سلام دوستان.خسته نباشید.الان چند وقتی میشه که خدمتمو تموم کردم.قضیه ای که میخوام براتون بگم برمیگرده به ۵ سال پیش.مینا دختر همسایمون دختر خیلی خوشگل و تو دل برویی بود.چشماش منو دیوونه میکرد.آبی آبی بود.۱۵ سال داشت.موهاش هم مشکی براق.تقریبا ۱۶۹ قدش و ۵۰ کیلو هم وزنش بود.خلاصه خیلی ها تو کفش بودن.از جمله رفیق خودم مهران.چند باری هم سعی کرده بود بهش شماره بده ولی مینا بهش محل نمیذاشت.منم چون همسایشون بودم سلام و علیک داشتیم.خلاصه چند وقتی گذشت ولی فکر و ذکرم شده بود مینا.حتی زنگ کلاس هم با مهران در مورد اون حرف میزدم.ولی برامون اصلا تکراری نبود.دیگه نتونستم تحمل کنم و به دختر داییم گفتم که باهاش حرف بزنه ببینه که راضی میشه من باهاش دوست بشم؟اونم قبول کرد که بهش بگه.واسه همین منم شمارمو بهش دادم تا اگه قبول کرد زنگ بزنه.از خودم بگم۲۱ سال.۱۸۵ قد.۷۵ وزن.چشم و مو مشکی.ورزشکارم.رشتم والیباله.۴،۵ روزی گذشت.زنگ استراحت با مهران کنار آبخوری نشسته بودم که یه پیام اومد.بازش کردم دیدم شماره ناشناسه.پیام رومانتیک برام فرستاده بود.اولش فکر نمیکردم مینا باشه.ولی وقتی جواب دادم شما؟پیام داد که دستت درد نکنه.دیگه همسایتو نمیشناسی؟همونی که خودت میترسیدی بهش بگی.واسه هم به دختر عموت گفتی.جواب دادم که شرمنده نشناختم.دل تو دلم نبود.مهران باورش نمیشد که اون خودش بهم پیام داده.خلاصه کارمون شده بود اس بازی.یک ماه گذشت وما توی این یک ماه چند باری هم باهم حرف زدیم.دیگه رومون به هم وا شده بود و برای هم اس سکسی میفرستادیم.خیلی دلم میخواست بکنمش ولی نه مکان داشتم و نه جرأتشو.چند وقت دیگه هم گذشت.دخترعموم قرار شد جشن تولد بگیره.منم خیلی خوشحال بودم که میتونم از نزدیک ببینمش.شب جشن بود که به بهانه تعارف کردن شربت به مهمونا رفتم پیش اون کمی باهاش حرف زدم.بعدش دوباره برگشتم به سمت آشپزخونه.وقتی از پنجره بیرون رو نگاه کردم انباری داییم رو دیدم و یه فکر بدی افتاد تو سرم.بهش اس دادم گفتم بیا بیرون.گفت واسه چی؟گفتم تو بیا کارت دارم.گفتم بگو میری سرویس برمیگردی.گفت باشه.۵ دقیقه ی دیگه میام.سرویس داییم کنار انباری بود.من سریع رفتم توی انباری و منتظر موندم تا بیاد.بعد ۵ دقیقه اومد بیرون.داشت میرفت سمت دستشویی که صداش زدم.اومد پیشم داخل انبار.تا اومد داخل بغلش کردم و شروع کردیم لب گرفتن.هیچ کدوممون بلد نبودیم.دستمو بردم سمت سینش و شروع کردم به مالیدنشون.با یه دستم هم از پشت کونش رو میمالیدم.بعدش دراز کشیدیم روی کاه داخل انباری.سینشو از داخل کرستش در آوردم و شروع کردم به خوردن.هر دوتامون بدجوری حشری شده بودیم.دامنشو زدم بالا دیدم یه شرت صورتی خوش رنگ داره.اول از رو شرت کسشو نوازش کردم.بعدش شرتشو کشیدم پاینن که دیدم یه کس خوشگل کوچولو که هیچ مویی هم نداره.شروع کردم به خوردنش.بعد ۳ دقیقه گفتم که نوبت توئه.اول قبول نمیکرد ولی چون اصرار کردم و خیلی هم دوستم داشت قبول کرد.سرکیرمو که کرد دهنش یه گرمایی کل وجودمو گرفت.ولی زیاد بلد نبود و هی دندونش به کیرم میخورد.بعد از چند دقیقه گفتم چهار دستو پا بشینه.بعدش تف زدم سر کیرم و کمی هم به سوراخ کونش.سرشو گذاشتم رو سوراخش و فشار دادم ولی انگار نه انگار.دیدم اینجوری نمیشه و اون هم درد میکشه.واسه همین شروع کردم با انگشت بازش کردن.بعد از پنج دقیقه که دو تا از انگشتامو کرده بودم تو کونش دوباره تف زدم سر کیرم و گذاشتم رو سوراخش و ایندفعه فشارمو بیشتر کردم.با یه دستم هم دهنشو گرفتم که داد نزنه.به زور سر کیرمو کردم تو کونش ولی معلوم بود بدجور درد میکشه.چند دقیقه سر کیرمو میکردم تو و میاوردم بیرون که آبم اومد و همشو ریختم تو کونش.دیدم هنوز ارضا نشده واسه همین به پشت درازش کردم و شروع کردم به خوردن کسش که چند دقیقه بعد بدنش کمی لرزید و ارضا شد.از اون ماجرا ۵ سال میگذره و چند بار دیگه هم کردمش وما هنوز باهمیم.و قراره باهم ازدواج کنیم.نوشته فرزاد
0 views
Date: November 25, 2018