهر تهران اونا هم به دلایلی که به کسی ربطی نداره اومده بودن همسایه دیوار به دیوار ما شده بودن ، بگذریم.اولین بار یک روز تابستون بود من تک و تنها بودم بقیه رفته بودن مهمونی من پیچونده بودم نرفته بودم رفتم آمار بهار رو در بیارم فهمیدم خانوادش رفتن ورامین سر ختم یکی از بستگانشونو تا آخر وقت نمیان شب هم قرار بود من با دوستام دسته جمعی با موتور بریم ولگردی بعدش دیدم خیلی موقعیت خوبی چون اولین بار بود میخواشتم برم پیشش با خودم نشستم فکر کردم که باید چی کار کنم آخه تا حالا دوست بودیم و به دست هم نزده بودیم چه برسه…..یهو یاد کلید خونه افتادم کلید و برداشتم و رفتم دم در خونشون در زدم بهار اومد دم در اما روسری سرش بود الکی بهش گفتم مادرم اینا رفتن بیرون و یادشون رفته کلید رو ببرن منم میخوام برم بیرون اگه اومدن کلید خواستن کلید و بدید بهشون اونم گفت باشه و هر کاری کردم که بهش بگم روم نشد و اون رفت تو منم پشت در موندم یک بیست دقیقه ای گذشت و دل رو زدم به دریا رفتم دوباره دم در خونشون سلام کردم گفتم من یک وسیله ای رو تو خونه جا گذاشتم کلید در رو بهم میدید برش دارم بعد کلید و بدم بهتون اونم این کار رو کرد منم الکی مثلا رفتم تو خونه دوباره اومدم دم درشون اونم منتظر بود کلید رو بگیره وقتی دادم کلید و دستش گفتم تنهایی گفت آره یکهو گفتم میشه اومد پیشت؟ یک نگاهی به من کرد دودل شد موند چی بگه آخه اولین بار بود بعد رفت تو در رو نبست من یک دو سه دقیقه ای وایسادم دیدم خبری نیست دلو زدم به دریا رفتم تو خونشون دیدم تو پذیرایی رو مبل جلوی تلویزیون نشسته در رو بستم و رفتم پیشی یک روسری طوسی با یک تی شرت دخترونه تیره ویک شلوار جین تنگ تنش بود وقت نشستم پیشش قلبم مثل چی میزد دست و پام یکمی شل شده بود انگار وزنه زده بودم تحت اختیار خودم نبود یک ذره نگاش کردم و دستم و اروم انداختم تو گردنش یکم هم دیگرو نگاه کردیم من شروع کردم به بوسیدنش اول فقط لپاشو میبوسیدم بعد اروم رفتم رو لبش اصلا لب هم دیگرو نخوردیم فقط هی بوس میکردیم نه میزاشت به سینش دست بزنم نه به کسش آروم فقط تا دم کسش رو از روی شلوار میمالیدمو مدام بوس میکردیم همدیگرو یک نیم ساعت همین طوری گذشت روسریشم بر نداشته بود بالاخره بلند شدم خداحافظی کنم برم چون دوستام میخواستن بیان دنبالم همین که بغل هم بودیم و خداحافظی کردیم دست راستمو کشیدم رو لپ کونش اونم یک دونه محکم زد رو دستمو ماچش کردم کفشامو از تو جا کفشیشون برداشتم و اومدم که برم بهم گفت بازم منتظرتم که بیای منم گفتم باشه عزیزم و رفتم…..داستان هم چنان ادامه دارد……..نوشته‌ ماهان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *