دانلود

کوس ایرانی جلو دوربین لخت میشه

0 views
0%

کوس ایرانی جلو دوربین لخت میشه

بالاخره بعد از ده دوازده سال خواندن داستانها و خاطرات سکسی شما من هم تصمیم گرفتم داستان که نه چون از خیال‌پردازی و بال و پر دادن الکی بدم میاد بلکه خاطرات سکسی خودم را به مرور تایپ و آپلود کنم.
هرچند که داستان نویسی هم خودش هنر است و الحق بعضی از نویسندگان سایت خوب می نویسند.
اسم من هومن است چهل و دو ساله و مجرد هستم
البته تجربه متاهلی را دارم
از شکل و قیافه و و اندامم لزومی ندارد توضیحی بدم چون فرقی به حال شما نداره این خاطره مربوط میشه تقریبا بیست و دو سال پیش زمانی که من دانشجو بودم
اون زمان من دوست دختر داشتم ولی اون موقع ها دختر اوپن کم بود و سکس کامل با دوست دخترامون نداشتیم مگه از عقب
دوست دختر من که خیلی هم خوشگل بود چهار سال از خودم کوچیکتر بود و اون زمان ما با عقل ناقصمون به ازدواج فکر میکردیم پس سکس را گذاشته بودیم برای بعد از عروسی البته خیلی باهم ور می‌رفتیم و حسابی حال هردومون خراب میشد ولی خودداری میکردیم، بعضی روزا ساعتها بعدازینکه از پیشم می‌رفت بیضه درد داشتم، آخه هفته ای یه صبح تا ظهر میومد پیشم، خونه مجردی داشتم چون همزمان که دانشگاه میرفتم یه شرکتی بطور پاره وقت کار میکردم اون موقع هام مثل الان گرونی نبود
تا اینکه دوست دخترم یه روز که زجر کشیدن منو دید گفت چرا خودتو خالی نمیکنی؟ گفتم منظورت خودارضایی است؟ بدم میاد از جق زدن، گفت نه منظورم با یه زن دیگه س
فکر کردم داره امتحانم می‌کنه گفتم نه نمی‌خوام، گفت نه کاملا جدی میگم فقط مواظب باش مریض نشی یه ساعت به حرفش فکر کردم و تردید داشتم که اینکارو بکنم یا نه؟
تا اینکه یاد یکی از همکلاسی هام افتادم که خوره کوس بازی بود
یه روز عصر توی دانشگاه(کلاسهامون عصرها برگزار میشد) کشوندمش یه گوشه و بهش گفتم فلانی منو که میدونی تاحالا تجربه سکس نداشتم هنوز پسرم
ایندفعه که کوس بلند کردی بیارش خونه ماهم یه فیضی ببریم طرفم اوکی و داد و چند روز بعد دقیقا فردای شب یلدا نزدیکای ظهر زنگ زد به تلفن خونه اونموقع تازه موبایل اومده بود و عده خیلی کمی موبایل داشتن هنوز دوره تلفن دوزاری های سرکوچه ها بود، خلاصه گفت کسی پیشته؟ گفتم نه، چطور؟
گفت دارم با یه زنه میام اونجا گفتم اوکی بیا کاندوم هم بگیر
نرسیده به خونه به زنه گفته بود بخواب رو صندلی عقب و منم طبق قراری که قبلا باهم گذاشته بودیم در حیاط را باز کردم و با ماشین اومد داخل حیاط
یه زن حدودا سی ساله همراهش بود که چهره معمولی داشت کمر باریک و باسن بزرگ و سینه های تقریبا سایز هشتاد
به زنه گفته بود ما دو نفریم و توافق کرده بود که سه هزار تومن بهش بدیم ، حقوق من اونموقع ماهی دوازده هزارتومان بود
خلاصه من اول رفتم تو اتاق و همینکه زنه لباسهاشو کند و با شورت و سوتین شد وحشتناک راست کردم
بعدم چون طرف و نمی‌شناختم و جنده بود هیچ جای بدنش را نخوردم فقط یه کمی با دست باهاش ور رفتم و بدون اینکه برام ساک بزنه رفتم سر اصل مطلب
شورتشو کشیدم پایین و از پاش درآوردم و خوابوندمش روی تخت ، هیکلش مصداق بارز کمر بیست کون دویست بود
هیکل مورد علاقه اکثر ما مردها
بغل کوسش هم یه خال سیاه داشت که تا هفته ها بعد سوژه مسخره بازی و خنده منو دوستم سر کلاسهای دانشگاه بود
عکس کوس می کشید بغلش خال سیاه میذاشت یواشکی بمن نشون میداد
بچه بودیم دیگه، کوس ندیده خخخخخخ
خلاصه خوابیدم روش با کمک خودش سرشو تنظیم کردم و فشار دادم رفت داخل احساس جالب و دلپذیری بود
گرم و نرم و روان … بعد شروع کردم آرام عقب و جلو کردن
اونم پاهاشو دور کمر من قلاب کرده بود و وقتی بهش نزدیک میشدم با پاهاش منو بیشتر به سمت خودش فشار میداد بعداز حدود ده دقیقه دستامو انداختم زیر پاهاش و آوردمشون بالا تقریبا زانوهایش نزدیک گوشاش بود چند دقیقه که تلمبه زدم گفت پاهام درد گرفته پوزیشن و عوض کنیم
داگی استایل نشست لبه تخت منم پشتش ایستادم و از پشت کردم تو کوسش وقتی شکمم میخورد به باسنش و تکون میخورد خیلی تحریک شدم
یواش یواش سرعتمو زیاد کردم و با شدت و ضربه بیشتری شاک زدم
که بافاصله اندکی اول اون ارضا شد بعدهم من و چون کاندوم داشتم نکشیدم بیرون تا کاملا خالی شدم و کم کم شل شد و کشیدم بیرون و پریدم داخل حمام و به دوستم اشاره کردم برو داخل
اونم یکربع بیست دقیقه کردش و آمدن بیرون یکیشون رفت دستشویی و اون یکی رفت حمام و بعداز شست و شو آمدن پیش من توی سالن نشستند
زنه یه کم باهام صحبت کرد و منم از روی سادگی گفتم بیشتر وقتها اینجا تنهام
همچین بگی نگی معلوم بود از ما خوشش اومده چون
اولا که بجای سه هزارتومان ، از مون دوهزارتومن گرفت بعدشم بندال شده بود نمیرفت یه کاره میگفت بزارید پیشتون بمونم!!!

خلاصه باهربدبختی بود دکش کردیم رفت

این بود خاطره اولین سکس من
ببخشید طولانی شد ناچار بودم یه نکاتی را توضیح بدم
خاطره بعدی ام سعی میکنم توضیحات اضافی کمتر داشته باشه
ممنون که وقت گذاشتید و خاطره منو خوندید
خدایی تایپ کردن اونم با موبایل شکنجه آور بود
و
خطاب به دوستانی که زیر داستانها کامنت فحش مینویسند
این یه خاطره واقعی بود و یه کلمه ش هم دروغ نبود، بااینحال اگه از نظر شما من مستحق فحش خوردن هستم
لطفا فقط بخودم فحش بدید به دوستام توهین نکنید چون برام عزیزند. متشکرم

Date: January 5, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *