کلیپ سکسی فیلم گی کیر داراز
من با نوشته هام زنده ام
دستگاه زمان برگرد به ۳۳ سال پیش
ژژژژزززززززژژرررررر
تاریخ ۱۳۶۳/۹/۱۲
پرستار زود اتاق عمل رو اماده کن
دکتر نبض نا منظمه همسر ایشونو صدا کنید
اقای …. بین بچتون یا همسرتون یکی رو انتخاب کنید
دکتر متوجه نمیشم یعنی چی
ما فقط میتونیم یا بچه شما رو به دنیا بیاریم یا همسرتونو زنده نگه داریم تو رحم مادر مشکلی وجود داره
نه امکان نداره اونا سالم بودن
اقای …. زود باشین وقت کمه
دکتر من همسرمو میخوام من ی بچه دو ساله دارم
باشه تو لابی منتظر باشین
دکتر نبض داره بهتر میشه
حال بچه چطوره خانم پرستار
اونو از دست دادیم دکتر
باشه بخیه هارو بزنید
هه چه خوب میشد به دنیا نیومده مردم
خب ولی جریان فرق میکنه
پرستار زود اتاق عمل رو اماده کن
دکتر زود باشین بچه داره به دنیا میاد
همسر ایشونو صدا کنید
اقای …. تبریک میگم یه شازده پسره
حال همسرم چطوره
خوبه خدارو شکر
حالا اون بچه دوسالشه
وای چرا همه گریه میکنن جریان چیه
وای نه بابای بچه
چیشده میگن از بالای ساختمون افتاده پایین
اخه کارگر ساختمانه
و ی سال گذشت مادر بیچاره هنوز سیاه تنشه
میگن داداشاش خیلی خواستن بره خونه پدرش ولی قبول نکرده
میگن قالی بافی میکنه و خرح خونه رو در میاره
ماشین زمان
برو جلوتر تا ۱۱ سالگی بچه
تاریخ ۱۳۷۳/۱۰/۲۹
مامان
جونم
پس من چرا بابا ندارم
داداش بزگاره خفه شو الاغ میگرم میزنمتا
و دعوا کودکانه
مامان من بابامو میخوام
بابات رفته پیش خدا عزیزم
مامان میخوام جلوی رفتن به پیش خدا رو از باباها و مامان ها یگیرم چیکار کنم
عزیزن باید دکتر بشی که نزاری برن قول میدی
اره مامان قول میدم دکتر بشم
و اشک تو چشم مادر حدقه زد دیگه با این عینکم نمیتونه زیاد ببینه
بچه شد ۱۲ ساله
مامان پاشو نون خریدم صبحونه بخوریم
مامان
ماماااااااان
مامااااااااااااااااااانننننن
داداش مامان چشماسو باز نمیکنه چیکار کنم
مامااااااااااااااااااااااانننننننننننن
دیگه صداش در نمیاد و فقط اشکه که توی چشماش جاری شده
مامان بیچاره اونم رفت تا با سرنوشتی شوم دوتا بچه یتیم رو دوباره یتیمتر بکنه بره
شد ۱۴ ساله دوسال گذشته و تو این دو سال بیچاره بچه فقط گریه کرد
شده ۲۴ کیلو ی پوست و ی استخوان
تو این سن همه دنبال کارتون و بازی با دوستاشونن
ولی چون اون بچه به مادرش قول داده دکتر بشه فقط درسشو میخونه
ماشین زمان
برو چهار سال بعد
ژژژژزززززززژژرررررر
داداش تو که مهندسی قبول شدی ولی من به مامان قول دادم باید دکتر بشم کمکم میکنی
داداش برو اونور تو هیچ گهی نمیشی حوصله ندارم پا میشم میزنمتا بزار به امتحاناتم برسم
باشه عصبی نشو اصلا خودم میرم ثبت نام میکنم
.
.
.
.
.
.
اوف چقدر سخت بود داراش این کنکور
تو که هیچی نمیشی برو دوباره بخون سال آینده دوباره بده
عه داداش اینم روحیه دادنته من که پیش دانشگاهیمم با معدل ۱۹/۵۰ گذراندم
اون با کنکور فرق میکنه خر نفهم میگم برو بخون بگو چشم
باشه ولی باید برم سر کار هرجی داشتم برا ثبت نامو کتاب و اینا خرج کردم من رفتم بازم نقاشی ساختمان
باشه من رفتم به دانشگاهم برسم شبم منتظر من نباش
باشه
.
.
.
..
.
.
.
.وای خدایا جواب کنکور داره میاد از استرس مردم
اوستا من فردا رو نیستم
کجا میری مگه فردا کار زیاده
والاه برم ببینم جواب کنکور من چی شد فک کنم تو پست خونه مونده مال دوستان اومده
باشه برو پس فردا بیا
چشم اوستا
.
.
.
.
.
.
.
دادااااااااااشششششش
باورت نمیشه قبول شدم با رتبه دو رقمی ۵۶ اوردم
افرین حالا برو فقط شهر خورمونو بزن چون مطمئنن در میایی
چشم داداش حتما
داداش من میرم یجایی شبم شاید نیام
کجا مگه سرخودی ساعت ۹ خونه باش
نه داداش امشبو نمیام
مگه کدوم گوری میری
نمیتونم بگم
(بغض گلوشو فشار داد)ولی گریه نکرد
اومدنی بهت میگم باشه
باشه ولی اولین و آخرین بارت باشه
چشم
…..
.
.
.
.
.
.
شب ساعت ۷ رسید به سر قبر پدر و مادرش
میخوایت گریه کنه ولی نتونست اون نباد گریه کنه
چون اعتقاد داره اونا دارن میبینن
با خوشحالی رفت سر قبر اونارو بغل کرد
گفت دیدی مامان بالاخره تونستم ربته خوبی بیارم
۵۶ اوردن داداش میگه تو شهر خودمون قبول میشه فقط اینجارو بزن
امشبو میخوام جشن بگیریم مامان و بابا پولمم زیاده
کیکی و شیرینیم خریدم هوا گرمه ی نوشابه تگری هم خریدم بخوریم
باشه چشم به داداشم میدم جشن اون جداست امشب بت شماهاام
و بچه قصمون شده نوجوان ۱۸ ساله الان داره توی قبرستان …. بر سر قبر پدر و مادرش نشسته و داره با اونا جشن میگره
و کم کم هوا تاریک میشه و پیش اونا میخوابه
.
.
.
.
وای دیر کردم اویتا منو میکشه
مامان بابا من رفتم دیر کردم باااااییی
و میدوه به سمت خیابان اصلی و ی ماشین میگیرخ میرسه به سر کار
اوستا ی چشم غره بهش میره که با عصبانیت و صدای خشن
تاحالا کجا بودی شازده
لباسات چرا خاکی
اوستا عصبی نشو دیروز رفتم رتبه کنکورمو گرفتم دو رقمی شدم
ایول به تو جوان (اینبار صداش مهربون تر شد)
حالا شد ولی چرا دیر اومدی مگه دیروز نگرفتی نکنه میخوایی کار نکنی
نه نه اوستا رفته بودم سر قبر پدر مادرم
اهان پس به همین خاطر کل لباست خاکیه
اره شبو پیششون بودم
(دل اوستا نقاش به لرزه درمیاد و میگه اتفاقا امروز کار تعطیهو همه میریم به جشن قبولی اقا….)
ولی اوستا همه که لباس کار تنشونه
بیخود همه لباس کارا رو بکنید لباساتونو بپوشید یا نه برید خونه لباس های مهمونیتونو بموشید همه امروز مهمون این جوونیم
بیچاره بچه قصه هم خونشون اونهمه نیست که بتونه چند نفرو مهمون کنه هم اونهمه پول نداره و رنکش سرخ میشه
اوستا که از زندگیش خبر داره میگه
ساعت ۱۲ همه تو خونه من جمع میشیم و میخوام واسه اقا …. جشن بگیرم چون مثل پسر خودم میبینمش
نه اوستا خونه خودمون هست دیگه بیایید اونجا زحمت میشه برا شما
ساکت حرف اضافی نباشه شیرفهم شد
همه کارگرها بام میگن اره اوستا
.
.
.
.
.
.
.
روزها سپری شد تا جواب انتخاب شهر و رشته اومد
بعله اقا پسر از شهر خودشون تو رشته پزشکی قبول شد و رفت دانشگاه
ماشین زمان برو جلوتر
ژژژژژزززززززررررررژژژ
شد لیسانس پزشکی و تو فوق لیسناس و و تخصص مغز و اعصاب
دیگه شده جوانی برومند
و هنوزم پیشش اوستاش کار میکنه و پول دانشگاهشم درمیاره
راستی داداشش فوق لیسانس عمران سازه شده و ازدواج کرده و صاحب ی خونه بزرگتر شدن
خونه پدری هم مال جون یا بچه قصمون شده
و اینبار میره نظام پزشکی ثبت نام میکنه
بازم قول میشه بازم سر قبر و بازم مهمونی پیش قبر وبازهم مهمونی به کارگرا ولی اینبار توسط خودش
اوستاش میر شده ولی هنوزم اوستاشه و خوشحاله که ی جونی که با این کار کرده و روزی حلال دراورده داره پزشک میشه و خوشحالتر از اون که داره خودش برا خورش مهمونی میگیره و اخرین مهمونی با کارگریه
پس فرداش تو بیمارستان …. به عنوان مزشک عمومی ثبت نام میشه توسط نظام پزشکی و در عین حال چند روز نمونده برای عمو شدن
خب هم بیمارستان هم دانشگاه و هم دلتنگی و تنها سرگرمیش شده درس
شده سال ۹۲ اوف چه زود گذشت این سالها ی جوان برومند ۲۹ ساله عاشق کارش و تموم شده از فوق لیسانس و بازهم میره به سازمان نظام پزشکی و قبول میشه
و دوباره قبرستان و لباسهای خاکی و موندن و جشن گرفتن
حتما براتون سوال شده که چرا با داداشش اصلا جشن نگرفت
تو دوتای اولی داداشش مخالف گرفتن جشن و خرج اضافی بود ولی اینبار
زن داداش یکاری کرده که داداش بزرگه با داداش کوچیکه قهره
اینبار فقط با دوتا قبر جشن می گیره و میاد خونه شده ۳۱ ساله و سال ۹۴
کم کم داره به عید نوروز نزدیک میشه و ارزوی داشتن همه چیز براش فراهم شده ولی از خونه پدریش دست نمیکشه بازم همیشه نیره بغل جایی که مادرش خوابیده بود میخوابه و با صدای تو گوششو لالایش بخ خواب نیره ی ماشین هریده خیلی خوش تیپ و خوش هیکل شده
ولی دریغ از داشتن ی همدم و همراه
این سال براش خوب بود چون با داداشش آشتی میکنه و عید رو باهم میرن سفر
شد سال ۹۵
عجب زندگی سی و اندی سال به همین زودی گذشت
عاشق ی دختر شده و میخواد باهاش حرف بزنه و راز دلشو بگه ولی حجب و حیایی که داره اجازه نمیده که بالاخره دختره صداش در میاد و اینم با سرخی حرفشو میگه
.
.
.
.
.
جریانو به داداش بزرگه میگه و داداش بزرگه تصمیم میگیره دختره رو تعقیب کنه
که متاصفانه دختره تو زرد از آب در میاد
وقضیه منتفی میشه
شد ۳۳ ساله
و الان اون جوون و بچه قصمون بزرگ شده و همچنان این قصه ادامه داره و الانم قصه زندگیشو نوشت تا ببینه این سرنوشت جی براش نوشته
اره اون بچه منم
پزشک و فوق تخصص مغز و اعصاب