کون خانم برادر و بدبختی من

0 views
0%

سلام من سعید هستم میخواستم خاطره اولین سکسم برای شما تعریف کنم که باعث شد کل زندگیم خراب بشه و من از خانوادم رانده بشممن یه برادر بزرگ تر از خودم دارم که پنج سال ازش کوچیکترم برادرم که اسمش نادره 27 سالشه و تو کار موبایل هستش و یه مغازه تو سرسبیل داره که کارشم گرفته منم بعد از تموم شدن درسم رفتم سربازی و بعدش رفتم پیشه یکی از دوستام تو جمهوری یه مغازه کوچیک موبایل فروشی داره شروع به کار کردمخانواده ما از اون خانواده های مذهبی هستند که همه نماز خون و چادری و……اما من برادرم اصلا به اونا نرفتیم و دنبال کار خودمون هستیم خلاصه تا حدوده یک سالو نیم پیش که مادر و پدرم رفتن برای برادرم خاستگاری و یه دختر خوشگل و سفید و مامانی به اسم زهرا رو براش گرفتن این زهرا خانوم با من هم سن بود و خیلی از نظر حجاب سفت و سخت بود نه از اون زنای یه چشمی ولی اصلا نمیذاشت حتی یه تاره موشم دیده بشه بعد از عقد زهرا با نادر رفتو امده زهرا خانوم به خونه ما شروع شدراستش من اوایل به زهرا نظری نداشتم رابطمون هم خیلی خوب بود با هم میگفتیم و میخندیدیم و وقتی نادر و زهرا بیرون میرفتن منم با زور با خودشون میبردن تا بیشتر خوشبگذره تا اینکه یه بار داشتم با لپ تاپ نادر تو اینترنت گشت میزدم اومدم بیرون و یه فایل مخفی تو یکی از درایوها توجهم رو جلب کرد که اسمشم نادر اند زهرا بود رفتم توش دیدم چند تا از عکس های نادر با زهرا هستش که زهرا توش بی حجاب هستش موهاش مشکی بلنده تو عکسا زهرا یه تی شرت استین رکابی کوتاه پوشیده که نافشم معلومه با یه شلوارک استریج صورتی که خط کسشم معلوم بود وای که چه بدنی داشت سفید چند نوع عکس با حالت های مختلف بود که تو هر کدوم هم لباس هاش فرق داشت معلوم بود هر کدوم مال یه روزه که تو یکیشون یه دامن لی کوتاه پوشیده بود که شرتشم معلوم بود و روی تخت دراز کشیده بود نادرم از کون بغلش کرده بود چه کون نازی داشت همون جا چون تو خونه تنها بودم کیرم رو در اوردم با عکسا یه کف دستی زدماز اون موقع بود که رفتم تو کف کون خانم برادرم ارزوم بود یه بار بگیرم لیسش بزنم و بوش کنم از اون به بعد دید زدن های من شروع شد هر فرصتی گیر می اوردم کون زهرا جونم رو دید میزدم که متوجه شدم چه کون بزرگی داره یه چیزی حدود شیش ماه گذشت و دستاورد من فقط این بود که یه بار وقتی پشت زهرا داشتم میرفتم اشپزخونه زهرا دستش یه چاقوی میوه خوری بود که از دستش افتاد وقتی خم شد که برش داره که اصلا متوجه من نبود که من از پشت بهش چسبیدم ولی به خاطره اینکه تابلو نشه زود معذرت خواهی کردم و گفتم حواسم نبود ولی زهرا ناراحت شد و بد جوری نگاهم کرد ولی چیزی نگفت تا اینکه مقدمات عروسی فراهم شد و یه خونه نزدیک خونه بابای زهرا اجاره کردن موقع اسباب کشی همه رفتیم کمک بعد از تموم شدن کارا که یه هفته کار داشت من و نادر و زهرا تو خونه جدید بودیم و نادر داشت ریز کاری هارو انجام میداد منم کمکش میکردم که خسته شدیم ساعت حدود نه شب بود من رفتم رو تختی که قرار بود تا چند روز دیگه عروس خانم روش جر بخوره دراز کشیدم چشمام باز بود که نادر امد گفت که میرم شام از بیرون بخرم ازم پرسید چی دوست داری برات بخرم منم گفتم هر چی شما بخورید گفت زهرا پیتزا هوس کرده منم گفتم برای منم پیتزا بخر ولی این طرفا که پیتزا فروشی من ندیدم گفت اره نزدیک ترین فست فود با اینجا نیم ساعت پیاده راه هستش منم برای اینکه زودتر به و بیاد سویچ موتورم و دادم بهش و رفت بعد از رفتن نادر زهرا امد تو اطاق خواب منو دید که روی تخت نشستم بهم گفت که بلند شو تختمو کثیف کردی گفتم برو پدر حال نداریم بعد دوباره دراز کشیدم و چشمامو بستم یه ده ثانیه نگذشته بود که یه بالش محکم خورد تو صورتم منم تا بلند شدم بالشو به خوده زهرا پرت کنم که موبایلم زنگ خورد نادر بود جواب دادم گفت که موتور سیم گازش پاره شده و از خونه هم دوره داره دنبال یه تعمیرگاه میگرده که درستش کنه گفت که در میاد نگران نباشیم منم گفتم باشه قطع کردممن که از دست زهرا عصبانی بودم میخواستم تلافی کنم لاحافی که روی تخت بود رو برداشتم رفتم به طرف زهرا و کشیدم روی سرش که به شوخی داد و جیغ میزد منم میخندیدم که هردو تامون افتادیم روی زمین که لاحاف فقط روی سر زهرا بود و میگفت که ولش کنم وقتی چشمم به کمرش افتاد دیدم که مانتوش امده بالا و کمر لختش معلومه و شلوارشم که جین بود خط کونش رو نمایان کرده بود که توی دلم خالی شد قلبم تند تند میزد بدنم سست شد ولش کردم لاحافو از روی سرش کشید و فورا روسری و مانتوشو درست کرد وگفت چرا شوخی شهرستانی میکنی منم اصلا گوشام نمیشنید راستش تحریک شده بودم تو دلم گفتم مرگ یه بار شیونم یه بار تا نادر بیاد یه ساعت وقت داشتم نمیدونستم دارم چیکار میکنم پا شدم زهرا گفت چرا رنگت پریده چته گفتم هیچی نشستم رو تخت دستم رو گذاشتم رو صورتم زهرا هم امد کنارم نشست و با نگرانی منو نگاه میکرد دو سه بار سعید . سعید کرد جوابشو ندادم تسمیم خودمو گرفتم و گفتم کاره خودمو میکنم و پای همه چیزش میمونم دستامو برداشتم و به زهرا نگاه کردم گفت چت شده فشارت افتاده گفتم نه یه چیز بهت بگم بین خودمون میمونه خندید و گفت مگه چیزه بدی میخوای بگی گفتم من دارم جدی حرف میزنم گفت خوب حالا تو هم بگو باشه گفتم راستش از وقتی امدی تو خانواده ما که زبونم قفل شد نتونستم بگم که دوست دارم میخوام بکنمت که گفت خوب بگو دیگه که گفتم هیچی ولش کن گفت دیونه و پاشد رفت تو اشپز خونه و داشت کتری پر میکرد تا چایی بزاره که زدم تو سرم گفتم الان دیر میشه پاشدم رفتم تو اشپز خونه دیدم جلوی ظرف شویی ایستاده منم دلمو زدم به دریا رفتم از پشت بغلش کردم تا بدنم به بدنش خورد ترسید گفت چیکار میکنی کثافت برو گمشو ولم کن ولم نکنی داد میزن تا همه بریزن ایجا منم دیدم اینطوری باشه بدبخت میشم عابرومو میبره با دست راستم دهنشو گرفتم که کتری از دستش ول شد تو ظرف شویی منم گفتم ببخشید به خدا احتیاج دارم بین خودمون میمونه که اونم داشت خودشو میکشت که از دستم در بره ولی نمیتونست منم یواش یواش دست به سینه هاش میزدم که دیدم به گریه زاری کردن افتاد راستش دلم براش سوخت ولی دیگه کار از کار گذشته بود شروع کردم به مالوندن پستوناش وای که چه نرم بود بهش گفتم میخوام دستمو بردارم ولی اگه صدات در بیاد تا جون داری میزنمت اونم با سر تکون دادن بهم فهموند که باشه منم تا دستم رو برداشتم شروع کرد به گریه زاری کردن و میگفت من خانم داداشتم داری به داداشت خیانت میکنی منم که مشغول کار خودم بودم و داشتم دگمه های مانتوشو باز میکردم گفتم میدونم ولی به جون تو دست خودم نیست دوستت دارم که دیدم داره با صدای بلند گریه زاری میکنه سینه هاشو گرفتم محکم فشار دادم گفتم خفه شو گریه زاری نکن که گفت نمیخوام ولی دیگه دید کاری از دستش ساخته نیست اروم گریه زاری میکرد وفقط میگفت بسه دیگه تمومش کن منم دیگه مانتو و تی شرتش رو از تنش در اورده بودم و وقتی خواستم سوتین سفیدشو باز کنم گریش دو برابر شد منم گرفتمش و تو چشماش نگاه کردم و بهش گفتم فقط همین یه بار و قول میدم بین خودمون میمونه که گفت نمیخواد به نادر خیانت کنه و یه کشیده زد تو صورتم منم عصبانی شدم خواستم بزنمش که ترسید سرشو اورد پایین منم دلم سوخت نزدمش و کار خودمو ادامه دادم وقتی کرستشو باز کردم دو تا سینه سفید با انداره معمولی افتاد بیرون که وسط هر کدوم یه دایره بزرگ قوه ای کم رنگ و وسط اونم یه دایره کوچیک قهوه ای پر رنگ بود منم شروع کردم به خوردم ولیسیدن پستوناش اونم فقط گریه زاری میکرد و میگفت بسه تموم کن منم ساعتو نگاه کردم دیدم دیر شده بلند شدم شلوار و شرتم رو دراوردم وقتی کیرمو دید گفت خواهش میکنم تمومش کن دیگه این کارو نکن منم دیدن هیچجوری راه نمیاد گفتم خفهشو دیگه بلندش کردم خواستم شلوارشو در بیارم که نذاشت منم دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم زدم تو گوشش تا ول کرد منم شلوارشو در اوردم و بعد شرتشو کشیدم پایین که چی میدیدم یه کس جمع و جور سفید که چند تا تار مو دورش بود برگردوندمش که کونش امد جلوی چشمم منم گفتم بلخره گیرت اوردم لاشو باز کردم یه بوی خوبی داد که نگو دیدم یه سوراخ ریز صورتی رنگ وسطشه شروع کردم به لیسیدن که یه نفس عمیق کشید و دیگه گریه زاری نمیکرد بعد از یه دقیقه بهش گفتم کرم داری تو کیفت گفت خفه شو زدم تو سرش گفتم خودت خفه شو رفتم کیفش رو که یه متر اون طرف تر بود رو برداشتم نگاه کردم دیدم یه کرم دست و صورت داره با یه ویتامین A برداشتمش خالیش کردم رو سوراخ کونش و با انگشت شروع کردم به بازی کردن با اون سوراخ رویایی بعد از یه دقیقه دو انگشتی فرو کردم تو که صداش در امد گفت دردم میاد نکن منم گفتم ساکت یه چند دقیقه بعد بهش گفتم پاشه به حالت سجده بشین گفت نمیخوام منم زدن تو سرش و رفتم لاحاف و بالش رو که گوشه اطاق افتاده بود رو اوردم گذاشتم زیر شکمش که کونش امد بالا بعد باقی مونده ویتامین A رو ریختم روی کیر 18 سانتیم و حسابی تف مالیش کردم بعد کون زهرا رو باز کردم و کیرم رو روی سوراخ کونش تنظیم کردم یه فشار دادم که زهرا یه جیغ بلند کشید وخودشو جمع کرد منم بهش گفتم خودتو شل کن اوم میکنم که گوش نکرد بازم زدم تو صورتش که خودشو ول کرد و شروع کرد به گریه زاری منم بی توجه کیرمو گرفتم گذاشتم دم سوراخ کونش و فشار دادم که گریش بلند تر شد گفتم سرتو بکن تو لاحاف گریه زاری کن و فشار دادم تا سرش رفت تو که دیدم داره لاحافو گاز میگیره و گریه زاری میکنه چشماشم بسته منم نامردی نکردمو تا میتونستم فشاردادم که کلش رفت تو که زهرا بیچاره داشت اروده میکشید از درد منم روش خوابیدم و در گوشش گفتم ببخشید الان تموم میشه بعد جلوی دهنشو گرفتم و شروع کردم به عقب جلو کردن که داشت دست و پا میزد یه دو دقیقه داشتم میکردمش که دستمرو برداشتم گفتم بازم درد داری گفت پاره شدم دارم میمیرم گفتم داره میاد الان تموم میشه بعد چند تا عقب جلو کردم یه دفعه تا جایی که میتونستم فشاردادم تو نگه داشتم که زهرا داد زد ولبش رو گاز گرفت کل ابم رو خالی کردم تو کونش بعد بلند شدم دیدم دوره کیرم خون ابه هستش سوراخ زهرا جونم به قطره یه سانت باز مونده رفتم دستمال اوردم کونشو پاک کردم ازش معذرت خواهی کردم وبهش گفتم پاشو لباساتو بپوش الان نادر میاد لباساشو پوشید ولی به خدا قسم خورد که به نادر همه چیزو میگه و عابرومو جلوی همه میبره صورتشم قرمز بود پایان منم دیدم این جوریه لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون زود رفتم خونه خودمون پایان وسایلامو برداشتم همه ازم پرسیدن چی شده گفتم هیچی خودتون میفهمید و رفتم بیرون و اومدم مغازه خودم الانم سه روز از اون ماجرا گذشته و من دارم تو مغازه ان خاطره رو براتون مینویسم فعلا از هیچ جا خبر ندارماگه غلط املایی دارم به بزرگی خودتون ببخشید چون واقعا عصابم خورده نمیدونم چیکار کنم اگه گفته باشه بدبختم ولی باید پای غلطی که کردم واستم دیگهنوشته سعید

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *