کوس و کون هم رو میخورن باشرت و بدنه شورت لز استثنایی
تو یه برنامه چت موبایل باش آشنا شدم… آشفته و سرخورده از یه شکست عشقی برنامه روزمره ام شده بود، خواب روزانه و شبها پای بساط و اپلیکیشن چت. عموما وارد چت روم میشدم بدون اینکه حرفی بزنم. خودش پیشنهاد اد و دوستی و شماره تلفن داد. از اپلیکیشن چت رسیدیم به فیسبوک و اونجا بود که فهمیدم متأهله.
دیدار اولمون کاملا بدون برنامه بود. زنگ زد و اتفاقا نزدیک همون جایی بودم که حضور داشت. به سرعت خودم رو رسوندم و اولین دیدار ما ده دقیقه بیشتر طول نکشید. من ازش خوشم اومد و اون عاشق شد… به علت تأهل میترسید. چند دیدار دیگه با بوسه های قایمکی تا اینکه شوهرش به مأموریت اعزام شد. با ترس و لرز ازم خواست به خونه اش برم. قرار ما صبح زود بود. شب طبق معمول بیدار بودم به همین دلیل کلی وقت داشتم. حمام کردم و یه لباس سبک تنم کردم و رفتم. وارد حیاط که شدم همونجا بغلش کردم و بوسیدمش، سرمای دستاش و داغی لباش رو احساس کردم. وقتی بوسه طولانی و تبدیل به فرنچ کیس شد لرزش بدنش به سرما و داغی اضافه شد. وارد خونه شدیم. روی میز میوه و شیرینی گذاشته بود ولی من هیچ توجهی به میز نداشتم. هدف از رفتنم سک
س نبود ولی نمیخواستم اون لحظات غنیمتی رو با میوه خوردن و چرت و پرتهای نوجوانانه هدر بدم. بهر ح
ال سنی از هر دوی ما گذشته بود
و کاملا میدونستیم چه خبره و قراره چه اتفاقی بیفته. قبلا گفته بود علاقه ای به سکس نداره. ابتدا حرفش رو گذاشتم پای ناز و کرشمه زنانه ولی بعدها فهمیدم حرفش واقعی بود و دلیلش هم بی شعوری شوهرش بود که علاوه بر اخلاق بد در معاشرت خانوادگی هیچوقت زنش رو به ارگاسم نرسونده بود. متأسفانه این مشکل بیش از ۹۰٪ زوجهای نسل ماست. بعد از احوالپرسیهای اولیه همونجا روی مبل تلافی همه بوسه های قایمکی و منقطع و با دلهره رو درآوردیم. بوسه های داغ و طولانی که با حرکت ناخودآگاه دستم به سمت سینه اش همراه شد. آروم آروم بدنش شل شد و داشت وا میرفت. دستش رو گرفتم و رفتیم به سمت اتاقی که پنجره
نداشت. رفتیم روی تخت و چراغ رو خاموش کردم. نوری که از هال وارد اتاق میشد سایه روشنی میساخت باب
عشق و سکس… روی تخ
ت دوباره به هم پیچیدیم… قد متوسط بدن تپل و پستانهای درشتی داشت. دوباره بوسه های طولانی… لبهام رو روی لباش گذاشتم و شروع کردم به خوردن و لیسیدن. اونم همراهی میکرد. دستم به سمت سینه اش رفت و زیپ یکپارچه پیرهنش رو باز کردم. سوتینش رو بالا زدم و چنگ زدم به پستون درشتش… همونطور ادامه دادیم تا پیرهنش رو کندم و سوتینش رو باز کردم… دوباره از لبهاش شروع کردم، رسیدم به گردن و سینه و نوک پستونش رو به دهن گرفتم… توی اوج بود داشت پرواز میکرد، توی همه این دقایق فقط دوستت دارمها سکوت رو میشکست… وقتی دستم به سمت شکمش رفت لرزش خفیفی به تنش افتاد. مردد بود ولی از طرز لباس پوشیدنش پیدا بود خودش رو برای اون لحظه آماده کرده… دستم از روی شکم صاف و پوست نرمش لغزید به زیر شلوار و شورت… کمی خیس شده بود ولی باورم نمیشد بعد از شش سال زندگی مشترک اینقدر تنگ باشه. انگشتم رو که فرو کردم تقر
یبا بیهوش شد… کلیتوریس کوچک و کس تنگش کاملا تحریکم کرد که ببینم توی اون شورت توری چه خبره. وق
تی دکمه شلوارش رو باز کر
دم آروم گفت درو ببند. درو بستم و همون نوری که از هال وارد میشد هم دیگه وجود نداشت و توی تاریکی فرو رفتیم. کورمال کورمال رفتم سراغ شلوارش و با شورت از پاش درآوردم. خودم هم شلوارم رو کندم و دوباره از بالا شروع کردم… وای از سکس و قدرتش. توی اون لحظات غم سنگین شکست عشقی و دو سال آشفتگی رو فراموش کردم و احساس کردم با همه وجودم دوستش داشتم. چشماش رو بوسیدم، لبهام رو گذاشتم روی لباش و پستونش رو میمالیدم. میدونستم یک بار ارضا شده بود ولی بدنش دوباره داشت داغ میشد. لبهامون دیگه متورم شده بود! وقتی گردنش رو بوسیدم و مکیدم دوباره اوج گرفت. تا جایی که میشد پستونش رو به دهن گرفتم و مکیدم. نوک پستونش رو آروم گاز گرفتم و آروم آروم رسیدم به نافش… چنگ زد به موهام…از ناف اومدم پایین… صاف
صاف بود. آروم آروم چشمام به تاریکی عادت کردن و تونستم شیار خوش رنگ بین پاهای تپلش رو ببینم… یه بوسه ریز کردم و زبونم رو
فرو کردم کلیتوریس کوچیکش رو مکیدم و از پایین تا بالای نازگلش رو خوردم. خودم کاملا آماده بودم و میخواستم این بار با هم به ارضا برسیم. اومدم رو سینه اش و آروم آروم و با فشار فرو کردم. چون خیلی تنگ بود و پاهای تپلی داشت خودش کمک کرد که راهشو پیدا کنه. وقتی تا ته رفت روی سینه اش خوابیدم و لبهام رو روی لبهاش گذاشتم… آروم تلمبه زدم و بوسیدم… اونم دستش رو دور کمرم حلقه کرد و فشار میداد… چون عشقبازیمون طولانی شده بود زیاد طول نکشید که اومدم ولی تا ارگاسم اون ادامه دادم. دیگه داشتم از هوش میرفتم… خودمون رو تمیز کردیم و سرش رو گذاشت روی سینه ام و به خواب عمیقی رفتیم…