کون آرزو

0 views
0%

زمانيكه هنوز با خانمم آشنا نشده بودم يعني زمان مجرديم هروقت كه توي كوچه مون مي ديدمش كونش نظرمو جلب ميكرد.حتي از روي مانتو وشلوار هم ميشد فهميد كه اين كون يك كون عادي نيست و يك كون استثناييه.وقتيكه راه ميرفت دوتا لپ كونش بحالت قشنگ و تحريك كننده اي بالا و پايين ميرفتند و تو محله مون پایان بچه ها تو كف كونش بودند باور كنيد تماشاي كونش حتي از روي مانتو و شلوار هم هر كسي را تحريك ميكرد.مخصوصاً وقتيكه مانتو لي كشي مي پوشيد ديگه اختيار از دستم درميرفت و اون روز حتماً بايد به حمام يك سري ميزدم و با يك جلق حسابي به ياد كونش از خجالت كير شق شده ام در مي آمدم.اوايل فقط كونش نظرمو جلب كرده بود اما بعدها به چهره اش هم كه دقت كردم متوجه شدم كه از زيبايي چهره هم بي بهره نيست.چه درد سرتون بدم يواش يواش عاشقش شدم بطوريكه ديگه شب و روز نداشتم.تمام زندگي من شده بود فكر كردن به اين دختره كه تازه اومده بود به محله ما دختر زيبايي كه كونش هزاران كشته و خاطرخواه داشت.منم مثل هر جواني كه نميتونه راز عشقش را توي دل خودش نگه داره يه روز با يكي از دوستانم درخصوص عشق جديدم درد دل كردم اون هم من را از اين عشق نهي ميكرد به دو دليل يكي اينكه مي گفت اين دختره سانتي مانتاله و تو رو اصلاً تحويلت هم نمي گيره دوم اينكه ميگفت دختري را كه پایان بچه هاي محل تو كف كونش هستند و خودت هم بارها بياد كونش جلق زدي نميتوني بعنوان همسرت قبول بكني تو الان از روي شهوت حرف ميزني اما مطمئن باش وقتيكه شهوتت خوابيد نظرت عوض ميشه و از كارت پشيمان ميشي.من هم جواب دادم درسته كه پایان بچه هاي محل هلاك كون اين دختره هستند اما اون بيچاره كه گناهي نكرده و تا حالا كسي بهش دستي نزده و اون پاك پاكه.خلاصه با اين حرفها بخودم اميدواري ميدادم و چه دردسرتون بدم نميخواهم با تعريف كردن پایان ماجراهاي عشقيم و نامه پراني توي كوچه هاي خلوت و … سرتون را درد بيارم فقط همينقدر بهتون بگم كه مدتي بعد من و آرزو با همديگه ازدواج كرديم.اولين روز ازدواجم اونقدر بمن خوش گذشت كه نگو و نپرس نميدونيد چه هيجاني تو دلم بود وقتيكه لبش را بوسيدم و جلوي تخت آوردمش و سرپا نگهداشتمش .تمام قطر كونش را توي دستم حس ميكردم و شروع كردم يواش يواش شلوارش را پايين كشيدن واي خداي من هر يك ذره كه شلوار آرزو پايين مي آمد نفس من داشت بند مي آمد انگار يك رابطه معكوس بين شلوار آرزو با نفس كشيدن من وجود داشت.بگذريم وقتيكه شلوارش را بطور كامل پايين كشيدم و اون همه زيبايي خلقت رو يكجا جلوي خودم ميديدم سرازپا نمي شناختم بدني به سفيدي برف كه پوشيدن شورت و كرست سياه قشنگي هاشو بيشتر نشون ميداد.شايد هركسي شب زفاف اولين آبشو تو كس زنش بريزه اما من اولين آبمو شب زفاف با ليسيدن كون خانمم ريختم اونم چه ليسيدني نميدونيد هرطوريكه تونستم ليسيدمش پایان روشهايي رو كه زمان مجردي باهاش جلق ميزدم اينبار بصورت واقعي پياده كردم به روش قنبلي كلي ليسيدمش بعد ازش خواستم كه من دراز بكشم و اون بشينه روي دهنم و دست آخر هم به روش 69 البته چون اولين بارمون بود خجالت كشيدم كه ازش بخوام تا اونم كيرمو بگيره تو دهنش ( البته دو سه ماه بعداز عروسي يادش دادم كه چطوري كيرمو بليسه ) ولي خوب همونطوريش هم 69 كلي بمن حال داد و خلاصه اولين آب متاهلي را با شدت پایان ريختم شدت پرتاب آبم اونقدر زياد بود كه اولين پرتاب موهاي سينه مو خيس كرد.از اون روز تاحالا هم بيشتر سكس من با آرزو سكس با كون خوشگلش بوده فراموش كردم كه بگم يكنوع سكس با كون را هم از يكي از اعضاي همين سايت ياد گرفتم و اونهم اينه كه يكروز از آرزو خواستم تا همونطوريكه روي دهنم نشسته توي دهنم بگوزه نميدونيد چه هيجان و لذتي داشت يكروز كه منو پاي كامپيوتر درحال بازديد از سايتهاي سكسي غافلگير كرد و علت سركشي منو به اينجور سايتها پرسيد بهش گفتم من از ديدن عكسهاي سكسي بخصوص عكسهاي سكسي در رابطه با كون لذت زيادي ميبرم واسه همين آرزو گفت خوب بيا از من عكس بگير و فقط عكسهاي منو نگاه كن و ديگه به اينجور سايتها نرو من هم قبول كردم ولي چه كنم كه ترك عادت موجب مرض است.در اوايل يك مشكل بزرگي كه باهاش داشتم اين بود كه چون سوراخ كونش خيلي تنگ بود اصلاً نميتونستم كونش را بكنم يه چندباري هم امتحان كردم اما بيچاره اونقدر ناله و زاري كرد كه دلم براش سوخت و از كردن كونش واسه هميشه منصرف شده بودم و فقط ميتونستم بليسمش تا يكروز بطريقي متوجه شدم كه يكنوع ژل براي كون كردن ساخته شده كه مشكل كردن كونهاي تنگ را تاحدودي حل كرده اسم ژل را يادداشت كردم ( Lui- jell محصول داروسازي شفا ) و اولش با شك و ترديد ولي بعد با اعتماد بنفس به يك داروخانه رفتم و ژل مخصوص را تهيه كردم و از اون روز ببعد تقريباً مشكل كردن كون آرزو برام حل شد.الان هم تقريباً هفته اي يكي دوبار كونشو ميكنم و از اين لذت هم بي بهره نموندم.قبل از اينكه اين ژل رو تهيه بكنم چون به كون كردن علاقه فوق العاده اي داشتم و به هيچوجه نميتونستم از كون كردن بگذرم يه خانم جنده لاشی باحالي تو محله مون هست به اسم زهرا هرچند وقت يكبار كه خونه خالي ميشد زهرا را مياوردم خونه و يه كون درست و حسابي ميكردم اما حالا كه يكي از زيباترين كونهاي دنيا را ميكنم ديگه حس نيازي به زهرا ندارم.الان فقط ميتونم بگم كه نه تنها از ازدواجم ناراضي نيستم بلكه خيلي هم افتخار ميكنم كه من كوني را مي ليسم و مي كنم و …كه پایان پسرهاي محل تو كفش موندند.اوايل ازدواجمون از آرزو پرسيدم كه آيا غير از من قبلاً دوست پسر ديگري هم داشته يا نه؟ اولش ميترسيد كه حقيقت را بگه ولي وقتيكه بهش اطمينان دادم كه مسائل شخصي پيش از ازدواجش با من اصلاً بمن ارتباطي نداره و از داشتن دوست پسرش ناراحت نميشوم اونم بمن گفت كه قبلاً يك دوست پسري داشته به اسم بهروز و مدتي باهاش دوست بوده و حتي يكبار بقول خودش با خواهر بهروز به خونه بهروز رفته بوده ولي من ميدونم كه تنهايي رفته بوده اونجا و حدس ميزنم كه بهروز اون زمان كونش را كرده بوده و آرزو خاطره خوبي از اون ماجرا نداشته و واسه همين هم دوستي شو با بهروز بهم زده ولي هركاري كه ميكنم اصلاً در اينباره بمن چيزي نميگه با اينكه بارها قسمش دادم و خودم هم قسم خوردم كه اگه اون زمان به بهروز كون هم داده باشه چون مربوط به پيش از ازدواج ما بوده اصلاً ناراحت نميشم ولي خوب آرزو به هيچوجه نم پس نميده نميدونم شايد هم اصلاً مسئله اي بينشون نبوده و من دچار توهم شده باشم به هرحال من زياد برام مهم نيست كه قبلاً چه كارهايي كرده براي من امروز مهمه.درهرصورت اينقدر سكس با كون آرزو برام لذتبخشه و اينقدر بخودم افتخار ميكنم كه چنين كوني را ميكنم كه نميتوانم زيبايي هاي كونش را به كسي نشان ندم واسه همين بيشتر وقتها كه باهمديگه بيرون ميريم از آرزو ميخواهم تا مانتوي لي كشي بپوشه تا پایان اهل محل بدانند كه من چه كوني را ميكنم و چه كوني توي دهنم مي گوزه.چند روز قبل از آرزو پرسيدم وقتي سوراخ كونتو مي ليسم چه احساسي داري؟ جواب داد اوايل برام اصلاً اهميتي نداشت اما الان ديگه بهش عادت كردم و وقتيكه زبون نرمت يواش يواش ميره تو سوراخ كونم گرماش برام يه جور لذت خاصي داره.آخه اوايل من بايد ازش خواهش ميكردم تا بذاره كونشو بليسم اونم با كلي ناز و عشوه و از روي بي ميلي كونشو جلوي دهنم قنبل ميكرد اما حالا ديگه خودش داوطلبانه مياد جلو و تا ميخوايم با همديگه سكس داشته باشيم اول كونشو جلو دهنم قنبل ميكنه و بهم ميگه ميشه اول سوراخ كونمو بليسي؟ خوب منم از خدا خواسته شروع ميكنم به ليس زدن به روشهاي مختلف طوريكه ديگه خودشم حشري ميشه و لحظه ايكه زبونم تا ته تو سوراخشه خودشو عقب و جلو ميكشه تا زبونم اون تو بازي كنه و آرزو هم از اينكار كلي لذت ميبره.از همه اين حرفا كه بگذريم من هنوز حيرون موندم نميدونم بهروز دوست پسر قبلي اش كونشو كرده بوده يا نه؟ از يه طرف ميگم نه چون سوراخش خيلي تنگه و بهروز نميتونسته براحتي بكندش از يه طرف هم ميگم شايد كرده باشه چون روز دوم عروسيمون وقتي ازش خواستم كونشو بكنم سرسختانه ميگفت نه ميترسم يه بلايي سر كونم بياد ميگن خيلي درد داره و از اين حرفا.من فكر ميكنم كه اگه قبلاً كون نداده بود از كجا ميدونست كون دادن درد داره يا نه ؟حدوداي ساعت 4 بعدازظهر بود كه دايي آرزو تلفن زد و گفت كه بايد براي چند روزي به يك ماموريت كاري بره واسه همين از مادر خانمم خواست كه واسه يه چند روزي به خونه اونا بره ( من و آرزو هم با شنيدن اين خبر يه چشمكي بهمديگه زديم و كلي ذوق كرديم ) مادر خانمم هم بلافاصله شال و كلاه كرد و از من و آرزو خداحافظي كرد و راهي خونه داداشش شد.بمحض اينكه مادر خانمم پاشو از خونه گذاشت بيرون و در حياطو پشت سرش بست آرزو پريد تو بغلم و منم يه لب جانانه ازش گرفتم و بعد دست راستمو پشت كمرش گذاشتم و دست چپم را پشت زانوهاش و اونم زانوهاشو خم كرد و من براحتي رو دست بغلش كردم و همونطوري بردمش بسمت اطاق خواب با پام در اطاق خواب را باز كردم و درحاليكه لبهام روي لبهاي آرزو بود بنرمي و لطافت روي تختخواب گذاشتمش و خودم هم كنارش دراز كشيدم و شروع كردم بشكلي جانانه لباشو بوسيدن كه چه عرض كنم خوردن. همونطور كه لباشو مي بوسيدم و دست راستم پشت گردنش بود و دست چپم پشت كمرش يواش يواش دست چپم را از روي كمرش بسمت پايين بردم تا به آرامي به قنبل كونش رسيد و در همان حالت از روي دامن تنگ و چسبونش شروع كردم دستمو روي دو لپ كونش با نرمش چرخوندن و نوازش كردن كونش يه ذره كه كونشو نوازش كردم آرزو گفت تو بازم رفتي سروقت كون آخه پدر من كس هم دارم ها. گفتم باشه ميدونم عزيزم ولي بذار چون دروهله اول شهوتم زياده و آبم زود ميريزه كمي با كونت بازي كنم و بليسمش و آبمو بريزم بعد ميرسيم به كس نازت خودت هم خوب ميدوني كه وقت زياد داريم كه به روشهاي مختلف از همديگه لذت ببريم پس بذار روال عاديمون را طي كنيم.آرزو هم خنديد و گفت هر طوريكه تو دوست داري.بعد بهش گفتم حالا همينطوري قنبل كن تا يه ذره كونتو بليسم.آرزو گفتحالا چرا اينقدر هولي تو كه هنوز دامنم را درنياوردي.بهش گفتماول ميخوام از روي دامن استرچ بليسمت.اونم مثل هميشه به حالت دو زانو نشسته سرشو برد پايين و كونشو قنبل كرد و يه كمي آورد بالا ( تو اين حالت چون كونش يه كمي بزرگتر از كوناي معموليه و دامنشم تنگه اين گردي كونش انگار ميخواد دامنو پاره كنه و بزنه بيرون ) منم كونشو محكم تو بغل گرفتم و شروع كردم به بوئيدن و بوسيدنش قشنگ پايين و بالاشو بوسيدم و بعد زبونمو گذاشتم روي دامنش و شروع كردم به ليسيدن كونش از روي دامن اونقدر ليسيدمش كه پایان دور و بر دامنش خيس شده بود و اين كير لامصب من داشت زيپ شلوارمو با فشار خودش باز ميكرد و ميخواست از تو شلوار بزنه بيرون ديدم اگه بيشتر از اين با اين وضعيت ادامه بدم ممكنه بلايي سر كيرم بياد واسه همين شروع كردم به درآوردن شلوارم كه تا زيپم را باز كردم كيرم عينهو مرغي كه از قفس آزاد شده باشه زد بيرون و مثل فنر تكون خورد بگذريم خودم لخت شدم و خواستم تو همون حالت زيپ دامن آرزو را باز بكنم اما چون كونش درحالت قنبلي بود و دامنشم تنگ و چسبون اونقدر فشار مياورد كه زيپ دامنش بسختي باز ميشد ديدم نميشه بازش كرد به آرزو گفتم تو پاشو بذار من دراز بكشم و تو بيا از بالا بشين رو دهنم آرزو هم پاشد و من دراز كشيدم بعد شروع كرد يواش يواش زانوهاشو خم كردن و نشستن روي دهنم كه وسط راه دوتا دستامو گذاشتم زير دوتا لپ كونشو بهش گفتم همينطوري وايستا بذار دامنتو بكشم پايين.گفت آخه اينطوري كه نميشه دامنم درنمياد.گفتم صبر كن الان درش ميارم.بعد خواستم زيپشو بكشم پايين ديدم فشار قنبلش نميذاره يه ذره كه زيپش اومد پايين من انگشتامو انداختم لاي زيپش و با قدرت دامنشو جر دادم كه در اينموقع آرزو داد زد چيكار ميكني ديوونه تو كه دامنمو پاره كردي.با پاره شدن دامنش انگار پایان زيبايي خلقت خدا جلوي چشمام پديدار شد.از شدت شهوت گفتم گور باباي دامن واست چندتا نوشو ميخرم تو بشين رو دهنم عزيزم. آرزو هم با كمي غرغر بخاطر پاره شدن دامنش نشست روي دهنم .نميدونيد كه كونش چه حرارتي داشت يه حرارت خوب و دلچسب و لذت بخش. هميشه وهله اول كه ميشينه روي صورتم پایان وزنش مياد روي صورتم واسه همين تو عمق كونش فرو ميرم بعد خودشو يه ذره جابجا ميكنه كه بتونم توي سوراخشو بليسم.وقتي خودشو جابجا كرد با حرص و طمع زياد مثل آدمي كه چندين روز گرسنه بوده و يه دفعه غذا مي بينه شروع كردم به ليسيدن توي سوراخ كونش.تا جاييكه ميتونستم زبونمو كرده بودم اون تو و در اونموقع ميگفتم ايكاش زبونم يه مقدار بزرگتر بود و بيشتر ميتونست بره تو سوراخش.اصلاً نميدونم توي اين سوراخ كون چي داره كه آدم هرچي ميكنه توش چه انگشت چه كير چه زبون دلش ميخواد بيشتر فرو بره انگار هرچي بيشتر ميره تو لذتش بيشتر ميشه.خلاصه همونطور كه نشسته بود روي دهنم و زبون من توي سوراخش بود دستامو بردم زير سينه هاشو و شروع كردم سينه هاشو تو همون حالت فشار دادن ديدم با سينه هاش اينطوري ور رفتن زياد لطفي نداره پس بلندش كردم و كلاً لخت شديم و دوباره همون حالتو تكرار كرديم اما اينبار با لذتي بيشتر.اينقدر تو سوراخشو ليسيدم كه ديگه توي كونش حسابي لزج شده بود.بهش گفتم آرزو ميخوام خيلي قشنگ و جانانه تو دهنم بگوزي ولي نه مثل هميشه يواش يواش كه كسي صداشو نشنوه ها ميخوام محكم و جانانه بگوزي.بهم گفت بي تربيت . گفتم ديگه خودتو لوس نكن خودت ميدوني كه چقدر عاشق گوزيدنتم. بازم با خجالت گفت بس كن ديگه. گفتم چيكار كنم اگه سيرابم نكني ناچار ميشم برم سروقته …( اين درست نقطه ضعف بيشتر خانمهاست ) گفتش باشه خيله خوب. منم لبامو دورتا دور سوراخ كونش گذاشتم بطوريكه حتي يه ذره منفذ نداشته باشه بعد با هيجان زياد منتظر موندم آرزو شروع كرد يواش يواش بخودش فشار آوردن بعد يه ذره از جاش بلند شد منم انگار كه لبامو به كونش دوخته بودند همراه كونش يه ذره رفتم بالا.يه كمي انتظار كشيدم و متوجه شدم كه داره بخودش فشار زيادي مياره هرچي اون بيشتر بخودش فشار مياورد هيجان من بيشتر ميشد.بالاخره لبه هاي سوراخ تنگ كونش حسابي باز شد و با فشار زياد يه گوز گنده جانانه ول كرد تو دهنم.فشار گوزش اونقدر زياد بود كه پایان دهنمو پر كرد و چون ديگه تو دهنم جا نبود از گوشه هاي لبم زد بيرون.اي واي چقدر لذت بردم باور كنيد از فشار شهوت زياد بالاي تخمام داشت ميتركيد و چون شهوتم از حد گذشته بود ابم نمي اومد.نميدونم كه تاحالا واستون پيش اومده كه از فشار شهوت زياد آبتون نياد بيرون؟ وقتيكه گوزيدنش تموم شد بهم گفت خوب چطور بود لذت بردي؟ گفتم آرزو بخاطر اين گوزت يه جايزه جانانه پيش من داري. گفت جايزه اش چي هست؟گفتم كه هرچي تو بخواي عزيزم.گفت يك انگشتر طلا.گفتنم باشه قبوله.گفت اگه ميدونستم گوزم اينقدر قيمتيه همشو واست ذخيره ميكردم.گفتم عزيزم تو چه ميدوني كه كونت و گوزت چه قيمتي دارند ارزش اونا رو بايد از من بپرسي.بعدش گفت ديگه پاهام خسته شدند نميخواي تمومش كني؟ گفتم من بايد تمومش كنم؟ من سگ كي باشم آرزو خانوم؟ شما بفرماييد و همونطور به كمرش يه فشار كوچيك آوردم و بهش فهموندم كه سرشو ببره طرف كيرم و واسم ساك بزنه.اونم رفت بطرف كيرم و شروع كرد اول دور و بر كلاهك سر كيرمو ليسيدن و بعد اونو كرد تو دهنش و اول تو دهنش پايين و بالا بردش و شروع كرد به ميك زدن منم كه هنوز صداي جانانه گوزش تو گوشم بود و شهوتش داشت خفه ام ميكرد همونطوريكه تو سوراخ داغشو مي ليسيدم با بياد آوردن صداي گوزش حس گرفتم و درست لحظه اي كه آبم ميخواست بريزه انگار آرزو از رو صداي من تونسته بود لحظه انزالمو تشخيص بده و يه ثانيه قبل از انزالم كيرمو از دهنش درآورد و سرشو كشيد بالا اما شدت پرتاب اونقدر زياد بود كه اولين پرتابم درحاليكه صورتشو مي كشيد بالا زير چشمشو خيس كرد بعدش هم اونقدر آب ازم رفت كه نگو .چون ليسيدن و كردن كس هميشه برام يكنواخته و فقط ليسيدن و كردن كونه كه همواره يه هيجان خاصي داره قسمتهايي را كه درخصوص سكس كونه واستون مي نويسم.خوب ادامه ماجرابعدازظهر روز بعد كه اومدم خونه يك كيك كوچك تولد هم تو دستم بود.آرزو با تعجب پرسيد اين كيك ديگه براي چيه؟گفتم بريم توخونه بعداً متوجه ميشي.رفتيم بالا و طبق معمول با يك بوسه آرزو بمن خسته نباشيد گفت و ميز غذا را آماده كرد و گفت نهار آمادست.بهش گفتم نهار زياد نمي خورم چون بعداز نهار كيك خوري دارم.آرزو گفت فقط تو كيك خوري داري؟ گفتم حالا نهارمونو بخوريم بعداً متوجه ميشي.ميز نهار كه آماده شد آرزو خواست روي صندلي خودش بشينه كه بهش گفتم د نشد اومدي و نسازي ها.گفت چطور مگه؟گفتم تو بايد امروز روي پاي من و تو بغل من بشيني و نهار بخوري.بهم گفت تو رو خدا ديگه شور همه چي رو درنيار بذار هرچيزي روال عادي داشته باشه آخه به سفره بركت خدا بايد احترام گذاشت.گفتم خوب تو هم يكي از نعمتهاي خدا هستي كه خدا تو را بمن داده اگه دراين فرصت چند روزه ازتو بهره كافي نبرم دراصل كفران نعمت خدا رو كردم.آرزو با كمي غرولند اومد تو بغل من نشست و دوتايي مشغول نهارخوردن شديم من هي يك لقمه ميخوردم و يك دستي به سرو سينه آرزو مي كشيدم و يك لب ازش مي گرفتم يا لپاي گوشتالوشو ميك ميزدم.آرزو گفت نه آقا اينطوري نميشه غذا خورد و بلند شد و رفت سرجاش نشست.چه دردسرتون بدم بالاخره نهارخوردنمون تموم شد و بعداز نهار به آرزو گفتم كه حالا برو كونتو قشنگ تميزش كن براش يه برنامه حسابي دارم.اونم گفت اتفاقاً تميز تميزه چون ميدونستم كه وقتي بياي خونه تا اين كونو رسواش نكني دست ازش برنميداري نيمساعت قبل از اومدنت رفتم حموم و حسابي هم خودمو تميز كردم و هم كونمو.بهش گفتم الهي كه من قربون اون كون تميز و پاكت برم پس لخت شو كه شروع بكنم.آرزو شروع كرد به لخت شدن كه من رفتم و با كيك و يه پلاستيك كوچيك برگشتم ديدم آرزو داره با تعجب خاصي بمن و اون كيك نگاه ميكنه.بهش گفتم صبر كن تا دوربينو روشن كنم و شروع كنيم.گفت واي بازم فيلم شروع شد حالا اين كيك واسه چيه؟گفتم تو قنبل كن الان ميفهمي.آرزو طبق روال معمول چهار دست و پا نشست و سرشو برد پايين و كونشو حسابي قنبل كرد.نميدونيد تو اين حالت كونش چقدر بزرگتر و خوشگل تر و شهوت انگيزتر ميشه.حالا نوبت من بود كه شروع بكنم پس يك تيكه از كيكو بريدم و آروم آوردمش جلو و همونطوركه آرزو درحالت قنبل كرده داشت با تعجب از زير دستش منو نگاه ميكرد كه ببينه ميخوام چيكار كنم تيكه كيكو بردم و فرو كردم لاي درز كونش ارزو يه جيغ كوتاهي كشيد و گفت مرد آخه داري چيكار ميكني؟گفتم خوب معلومه كه دارم چيكار ميكنم.ميخوام كونتو با لذت بيشتري بخورم.آرزو گفت فقط همين يه كثافت كاريمون مونده بود.گفتم تو كار نداشته باش همونطور قنبلي بشين و بعد شروع كردم پایان درز كونشو با كيك پر كردن وقتي حسابي درز كونش با كيك پرشد شروع كردم با لذت و شيريني پایان كيك و كونو همزمان خوردن.تقريباً نيمي از كيكو مالوندم تو كون آرزو و درحالتهاي مختلف خوردمش در حالت قنبلي و از بالا رو دهنم و …هرچي به ارزو اصرار كردم كه يه مقداري از خامه كيكو بمالم سركيرم و اون بليسدش قبول نكرد كه نكرد و گفت تو ديگه وقاهتو به حد اعلا رسوندي.بعد يه كمي آرزو رو چون خسته شده بود تو بغلم گرفتم و روي تخت كمي غلت زديم و لب گرفتنهاي مختلف و نازشو كشيدنها و وعده و عيد دادنها چون واسه ادامه كارم بايد رضايتشو جلب ميكردم. يه بيست دقيقه اي رو اينطوري طي كرديم و وقتي ديدم كه ارزو سرحاله و واسه ادامه برنامه من آمادگي داره و زياد تلخي نميكنه بهش گفتم عزيزم حالا اجازه ميدي كه كارمو ادامه بدم؟گفت مگه كارت تموم نشد؟ گفتم نه راستشو بخواي من از ديشب تا حالا داشتم واسه امروز بعدازظهر نقشه مي كشيدم.گفت ديگه چيكار ميخواي بكني؟و يه لبخند ظريفي زد.منم كه لبخندشو ديدم دلم كمي قرصتر شد و گفتم حقيقتش يه شكلات تيوبي گرفتم با ابنبات مدادي ميخوام شكلات تيوبي رو بريزم تو كونت و آبنبات مدادي رو بكنم تو كونت و باهاش كاكائوها رو دربيارم و بخورم.يه لبخندي زد و گفت امان از دست تو خوب ديگه چيكار كنم آب كه از سر گذشت چه يه وجب چه صد وجب.بعد خودش دوباره كونشو قنبل كرد و گفت بفرما ايرادي نداره مگه درسال چندتا از اين موقعيتها گيرت مياد بيا تا ميتوني بخور و بليس و لذت ببر.واي اينو كه گفت انگار دنيارو بمن دادند شروع كردم يواش يواش شكلات تيوبي رو تو كونش ريختن كه آرزو گفت پدر همه شو يه دفعه نريز چون هرچي بريزي ميره تو رودهام تو فقط به اندازه اي بريز كه دم سوراخم باشه و بقول خودت بتوني با آبنبات مدادي درش بياري و بخوريش.منم طبق توصيه آرزو همونكارو كردم.نميدونيد اينجور كيك و شكلات خوردن چه لذتي داره اصلاً يه جلوه جديدي از لذت و شيريني بهتون ميده لذت خوردن كيك و شكلات توام با شهوت.اونقدر دلچسبه كه در قالب كلمات نميشه لذتشو وصف كرد.حتماً بايد امتحانش كنيد تا متوجه بشيد كه چي ميگم.خوب بگذريم باور كنيد اين كيك و شكلات خوري من از كون آرزو يه يكساعتي طول كشيد و در اين مدت يكساعت بود كه متوجه شدم آدم اگه متاهل باشه چه لذتها كه ميتونه از خانم خودش ببره و از اونها غافل مونده.بعداز اينكه خوردن شكلاتم تموم شد و با ليسيدن حسابي كون آرزو را تميز كردم رفتم ژل ليز كننده رو آوردم و طبق روال هميشگي تو سوراخشو با ژل حسابي نرم كردم و به آرامي كيرمو كردم تو كونش همينكه نوك كيرم رفت توش وااااي تو سوراخش چقدر داغ بود.باور كنيد كه حرارت تو كونش از حرارت كير من كه در اين لحظه بخاطر ليسيدنهاي متفاوت به اوج شهوت رسيده بود بيشتر بود.يواش يواش كيرمو تا ته كردم تو سوراخش بطوريكه ديگه حس ميكردم تخمهام رسيدند به لپ كون نرمش البته در اين لحظه لپاي كونش زياد نرم نبودند چون بخاطر فشاري كه كيرم به كونش وارد ميكرد آرزو خودشو يه كمي سفت نگه داشته بود ولي خوب بازم ميشد حس كرد كه چه كون نرم و لطيفي داره.دو سه بار كه به آرومي عقب و جلو كردم و تلنبه زدم ديدم آبم ميخواد بريزه واسه همينم كيرمو تقريباً بيرون آوردم بطوريكه فقط نوكش داخل سوراخش باشه و آبمو تا آخرين قطره ريختم توش.نميدونيد ريختن آب توي يه سوراخ تنگ چه لطفي داره آخه موقعيكه اب ميخواد بريزه حجم كير يه كمي زيادتر ميشه و اگه سوراخ تنگ باشه فشار بيشتري به ديواره هاي داغ كون وارد ميكنه.اونقدر هردوتامون داغ شده بوديم كه فكر ميكردم هرقطره آبم كه ميريزه همونجا بايد بخار بشه.خلاصه آخرين قطره آبم كه ريخت از آرزو خواستم كه بخودش يه فشاري بده تا آبم بريزه بيرون اونم همينكارو كرد و ديدم كلي آب از سوراخش ريخت بيرون بيشتر از حد معمول.از ديدن اين صحنه خيلي خوشم مياد و لذت خاصي ازش ميبرم.بعداز اينكه كارمون تموم شد و رفتم سروقت دوربين با كمال تاسف ديدم كه چون فيلم روي سه دقيقه آخرش بوده متاسفانه اين لحظات دلچسب و بيادموندني رو نتونسته ضبط كنه و يكي از زيباترين لحظات عمرم رو نتونستم ثبت بكنم.من صحنه هاي خيلي زيادي از ليسيدن كون آرزو را توي هارد كامپيوترم داشتم كه بدبختانه دراثر يك فرمت كردن همه شونو از دست داده بودم ولي اگه اين فيلم مون كاملاً ضبط ميشد جبران پایان گذشته ها را ميكرد كه اونم به اين طريق از دست رفت.خوب شايد دفعات بعدي.حالا بايد ديد كه دوباره كي فرصتي پيش مياد تا مادر خانمم خونه نباشه و ارزو همينطور سرحال باشه تا من بتونم يك چنين فيلمي را ضبط بكنم.ديروز بعدازظهر بالاخره بعداز اصرارهاي زياد من آخرسر آرزو لب از لب باز كرد و همه چيزو راجع به گذشته اش برام گفت.بله درست فهميديد بهروز قبلاً كون آرزو را كرده بود.خودش كه ميگه اغفال شده بود و بهروز با دادن وعده وعيد ازدواج و اينكه خواهرش ميخواد آرزو رو ببينه اونو برده خونه و اونجاهم بله ديگه با كلي تهديد و وعده و وعيد و غيره راضيش كرده و بعدشم كونشو جانانه كرده.پس من از اولم درست حدس زده بودم چون محاله كه كسي آرزو رو ببينه و هوس كردن كونشو نداشته باشه.كون آرزو حتي ميتونه هر عابد و زاهدي را كافر و مرتد بكنه.اونطوريكه اين دختره سانتي مانتال ميگشت و مانتوهاي تنگ و چسبون مي پوشيد مگه ممكن بود كه كسي هوس كونشو نكنه.منتظر بقیش باشید دوستون دارم باینوشته‌ آریا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *