کوس ناف تهرون
کبودی های قرمز روی پوست سفید من
1397/5/21
فانتزی اروتیک
این داستان واقعی نیست و ساخته ذهن نویسنده هست.
برای بار هزارم توی آیینه خودمو نگاه کردم..رژ لب سرخم با لباس خوابم هماهنگ شده بود و عجیب به پوست سفیدم میومد..موهای بلند مشکیمو دورم رها کرده بودم..صدای زنگ بلند شد.. بالاخره اومد! نفس عمیقی کشیدم و سمت در رفتم و از چشمی نگاه کردم.. خودش بود .. در رو باز کردم و پشت در پنهان شدم..بدون وقت کشی داخل شد و نگاهشو توی چشمای مشکیم قفل کرد.. چند بار سرتا پامو برانداز کرد و با نیشخند گفت
_به به.. چه کردی!!
جواب ندادم.. درو بهم کوبیدم و سمت اتاق خواب رفتم…خودش راهو بلد بود! دنبالم اومد و شروع کرد به غر زدن
_کلافه شدم از گرما و ترافیک.. ولی خب..! تو ارزششو داری!!
از توی آیینه نگاش کردم.. بازم جوابم سکوت بود. نزدیکم شد و موهامو کنار زد و پشت گردنمو بوسید.. هیچ حسی از بوسش بهم دست نداد! شونه هامو گرفت و منو به سمت خودش چرخوند.. روی گونمو ارون نوازش داد
_امشب زیاد نمیمونم… فقط یکی دوساعت..
فقط سر تکون دادم… دستشو تو موهام فرو کرد و سرمو به خودش نزدیکتر کرد.. چشمامو بستم و در کثری از ثانیه داغی لباشو روی لبام حس کردم .. دستش سمت سینه هام رفت و از روی لباس وحشیانه میمالیدشون.. ناله کردم .. بیشتر حشری شد .. لباش از روی لبام سر خورد و سمت گردنم حرکت کرد.. وحشیانه گردنمو میک میزد… دستمو تو موهاش فرو کردم ..صدای آه و نالم عمیق تر شده بود.. بند لباسمو از پشت کشید.. لباسم از تنم افتاد.. محکم پرتم کرد روی تخت و خودشو انداخت روم.. دوباره لبای سرخمو به بازی گرفت.. با چشمای بسته دستمو سمت دکمه های لباسش بردم و به سختی بازشون کردم.. از سکس با لباس متنفر بودم اونم اینو خوب میدونست.. ازم جدا شد و در عرض چند ثانیه لباسهای جفتمونو در اورد… فقط شورت تنمون بود.. سینه های نرممو تو دستش گرفت و مشغول خوردنشون شد…جوری میک میزد که حس میکردم الان جونم از سینه هام در میااد.. دیگه جلوی صدامو نمیگرفتم و بلند ناله میکردم و رو تختی رو چنگ میزدم… لباشو روی شکمم حرکت داد و پایینتر رفت… پاهامو باز کرد و شروع کرد به لیس زدن رونهام.. به شدت بیتاب شده بودم و میون آه و ناله میگفتم
_حساام… دیگه نمیتونم.. حساااام کسمو واسم بخوور دارم میمیرم
از این التماس کردنم لذت میبرد ولی نتونست زیاد جلوی خودشو بگیره.. شرتمو سریع از تنم دراورد و سرشو برد بین پاهام … زبون داغشو میکشید رو شیار کسم که هر لحظه داشت خیس تر میشد … مثل حرارت من که هر لحظه بالاتر میرفت… دستمو تو موهاش بردم و سرشو به کسم فشار میدادم… با دستاش کسمو باز کرد و زبونشو وسطش کشید.. از شدت لذت کمرمو بالا میوردم و فشار دستم رو سرش بیشتر میشد… کنارم روی تخت دراز کشید و گفت
_پاشو واسم ساک بزن جنده کوچولو
شرتشو در اوردم.. کیرش کاملا شق بود.. کلفت بود ولی زیاد بلند نبود.. حالت 69 شدیم و شروع کردم به ساک زدن.. به محض اینکه زبونش به کسم خورد باز ناله هام شروع شد .. محکم روی کونم زد و غر زد
_کارتو درست انجام بده جنده.. ساک بزن
سر کیرشو تو دهنم بردم و میک زدم … خوشش میومد .. حرکت زبونش روی کسم تند تر شد.. دستمو دور کیرش حلقه کردم و همینجوری که ساک میزدم دستمو بالا پایین میکردم.. یکم که گذشت صداشو که نشون میدادحالش خرابه شنیدم
_بسه.. بلند شو
بلند شدم و منتظر نگاهش کردم.. دوتا بالش رو هم گذاشت.. منظورشو فهمیدم.. خابیدم و بالهارو گذاشتم زیر شکمم تا کونم بیاد بالا… انگشتشو خیس کرد و روی سوراخ کونم مالید..لبامو گاز گرفتم و منتظر درد شدم.. همیشه وقتی میخواست از عقب بکنه چند دقیقه اولش درد داشتم .. انگشتشو ارووم فرو کرد داخل.. چشمامو از درد بستم و گفتم
_آیییی.. حساام
صداشو بغل گوشم شنیدم
_جوون.. چقدر تنگی جنده.. این کون تنگتو فقط باید گایید
از حرفاش به طور عجیبی لذت بردم.. انگشت دوم رفت توو… پاهامو یکم باز کردم تا دردم کمتر شه.. انگشت سوم… جلوی خودمو گرفتم تا جیغ نزنم.. یهو همرو با هم کشید بیرون و بلند شد کیرشو روی سوراخم تنظیم کرد و اروم اروم حرکت داد.. با دستام دو طرف کونمو گرفتم و از هم باز کردم.. با خشونت دستمو کنار زد
_هنوز نمیدونی از این کار بدم میاد? بجاش واسم جیغ بزن عزیزم… بیشتر دوست دارم
اینو گفت و کیر کلفتشو با ملاحضه کرد تو و اروم اروم عقب جلو کرد… صدای ناله هام سکوت اتاقو میشکست و گاهی صدای حسام که نشون میداد رو ابراس.. وقتی دید کونم باز شده و به کیرش عادت کرده سرعت تلنبه هاشو بیشتر کرد و منم رسما داشتم لذت میبردم.. حسام دستشو سمت سینه هام برد و میمالیدشون و گاهی انگشتشو میکرد تو دهنم و عقب جلو میکرد… توی اووج حال بودم که صداشو شنیدم
_نفس آبم داره میااد.. میخووریش?
_آررره..
کیرشو کشید بیرون.. سریع چرخیدم سمتش.. به محض اینکه کیرشو تو دهنم گذاشتم آبش با فشار توی دهنم خالی شد… با میل همه اون مایع غلیظ شورو قورت دادم و کیر خابیده ی حسامو از دهنمو بیرون اوردم… دستشو گذاشت زیر چونم .. سرمو بالا اورد و لبامو اروم بوسید
_مثل همیشه عااالی بودی نفسم
چشمکی بهش زدم اونم خندید.. دوتایی روی تخت ولو شدیم و حسام بلافاصله بیهوش شد..
صبحش که بیدار شدم جای حسام یه دسته تراول روی تخت بود و جای کبودی های قرمز روی پوست سفید من!