کوس آلمانی تو مطب دکتر کون میده
این داستان که میگم سکسی نیست درد منه درد جامعم اگه دوست نداری نخون چون ارضات نمی کنه …
16 سالم بود الان 19 سالمه ها
عاشق یک پسر شدم تو دوران دبیرستان
اون منو تحت فشار قرار داد تا به نیاز هاش پاسخ بدم
اون خیلی شهوت پرست بود
منم یکم شیطون بودم
ولی نمیخواستم زیر بار برم
او میدونست نقط ضعفمو عاطفی بودنمو هات بودنمو
تحریک میکرد منو از ماشین تا گوچه بن بست
منم کم تجربه بودم اخر تسلیم شدم پردمو دادم
من نادونی کردم فکر می کردم اون بهم وابسته میشه مثل من که اینگار معتادش شده بودم ولی اون روز به روز سرد تر میشد
تا اخر دوستش دید عکسامو تو گروه های رفیقاش پخش کرده
و ابرومو برده به خونمون زنگ زد همه چیو به مادرم گفت
به خیالش می خواست کمک کنه کمتر تو باتلاق فرو برم
من اول انکار کردم ولی اخر برد منو پیش ماما
من چشمام گریون بود خدا خدا می کردم ماما دلش بسوزه بگه پردم سالمه
ولی گفت چند باری رابطه داشته همون لحظه دنیا جلوی چشمام سیاه شد
مامانم حتی به بابام لاپورت داد و به التماسام توجه نکرد
اینگار خدا هم حقمونو خورده مارو پلمپ کرد تحقیر شیم
اینگار کنتور برقه یا کیلومتر شمار
از اون روز جهنم درش به روم باز شد
همش کتک خوردم کبود شد تنم
تهدید کردن موهامو میزنن از بیخ
تو اتاقم زندانی شدم مثل انفرادی بود
حتی حق نداشتم دود سیگار بدم به ریه های خستم
تو اوج غم حتی شراب بخورم
اینا حق پسراس دختر بودن جرمه
الت پسر برتره از بچگی بهش میگن شومبول طلا
مال من مایه سرافکندگی
میل جنسی من سم
مال اونا طبیعی
لاشی بازی هم زرنگی
عشق هم حماقت
تعبیر میشه
من از بچگی با حسرت می دیدم
پسرا فوتبال بازی میکنن دوچرخه سوار میشن ولی من تو مقنعه خفه شدم
عاشق فوتبال بودم تو خودم کشتمش
چرا باید سرکوب بشه نجابت
سرکوب بشه اصول زندگی
ارزش ادم به یک غشا دو گرمی نیست
ادم باید وفادار و با احساس باشه
ادم باید دل رحم باشه
نه مثل این اختلاص کارا
من که حق کسیو نخوردم چرا مجرم شناخته شدم
سه سال گذشت هنوز همونه
من تتو بزنم ؟ سولار برم ؟ نه اینا لاشی بازیه !
من حقی ندارم من در اسارتم
من مال خودم نیستم
سر بازی ایران و پرتغال که مساوی شدن
تو کوچمون بوق میزدن فشفشه میزدن
با حسرت نگاه می کردم از بالکن به این ازادی
من این قدر حوصلم سر رفته که قرص خواب میخورم بخوابم
زودتر بگذره
رفیقم هنسفریم چهار تا اهنگ غمگین با قهوه تلخ
دختر بودن جرمه حتی عکسم روی اعلامیه من حرامه
ولی تو اوج غربتم اون پسره با دوست دختر و دوستاش تو شمال جوجه میزنن منم بالتشم خیسه
انصاف کجاست
همه قضاوت ها از روی ظاهره
حتی گوشی ندارم فقط لب تاپ هه به همینم راضیم
به این انفرادی به چشم هایی که به دیوار عادت کرده
نوشتم و نوشتم کتاب دادم
گفتن مطابق فرهنگ اسلامی نیست
تو یک لحظه ارزوهامو کشتن
استعدادمو نادیده گرفتن
کشیدم نقاشی دختری با دود سیگار کنار میز چوبی کافه تو دستش قلم و مرکب اینو کشیدم روی کاغذ پوسیده
هنرمند مملکت در اسارته حرفم بزنه میره اوین
میگن مستقل شو پولم کو با دیپلم به من چه کاری میدن
تو این تورم تو این قمیت دلار تو این نرخ بیکاری
گارسونی هم بهم نمیدن
فوق لیسانس دهه شصتیش بیکاره من جای خود دارم
به امید ایرانی بهتر و ازاد
جایی که بهم احترام بذارم
نگیم پسر حق هر کاریو داره چون پسره
نه به تبعیض جنسیتی و پدر سالاری ومرد سالاری
از ما که گذشت
ایینه ها هم دروغ گفتند از سرگذشت