کون خاله مهناز

0 views
0%

سلام من سینا 20 ساله از تهرانم قدم 173 و 90 کیلو هستم.این داستان هم که دارم مینویسم به جون مادرم عین حقیقته من یه خاله دارم که حدود 41 سالشه با یه بدن سکسی که من حاضرم جونمو بدم ولی یه بار کون گندشو لیسزنم این خاله خانوم من یه خانم که چه عرض کنم یه دختر حدود 170 سانتی و خیلی هیکلی هم هستش سینه های رویایی و یه کون بزرگ و کس پف کرده که حتی از روی شلوارم پیداست .عمه جون من از اون ادمای خیلی با دین ایمان هستش که هیچ وقت چادر ازش دور نمیشه یه چند سالی هم توی مدرسه علمیه درس خونده قرار بوده خانوم جلسه ای بشه از شانس من بدبخت .خوب بریم سر اصل مطلب من تو دوران راهنمایی عربیم خیلی ضعیف بود به خاطر همینم مجبور میشدم برم پیش خاله جونم درس عربیو بخونم داستان عشق من به خالم از روزی شروع شد که من خاله جونمو با شرت دیدم ما روز شهادت حضرت فاطمه تو خونه پدر بزرگم اش نذری میپزیم همه ما هم جمع میشیم برای کمک تو اش اون روز داشتیم کمک میکردیم که خاله خانوم شلوارش خیس شد مادر بزرگمم یه دامن بهش داد که عوضش کنه خاله منم رفت تو اشپزخونه که عوض کنه درم نبست منم تا دیدم بی هوا رفتم تو اشپزخونه که دیدم پشتش به منه شوارشو در اورده خم شده تا دامنو پاش کنه منم از خدا خواسته واستادم نگاه میکردم که دامنو پوشید و برگشت وقتی منو دید مثل این که برق گرفته باشدش پرید هوا بهم یه نگاه ناجور کردو رفت بیرون منم بعد از اون رفتم تو حال نشستم مشغول پیاز پوست کندن بودم که خاله خانوم اومد جلوم نشست و داشت سیر خورد میکرد منم داشتم پای لخت خاله جونم و نگاه میکردم که کار خاله جون تموم شد خواست که بلند بشه قشنگ تونستم وسط پاشو بینم شورتش رفته بود کنار لبه کسش پیدا بود منم بدجور سیخ کردم از همون موقع بود که منم رفتم تو کف کس و کون خاله خودم .عمه من دوتا پسر داره یکی هم سنه من یکی هم سوم دبستان که صبحا میرن مدرسه و تا ساعت یک بر میگردن خونه شوهر خاله من هم تا شب خونه نمیاد من هم اولین بار پارسل فکر کنم دهم اردیبهشت ماه بود که ساعت ده صبح به بهونه سر زدن به خاله خانوم رفتم خونشون زنگ زدم خالم درو باز کرد رفتم تو دیدم یه لباس خواب بلند تنشه با یه شلوار مشکی اون بیچاره هم که فکر میکرد من واقعا برای سر زدن رفتم پیسش تارف کرد برم تو و ازم پذیرایی کرد منم داشت قلبم میومد تو دهنم که چطوری باید شروع کنم بعد از خوردن چایی و شیرینی یه دفعه تلفن خونشون زنگ خور اونم جواب داد یه ربی داشت حرف میزد منم ساعتو دیدم یازده و نیم بود گفتم اگه قرار کاری کنم حالا وقتشه دست و پام یخ کرده بود رنگم هم پریده بود خواستم بی خیال بشم و برم مثل دفعه های پیش ولی گفتم باید وایستم و به هدفم برسم .تلفن خاله خانم تموم شد اومد جعبه شیرینی برداشت که بزاره سر جاش من بلند شدم پشتش راه افتادم دسته خودم نبود چیکار میکنم جعبه شیرینی که گذاشت سر جاش وقتی برگشت منو دید گفت چته چرا رنگت پریده منم دهنم قفل شده بود بی اختیار دستمو بردم سمت کسش که کسشو بمالم ولی تا دستم به کسش پف کردش خورد خودشو عقب کشید و یه کشیده خوابوند زیر گوش من فرار کرد به طرف در خروجی گفت سینا چته چه غلطی میکنی من عمتم منم گریم در امد میدونستم بدبخت شدم با گریه زاری گفتم خاله دسته خودم نیست به خدا اهتیاج دارم به جوز تو هم کسیو ندارم اهل دختر بازی هم نستم تور خدا فقط بزار اون جاتو بخورم هیچ کار دیگه ای نمیکنم اون هر چی از دهنش در اومد بارم کردو چادرشو سرش کردو رفت بیرون منو مثل یه اشغال کثیف از خونشون انداخت بیرون منم کل بدنم داشت میلرزید میدونستم که حتما به مادر پدرم میگه که چه غلتی کردم یه لحظه بدنم گرم شد رفتم طرف در زنگ خونشونو زدم جواب داد فقط میگفت برو گم شو منم این قدر التماسش کردم که فقط در باز کن که بیام برات توزیه بدم تام درو باز کرد رفتم تو تا رفتم تو گفت دم در وایستا بیای جلو داد میزنم همه بریزن اینجا منم داشتم گریه زاری زاری میکردم که دلش برحم بیاد ولی فایده ای نداشت منم دیدم این طوری حرسم در اومد گفتم من که ابروم رفته هر چی بادا با بلند شدم رفتم جلو انم تا منو دید دارم میرم طرفش شروع کرد به جیغ زدن منم فورن دهنشو گرفتم نذاشتم ادامه بده بعد دورمو نگاه کردم دیدم بنده شیرینی رو میزه برداشتم باهاش دستاشو مهکم بستم روی زمینم جوراباش افتاده بود یکیشو کردم تو دهنش با یکیشم دور دهنشو بستم هنوز خودم داشتم گریه زاری میکردم مطمعا بودم دیگه تو خونموم جایی ندارم اب از سرم گذشته بود .منم دیگه خاله جونمو بعد از پنج سال تو کف بودن در اختیار داشتم گریش در امده بود گفتم ببخشید مجبورم یه سره رفتم سراغ کسش ولی مهکم پاهاشو چسبونده بود به هم منم اول ازش خواهش کردم که بازش کنه ولی گوش نکرد منم لجم گرفت پستونش گرفتم مهکم کشیدم دادش درامد ولی جورابش تو دهنش بود داشت خفه میشد دوباره رفتم سراغ کسش ولی بازم پاهاشو باز نمیکرد بهش گفتم این دفعه پستوناتو میکنما بازش کن که دیدم با اکراه داره باز میکنه اول از روی شلوار تا میتونستم خوردم بعد شلوارشو در اواردم موقع در اوردن شلوار یه صدایی میداد مثل این که داره جونش در میاد بعد دیدم یه شرت ابی کم رنگ تنشه که خیس شده بود اونم در اوردم بلخره تونستم کسشو ببینم تو فیلمای سکسی که دیده بودم همه کساشون سیاه بود ولی کس خاله من هم رنگ پوستش سفید و پف کره بود منم ادم خیلی نازنازی بهداشتی هستم ولی با دیدن اون کس سفید شروع کردم به خوردن ولی خاله خانم ول کن نبود اذیت میکرد و نمیذاشت بخورم منم میزدم به شیکمش تا ول میکردبعد چرخوندمش روی شیکم و به ارزوم که خوردن کون خاله جونم بود رسیدم یه کون سفید بزرگ که تو خوابم نمیدیدم که بتونم بخورمش لاشو باز کردم یه سوراخه قهوه ای ریز که معلوم بود شوهر عمهی من انگشتم بهش نزده یه ده دقیقه ای که مثل کون ندیده ها لیسیدمش بازم برگردوندمش انگوشته اشارمو یواش یواش کردم تو سوراخ کون خاله جونه خودم و شروع کردم به عقب جلو کردن چشمای خالم گرد شده بود گفتم خاله جان این که انگشتمه پس وقتی کیرمو کردم توش میخوای چیکار کنی میمیری که یه جور نگاهم میکرد که خودم خجالت کشیدم سرمو انداختم پایی شروع کردم به خوردن کسش فقط من شنیده بودم اگه زنو حشری کنی باهات راه میاد و خودش میده ولی این خاله خانم ما یا حشری نمیشد یا نمیدونم خلاصه بد بختم کرد تا بکنمش بعد از پنج دقیقه لیسیدن کسش دیدم عادت کرده یه انگشتی و انگشتمو بیرون اوردم دوتا انگشتمو خیس کردم یواش یواش خواستم تو سوراخ کونش فرو کنم اما تا دو تا انگشتم به سوراخش خورد خودشو جمع کرد منم دو باره چندتا رو شیکمش با مشت زدم تا دوباره شل شد دوتا انگشتمو با بد بختی فرستادم تو دیدم تاده گریه زاری میکنه مثله چی داره اشک میریزه منم دیکه فرستی نداشتم ساعت دوازده بود قسته منم فقط کونه خاله جونم بود تا ساعته دوازده و پنج دقیقه دو انگشتی تو کونش میکردم دیدم دیگه گریه زاری نمیکنه یه متکا که به دیوار تکیه داده بود برای دکرو برداشتم گذاشتم زیر شیکمش لای کونشو باز کردم دیدم سوراخش قرمز شده لاشم باز شده دوباره شروع کرد به گریه زاری کردن منم بی توجه یه توف به کیرم زدم یه توفم به سوراخ کونش زدم سر کیرمو گذاشتم دم سراخ کونش فشار دادم بیچاره نه میتونست تکون بخوره نه میتونست از زیرم فرار کنه ولی هرچی فشار دادم تو نمیرفت اونم داشت بلند بلند گریه زاری میکرد دلم براش سوخت گفتم بی خیال بشم ولی وقتی یاد اون کارای قبل از گرفتنش افتادم حرسم گرفت بلند شدم رفتم از دست شویی صابون مایه رو اوردم گذاشتم پیشش افتادم روش دوباره جاش تنظیم کردم یه بار صابونو زدم و مالیدم به سوراخ کون خالم چندتا انگشت کردم تا راهشم صابونی بشه بعد سر کیرمو گذاشتم دم سوراخشو فشار دادم یه خورده از سر کیرم رفت تو دیدم بیچاره پاهاشو سیخ کرد و پاهاش سرد شد منم رحم نکردم دوباره بیشتر فشار دادم با بدبختی نصف کیرمو فرستادم تو یه چند سانیه نگه داشتم تا جا باز کنه یه دیقه همین طوری گذشت شروع کردم به عقب جلو کردن که صدای ناله میداد دیدم داره خفه میشه بهش گفتم دهنتو باز میکنم ولی نباید داد بزنی اونم سرشو تکون داد منم جورابو باز کردم تا باز کردم شروع کرد به ناله نفرین التماس میکرد درش بیارم و داره میمیره منم گفتم خفه شو وگرنه دوباره جورابو میبندم اونم از ترس جوراب ساکت شد من عقب جلو میکردم اونم میگفت تورو به خدا زود تر ابت بیاد دارم میمیرم من همیشه وقت جق زدن به دو دقیقه نمیرسید ابم میومد ولی اون موقع نمیدونم به خاطر ترس بود یا گرمایی که تو کون خالم بود ده دقیقه میکردم ولی نمیومد یه چند دقیقه بعد دیدم داره میاد بدون این که بهش بگم تا ته فشار دادم تو و نگه داشتم توش خالم هم بیچاره بد جور ناله میکرد بعد بی حال افتادم روش و قتی کیرم و در اوردم دیدم خون ابه روشه بیچاره بئ جور جر خورده بود دستاشو باز کردم شروع کردم به غلط کردن و این که بین خودمون بمونه اونم گفت بهت میگم منم خود شلوارمو کشیدم بالا و رفتم خونمون خوشبختانه تا حالا که چیزی نگفته ولی هر دفعه که میبینمش این قدر میترسم و خجالت میکشم که نگو بعد از اونم حتی یه دفعه نتونستم دیدش بزنمنوشته‌ سینا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *