سلام. این داستان مربوط به دوران دبیرستانمه. اون موقع شانزده سالم بود و برای طرح کاد، از طرف دبیرستان جهت کارورزی و حرفه آموزی، باید هفته ای دو روز، تو یه مغازه کار میکردیم. منم یه آرایشگاه نزدیک خونه مون بود که رفتم و روزهای 2 شنبه و 5 شنبه، اونجا مشغول به کار شدم.صاحب مغازه اسمش مهدی بود و حدودا سی و هشت سالش بود و خیلی خوش هیکل و اهل ورزشم بود. چند ماهی که اونجا کار کردم، می دیدم وقتی خم میشم دارم طی میکشم یا میز و صندلی ها رو گردگیری میکنم، از پشت میاد بهم میچسبه یا میزنه در کونم…. ولی قضیه در حدّ شوخی بود و منم زیاد اهمیت نمیدادم. بعد از هفت ماه که پیشش کار کردم، گفت جمعه بیا ویترین مغازه و جاهای دیگه رو بریزیم بیرون تمیز کنیم. جمعه رفتم کرکره ها رو نکشیدیم بالا چون میخواستیم مشتری نیاد تا به کارمون برسیم. خلاصه کارا رو تا ظهر کردیم و وقتی میخواستیم بریم، من رفتم لباسمو عوض کنم. تا شلوار کارمو در آوردم، یهو گفت جوووون چه کون سفید و تپلی داریفکر کنم برجستگی کون بی مو و رونای سفیدم چشمشو گرفته بود. خندیدیم و جدّی نگرفتم و خدافظی کردیم. ولی از فردای اون روز سر شوخیو باز کرد و هی با من ور میرفت یا به بهانه اینکه بیا بهت فنون کشتی رو یاد بدم، هی بهم می چسبید و گاهی وقتی منو باصطلاح خاک میکرد، کاملا کیر شق شده شو، لای قاش کونم حس میکردم. نمیدونم چرا از این حالت، حس خوبی بهم دست میداد . واسه همین موقع کشتی، زیاد تلاش نمی کردم که اونو به زمین بزنم، بلکه دوست داشتم اون منو خاک کنه تا گرمی کیرش رو لای کونم بیشتر حس کنم.ظاهراً کم کم اوستام فهمیده بود که من از اینکه اون میاد روم، خوشم اومده؛ واسۂ همین زمان به خاک موندن حریف رو از 10 ثانیه، به 100 ثانیه تغییر داد و گفتبرای اینکه یاد بگیری چجوری از کمند حریفت در بری و نذاری خاکت کنه، من فرصت بیشتری بهت میدم. سعی کن ظرف این 100 ثانیه، از زیر من خودت رو بکشی بیرون…منم از خدا خواسته، وقتی به خاک میوفتادم، ظاهراً تلاش میکردم که خودمو نجات بدم ولی فقط هدفم این بود که اون محکم تر خودشو بهم بچسبونه و کیرش رو لای کونم بماله و فشار بدهاوستام که میدید بجای فرار از زیرش، کونمو هی قومبول میکنم، جرأت پیدا کرده بود و هر از گاهی سینه هامو هم میمالید تا شهوتی تر بشم. دیگه آنچنان به آموزش کشتی علاقه مند شده بودم که بجای اون، من پیشنهاد میدادم تا موقع ظهر که مغازه بسته بود، با هم کشتی تمرین کنیم. تا اینکه یه روز 2 شنبه، بهش گفتم فردا خانواده ام دارن یه هفته ای میرن مسافرت ولی من چون امتحان دارم، نمیرم….یهو انگار جرقه ای به ذهنش زد. بهم گفت پس حالا که تنهایی، پنجشنبه شب همینجا بمون منم دو دست لباس کشتی میارم تا با لباس رسمی، بهتر تمرین کنیم. فرداشم که جمعه است و تعطیلیم….منم از خدا خواسته قبول کردم. پنجشنبه شب غذا از بیرون گرفت و کرکره رو دادیم پایین و شروع کردیم به شام خوردن. قشنگ از رو شلوار معلوم بود کیرش شقه و راستش کمی ترسیدم. ولی به روم نیاوردم.غذاشو که خورد گفت میدونی چرا پیشنهاد دادم اینبار با لباس رسمیِ کشتی تمرین کنیم؟ گفتم نه. گفت چون در لباس کشتی، بدن نسبتاً لخته و زمانی که حریف عرق میکنه، بدنش لیز میشه و فیتیله پیچ کردن و فن اجرا کردن توی این حالت بسیار سختهواسه همین حالا که به کشتی علاقه مند شدی، بهتره با لباس کشتی تمرین کنی…ازش تشکر کردم و همه لباسام رو حتی شرتمو به گفتۂ ایشون درآوردم تا لباس کشتی رو به تن کنم. در پایان مدتی که داشتم لباس عوض میکردم، نگاهش به کونم بود و دستش به کیرشوقتی لباس کشتی رو پوشیدم، متوجه شدم که خشتکش پاره است و چون لباس کشتی تنگه و کش میاره، در اثر این پارگی، کاملا لمبرها و قاش کونم زده بود بیرون…خیلی خجالت کشیدم و خواستم درش بیارم که اوستام گفت داری چکار میکنی؟ الآن نخ سوزن از کجا میخوای بیاری که بدوزیش؟دختر که نیستی خجالت بکشی، اینجا هم که جز من و تو کسی نیست. بی خیال شو بذار واسه جلسۂ بعد، خودم برات میدوزم. فعلاً به تمرین فکر کن نه به پارگی لباست….منم ناچاراً قبول کردم ولی بعدها فهمیدم که اوستام از دستی خشتک لباس رو پاره کرده بود…. سرتون رو بدرد نیارم، تمرین رو آغاز کردیم و دست بردم زیر یه خمش تا بلندش کنم. ناگهان دستم خورد به کیرش که عین باتون سفت و محکم شده بود و اونقدر که کیرش تو دستم جا نمیشد. از ترس بیخیال یه خم شدم و اونم با یه فیتیله پیچ، منو خاک کرد و خوابید روم.وااااای چه حس عجیبی بهم دست داد. کاملا داغی کیرش رو و گوشتای کیسه بیضه هاشو که از لباس کشتی در اومده بود، روی کون لختم داشتم حس میکردم. بدجوری شکّه شده بودم. هم ترس و هم لذتهمینطور که روم خوابیده بود، کیرش رو لای کونم عقب جلو میکرد و سینه هام رو میمالید. دیگه اونقدر جرأت پیدا کرده بود، که لباشو آورد کنار گوشم و گفت دوست داری بجای100 ثانیه، تا 1000 زیرم باشی؟و منتظر پاسخ من نشد و شروع کرد به خوردن لاله گوشم و گلوم….کاملاً غافلگیر شده بودم و نمیدونستم باید چه عکس العملی انجام بدم. لحظه به لحظه بدنم شلتر میشد و ناله هام بلندترناگهان متوجه شدم کیر شق شده شو از لای لباس کشید بیرون و گذاشت دم سوراخ کونم و شروع کرد به فشار دادن.درد شدیدی رو در ناحیه باسن و رونام حس کردم. داد زدم آی مهدی آقا دارین چیکار میکنید؟؟ناگهان از رو پشتم چرخی زد و قبل از اینکه من بتونم از جام بلند شم، سر و ته شد و شروع کردن به خوردن و لیسیدن کونم…واااای چه لذت وصف ناشدنی بود دیگه کاملاً تسلیمش شده بودم و چون خوشم میومد که سر زبونش رو میکرد توی سوراخ کونم، واسه همین هی قمبل میکردم تا زبونش بیشتر فرو برههمین جور که کونمو میخورد، لباسهای من و خودش رو درآورد. من دیگه به هیچی فکر نمیکردم. فقط دلم میخواست زبونش رو تا ته بکنه توی کونم.کم کم حس کردم زبونش خیلی باد کرده، طوری که به سختی توی کونم جا میشهتا به خودم اومدم، متوجه شدم دیگه زبونی در کار نیست، بلکه اوستام کیرش رو تا دسته جا کرده تو کونم و حالا تلمبه نزن، کی بزن بلههه اینجوری بود که من اولین تجربه کون دادن رو کسب کردم و اون شب تا صبح، 3 بار منو گایید، طوری که صبح سوراخ کونم کاملاً باز مونده بود… ولی چون میدونستم اوستام خیلی رفیق بازه، از ترس اینکه نکنه در آینده، برای گاییدن من دوستاش رو هم خبر کنه، از پیشش رفتم.راستش من بیشتر تمایل داشتم گرمی یک شکم رو پشتم و داغی یک کیر لای کونم رو حس کنم و همیشه از کون دادن می ترسیدم ؛ حتی در نوجوانی چند باری پسرای فامیل یا هم بازیهام خفتم کرده بودند اما فقط در حدّ لاپایی با این حال برای اولین بار لذت فرو رفتن یک کیر 20 سانتی رو توی کون تپلیم که همه رو وسوسه میکرد، چشیدم و البته خاطرۂ اون سکس بسیار لذت بخش، هنوز که هنوزه پس از گذشت سالهای متمادی، بازم در ذهنم زنده است و هرگز فراموش نخواهم کرد…..اگه تمایل داشتید، بازم از خاطرات سکسم مینویسم براتون.خدانگهدارنوشته بهمن
0 views
Date: July 19, 2019