کون آقا رضا

0 views
0%

سلام دوستان عزیز. خاطره ی یکی از اولین سکسهام رو خواستم براتون بنویسم. اونموقع 14 سالم بود و زیاد سکس حالیم نبود. مثل خیلی از بچه های سایت داستان سکسی توی خونه فیلم سکسی نگاه میکردم و جلقم رو میزدم. قضیه ازجایی شروع شد که بخاطر عروسی پسر خاله ام رفتیم به یکی از شهر های کوچیک استان گیلان. خب کلی کس و کون دیدیم و دخترای فامیل که حسابی جیگر شده بودن. من یه کم خسته شده بودم و رفتم بیرون از تالار. یهو دیدم پسر داییم (سالار) که همسن خودم بود هم اومده بیرون. یه کم در مورد سوژه ی همیشگی (سکس) حرف زدیم که من گفتم بیا یه دوری توی شهر بزنیم تا شاید یه چیزی گیرمون اومد. همینطور که میرفتیم به یه پارک رسیدیم که دیدیمیه مرده که حدود 17 – 18 سالش بود رو دیدیم. واقعا خوشگل بود . قدش هم 170 بود( هم قد خودمون) . رفتیم جلو و سلام کردیم. بعدش گفت میخواین بیاین خونه ی ما؟ خیلی تعجب کردیم. من گفتم نه. مرسی مزاحم نمیشیم که سالار گفت باشه میایم. من هم مثل همیشه باهاش مخالفتی نکردم و رفتیم. خونشون یه کوچه پایینتر از پارک بود. کلید انداخت و رفتیم داخل. خونه ی نسبتا قدیمی ای بود. بهمون گفت که بفرمائید بشینید رو ی مبل.بعدش ماهواره رو روشن کرد . یادم میاد اونموقعها کسی نمیدونست کانال سکسی چی هست. خب اونها هم فقط کانالهای هاتبرد رو داشتن. زد یه کانال که فکر کنم اسمش ( سکس دیاموند) بود . عکسهای زنای لخت رو نشون میداد. من و سالار هم مثل کسخلا زل زده بودیم به صفحه تلویزیون و شق کرده بودیم. بعدش رضا(همون پسره) بهمون گفت اهل حال هستین؟ من هم همینجوری نیگاش کردم و گفتم ها؟ گفت میخواین حال کنیم؟ سالار گفت یعنی چیکار کنیم؟ گفت منو میکنین؟ گفتم من اهلش نیستم. سالار تو بکنش. رضا هم تا دید سالار چیزی نمیگه شروع کرد به در آوردن شلوار سالار و شروع کرد به ساک زدن. من هم کیرم رو در آوردم و جلق میزدم. بعد دو دقیقه آب سالار اومد . بعدش رضا من رو نگاه کرد که بهش گفتم از این کثیف کاریا(ساک) خوشم نمیاد ، میخوام بکنمت. رضا هم لباساش رو یکی یکی در اورد و تف زد به دستش و مالید و انگشت کرد به سوراخش تا لیز بشه. لامصب کونش اصلا مو نداشت. کیرمو آروم کردم تو کونش و چون یه کم کلفت بود یه دقیقه ای طول کشید تا کامل داخل بره. شروع کردم به عقب جلو کردن. خداییش تا اونموقع چنین حسی رو تجربه نکرده بودم. کاملا توی آسمونا بودم و اون هم ناله های شهوت آوری میکرد که لذت من رو چند برابر میکرد. متوجه نشدم چند دقیقه طول کشید که آبم که چند قطره بیشتر نبود اومد. بعدش رضا رو بغل کردم و همه جای صورت و بدنش رو مثل دیوونه ها میخوردم. دیگه انرژیم تموم شده بود و بیحال روی زمین افتادم. سالار هم یه بار دیگه رضا روگایید و بعد لباسامون رو پوشیدیم و من یه لب خفن از رضا گرفتم و خداحافظی کردیم. توی راه برگشتن من و سالار خجالت میکشیدیم اصلا به صورت هم دیگه نگاه کنیم.خب دوستان عزیزی که داستان رو خوندن لطفا کامنت بذارن و نظراتشون رو بهم بگن.نوشته‌ sh

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *