کون دادنم به آبدارچی شرکت

0 views
0%

سلام من شاهين هستم آهنگ سازم سنم 19 سال هست پوستم بسيار سفيد و موهاي بلند و چشم هاي رنگي دارم اين داستاني که براتون مينويسم يک داستان از خودم هست که در يک شرکت کار ميکردم و اين اتفاق برايم رخ دادمن تو يک شرکت پخش بودم هواليي نواب تهران ما يک ابدار چي داشتيم که اسمش حسن بود پير بود اما بسيار يسيار حشري 51 سالش بود زنش بخاطر اينکه از کون ميکردش ميگفتن طلاق گرفته و همونتور که گفتم بسيار حشري بود من هم در سن کم با بجه هاي مدرسه چند باري امپول بازي کرده بوديم و ميدونستم که درد زيادي داره خيلي وقت بود که دنبال کسي بودم که باهاش هال کونم چون واقان من گي رو دوست دارم روزي به دفتر امدم ساعت 5.6 بعد از ظهر بود ابدار چيمون بيشتر موقع ها خواب بود تو دفتر براي اينکه همه برن تا تي و جارو بزنه و بره من اصلن هواسم نبود که 5شنبه است و کسي در شرکت نيست نگو حسن هم خوابش برده بود من به شرکت امدم ديدم کسي نيست از حسن پرسيدم پرسنل کجا هسند او که کاملان خوابالو بود گفت 5 شنبه است و همه رفتنگفت تو هم بشين يک چاي بخور و بعد برو من هم قبول کردم يک چاي اورد و من شروع به خردن چاي کردم چند بار از من درخواست خانم بيوه کرده بود من فکر کردم که شوخي ميکنه اما اينبار جدي بود گفتم حسن تو سنو سالي داري و خانم بيوه سخت برايد پيدا ميشود با خنده گفت کاش تو دختر بودي اين حرفو که زد ناگهان به خودم گفتم الان وقتشه براي رسيدن به اون لزتي که به دنبالش بودي. استکان را ورداشت و به ابدارخانه رفت من هم پشتش رفتم تو ابدار خانه بود که به حسن گفتم چرا خانم پسر باشه نميشه که خنديد و گفت به پسرش بستگي داره و من هم خنيديدم و از روي شلوار کيرشو گرفتم ديدم خيلي حال کرد و کاملن کيرش بلند شده دست انداخت دوره کمرم و گفت 5 ساله که کسي رو نکردم امروز روزه منه منو برد تو اطلق ويسيتور ها پرده رو کشيد و يک قاليچه کوچک پهن کرد کونم سولاخش زوق زوق ميکرد و کير ميخاست دوا دوا ميکردم کيرش زياد بزرگ نباشه قالي رو پهن کرد پيراهنم رو کند دستشو برد تو شرتم داشت کونمو ميماليد واي چه هالي ميداد خيلي خوب بود گفت که شلوارتو در بيار منم سريع دراودم بعد گفت کمرتو خم کون توري که کونت سوراخش معلوم شه با دودست کفلاي کونمو گرفته بود و با زبون سوراخمو ليس ميزد بعد حس کردم زبونش داره تو سوراخم ميره واي چه حالي ميداد اخه مون من اصلا مو نداشت بعد ديدم انگوشتش تو کونمه فهميدم داره به لحضه اوج لذت نزديک ميشم بعد من رو بلند کرد و گفت بوخورش واي چه کيره گنده و سياهي داشت انگاري فصيل بود خيلي دراز بود 20 سانت ميشود تازه فهميدم زنش چرا طلاق گرفته بود براش کولي ساک زدم و کولي حال ميداد يه چيزي مثل اب کير هي ميومد و من ميخوردم خيلي خوب بود بعد من رو برگردوند و يک زربه به کونم زد و گفت تو از دخترم بهتري بعد اروم کله کيرشو گزاشت دمه سوراخم و صداي توف امد فهميدم که باره ميره تو گفتم نه تو نکون ولش کون کمي تف به دستم زدم و به سوراخم ماليدم و کيرشو گرفتم و اروم فشار دادم يک دفه کل وجودمو درد فرا گرفت اما کاري نميشود کرد اروم رفت تو گفتم فشار نده بزار گشاد بشه به خدت حال ميده گفت باشه اما داشت فشار ميداد باز هم اروم عقب جلو ميکرد کونم ديگه حس نداشت ولي کم کم دردش تبديل به حالو لذت شد حسن کفلاي کونمو گرفته بود و محکم تلمبه ميزد کم کم حس کردم داخل کونم خيس و داغ شده فهميدم پير مرد ابش اومده و تو کونم خالي کرده بعد ديدم کيرشو دراورد سري کيرشو خوردم خيلي ابش خوش مزه بود خيلي وقت بود که دلم ميخاست بعد شلوارمو پوشيدم و به حسن گفتم تورو خدا بين خدمون بمونه اگه ميخاي باز هم حال کنيم اون خنديد و گفت باشه من هيچ وقت اون روزو فراموش نميکونم و بيشتره موقع ها 5 شنبه ها دير ميرم شرکت.اميد وار هستم که لذت برده باشيد به زودي با داستان هاي جديدم ميام فعلاء.نوشته شاهین

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *