سلامپیام هستم ۷ ساله که بودم مادرم فوت کرد تک فرزندم پدرم کارمند آموزش و پرورشه اکثر اوقات تو خونه تنها بودم تو همسایگیمون یه مرده بود به اسم شایان سه چهار سال ازم بزرگتر بود اکثرا با اون بازی میکردم و خونشون زیاد میرفتم .کمی که بزرگتر شدم حدودا ۱۰ سالم بود با شایان یواشکی یه کارایی میکردیم یعنی در واقع اون با من یه کارایی میکرد که منم خوشم میومد اولین بار بهم گفت میخوام یه کاری بهت یاد بدم خیلی لذت میبری بعد شلوارمو کشید پایین و کیرم که خیلی کوچیک بود و گرفت و گذاشت بین کف دو تا دستش و هی باهاش ور میرفت و کیر منم یه جوری میشد که این کار و خیلی دوست داشتم یه خارش دلچسبی داشت بعدش انگشتشو میکرد تو کونم و با کیرم بازی میکرد منم خیلی حال میکردم.وقتی خونه تنها بودم خودم این کارا رو میکردم مثلا خیار یا هویچ و این جور چیزا میکردم تو کونم و همش با کیرم ور میرفتم و به این کار عادت کرده بودم .به سن بلوغ که رسیدم دیگه رسما خودارضایی میکردم و با فیلم سوپر و این جور چیزا خودم و مشغول میکردم تا اینکه پدرم تصمیم گرفت خانم بگیره.پدرم چون دیر ازدواج کرده بود فاصله سنی من با پدرم زیاده اون موقع من ۱۶ سالم بود و پدرم ۵۸ سالش بود یه مدتی بود با یه خانومی آشنا شده بود و میخواست باهاش ازدواج کنه از من نظرم و پرسید و منم گفتم من مشکلی ندارم و با هم ازدواج کردند.حالا در مورد این خانوم بگم یه خانوم پنجاه و دو ساله که برخلاف سنش خیلی خوشگل و خوش تیپ بود اسمشم هاله بود خوب یکم طول میکشید تا باهم صمیمی بشیم به خاطر همین زیاد باهاش حس راحتی نمیکردم پدرم و هاله ازدواج که کردن یه مسافرت کوتاهی رفتن و چون به پدرم زیاد مرخصی نداده بودن زود برگشتن .حالا دیگه تو خونه تنها نبودم و یه نفر بهمون اضافه شده بود خانم خوب و مهربونی به نظر میرسید و از شوهر قبلیش طلاق گرفته بود و یه دختر داشت که شهرستان دانشجو بود یواش یواش داشت باهام رابطه برقرار میکرد مثلا بهم میگفت پیام جان از لحاظ درسی یا هر مورد دیگه ای اگه کمکی چیزی خواستی بهم بگو یه بار بهم گفت میخوای من و چی صدا بزنی که بهش گفتم نمیدونم گفت هر چی دوس داری صدام کن منم گفتم هاله جون خوبه که اونم گفتش آره خیلی خوبه.پدرم که میرفت اداره اکثرا من و هاله جون تو خونه تنها بودیم پیشم لباسای راحت میپوشید خداییش خوب چیزی بود باورتون نمیشه یه ذره شکم نداشت سینه های بزرگ و باسن خوش فرم قدش حدود ۱۸۰ میشد چهره خیلی خوبی هم داشت همیشه یه ادکلن خوش بویی به خودش میزد و به ظاهرش خیلی میرسید بدجوری تو نخش بودم و همش به یادش جلق میزدم .جدیدا یه حس تازه ای سراغم اومده بود که دوست داشتم لباسای هاله رو بو بکشم وقتایی که خونه نبود میرفتم سراغ کمدش و دامن و پیرهن و جوراباشو بو میکردم و به یادش خودم و ارضا میکردم .تو اینترنت خونده بودم این حس و بهش میگن فتیش خیلی درگیر این حس شده بودم و یه تجربه جدید بود واسم.بابام همیشه ۶ صب از خونه میزد بیرون یه روز صب پدرم که رفت اداره منم خوابم نمیومد اومدم برم دستشویی دیدم در اتاق خواب بابامینا بازه و هاله جون رو تخت خیلی قشنگ خوابیده عجب صحنه ای بود یه دامن کوتاه پوشیده بود و یه تاپ روشم نکشیده بود وسوسه شدم برم طرفش پاهای لختش دیوونم میکرد صورتم و بردم سمت پاهاش و بو کشیدم وای چقدر بوی خوبی میداد تازه فهمیده بودم چقدر به این کار علاقه دارم چند دقیقه تو اتاق داشتم پاهاشو بو میکردم بعد آروم لبم و بردم جلو و کف پاش و بوسیدم خیلی حشری شده بودم نمیدونستم دارم چیکار میکنم بعد با لبم چند تا لیس محکم از کف پاش زدم حس کرد م میخواد بیدار شه سریع دویدم از اتاق بیرون.عجب کیفی کردم چند بار دیگه وقتی هاله خواب بود این کار و کردم و تو خلوت به یادش جلق میزدم هاله یه دوستی داشت به اسم نسرین خانوم که هر چند وقت یه بار میومد خونمون و بهش سر میزد ظاهرا دوستای خیلی قدیمی بودن چون خیلی با هم صمیمی بودن نسرین خانوم هم یه خانم حدودا ۵۰ ساله بود .من اون موقع سوم دبیرستان بودم قیافم خیلی ظریف بود صورت سفید و کمی هم لاغر بودم. چون از بچگی تو خونه تنها بودم به این وضعیت عادت کرده بودم و تو مدرسه هم دوست چندانی نداشتم بیشتر دوست داشتم تنها باشم امتحانای خرداد بود امتحان تاریخ داشتیم برگه امتحان و تحویل دادم و اومدم خونه دیدم هیشکی خونه نیست رفتم تو اتاقم لباسام و در آوردم دراز کشیدم رو تخت یکم فیلم سوپر ریخته بودم تو گوشیم مشغول نیگا کردن شدم و تو حال خودم نبودم و حسابی از خجالت کیرم در اومدم .چند روز بعد که داشتیم با هاله ناهار میخوردیم بهم گفت پیام یه چیزی بهت بگم قول میدی ناراحت نشی گفتم نه چی میخوای بگی گفت اصلا ولش کن بعد که من اصرار کردم گفت حالا ناهارتو بخور با هم حرف میزنیم .ناهار و که خوردیم رفتم پیشش گفتم هاله جون چی میخواستی بهم بگی گفت بشین عزیزم من امروز که داشتم از کنار اتاقت رد میشدم اتفاقی تورو دیدم که داری چیکار میکنی و منم قرمز شدم و اولش انکار کردم ولی وقتی بیشتر توضیح داد فهمیدم که منو دیده بعدش گفت که وقتی من خوابم یه کارایی میای باهام میکنی که دیگه بدجوری خجالت کشیدم و سرم و انداختم پایین و هیچ حرفی واسه گفتن نداشتم بعد یکم نصیحتم کرد و گفت که خودارضایی بهت آسیب میرسونه و باید این کار و ترک کنی منم هیچی نگفتم بهم گفت از من خجالت نکش و حرف دلتو بهم بزن قول میدم کمکت کنم منم بهش گفتم که از بچگی به این کار عادت کردم و اینجوری شهوتم و تخلیه میکنم .از اون روز به بعد دیگه رفتار هاله کلا با من تغییر کرد و کارای عجیبی انجام میداد لباسای فوق العاده تنگ و سکسی میپوشید و بدجوری من و حشری میکرد همش میومد بغلم میکرد و بهم محبت میکرد و منم دیگه خیلی باهاش راحت بودم تا اینکه یه روز که تو حموم بود من و صدا کرد و گفت پیام یه کاری میتونی واسم انجام بدی گفتم چه کاری گفت میتونی بیای پشتمو لیف بکشی منم که از خدام بود گفتم باشه گفت پس لباستو در بیار تا خیس نشی رفتم تو هاله فقط یه شرت تو پاش بود و پشتش به من نشسته بود رو صندلی پلاستیکی بعد بدون اینکه بهم نیگا کنه گفت لیف اونجاست عزیزم منم لیف و برداشتم و رفتم سمتش گف ت قربون دستت پشتم خیلی کثیفه واسم لیف بکش منم که دستام داشت میلرزید آخه اولین بار بود یه خانم لخت میدیدم شروع کردم و قشنگ کمرشو لیف کشیدم یکم خیس شدم بعد بلند شد و ازم تشکر کرد وقتی برگشت رو به من خیلی حال کردم سینه هاش جلو صورتم بود گرد و خوشگل بهم گفت میخوای توام بیا حموم کن تو که خیس شدی منم که فقط حواسم به بدنش بود و عین ماست وایستاده بودم داشتم نگا میکردم گفتم باشه بعد رفتم زیر دوش و هاله گفت بیا تا بدنتو لیف بکشم هیکلش قشنگ یک و نیم برابر من بود من قدم حدود ۱۶۵ و لاغرم بعد لیف و برداشت و من و نشوند رو صندلی و قشنگ بدنم و لیف کشید دستش که بهم میخورد کیف میکردم کیرم تو شرتم نیم خیز بود بعد گفت بلند شو ایستاده پاهام و باسنم و لیف کشید و خودش نشست رو صندلی و منو عقب عقب کشید سمت خودش تا افتادم تو بغلش بعد دستش و گذاشت رو کیرم و در گوشم گفت دوس داری سکس کنی منم سرخ شدم و گفتم با کی گفت با من منم با خجالت گفتم من تا حالا سکس نداشتم اصلا بلد نیستم بعد یه لبخند ریزی زد و گردنم و بوسید و گفت خودم بهت یاد میدم بعد بهم گفت من میرم لباس عوض کنم توام کامل خودتو بشور بیا اتاق من منم تند تند سرم و شستم یکم بدنم و اصلاح کردم و رفتم پشت در اتاق صداش کردم که گفت پیام جان بیا عزیزم.هاله زیر لحاف خوابیده بود اتاق تاریک بود به من گفت لباساتو در بیار و بیا اینجا منم با کمی خجالت لباسام و در آوردم و رفتم زیر لحاف محکم بغلم کرد و شروع کرد به خوردن لبام منم دستم و انداختم تو سینه هاش و باهاشون بازی میکردم دستشو برد سمت کیرم و گفت چقد کوچیکه یکم که باهاش ور رفت کیرم سیخ سیخ شد خودشم خیلی حشری شده بود و داشت لبام و از جاش میکند منم که تاحالا تجربه ای نداشتم کاملا در اختیارش بودم بعد بلند شد و کیرم و کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن خیلی قشنگ این کار و انجام میداد من تو اوج لذت بودم گفتم هاله جون آبم داره میاد و اونم بی توجه به کارش ادامه داد تا اینکه آبم با شدت خالی شد تو دهنش و اونم همشو خورد.بی حال افتادم رو زمین که دیدم هاله ول کن نیست و داره با کیرم بازی میکنه ولی من که تازه آبم اومده بود هیچ نایی واسه ادامه نداشتم بهش گفتم آبم اومد دیگه راست نمیشه بعد گفت الان درستش میکنم دیدم با یه لیوان آب و یه قرص اومد گفت این و بخور گفتم چه قرصیه گفت بخور کاریت نباشه قرص و خوردم و هاله دوباره رفت سراغ کیرم ولی هرکاری کرد بلند نشد بهش گفتم هاله جون انگشتتو بکن تو کونم من اینجوری تحریک میشم راست میکنم اونم که تعجب کرده بود انگشتشو کرد تو کونم و عقب جلو کرد آخ و اوخم بلند شد خیلی لذتبخش بود دوباره کیرم بلند شد هاله به پشت خوابید رو تخت و به من گفت کیرتو بذار دم کسم و آروم فشار بده منم همین کار و کردم چون کیرم کوچیک بود راحت رفت تو کسش بعد بهم گفت عقب و جلو کن و منم شروع کردم به تلمبه زدن خیلی حال میداد اولین بار بود که داشتم یه نفر و میکردم هاله گفت بخوابم روش و ادامه بدم منم به حرفش گوش دادم و در همین حال لبامون رفت روهم و محکم بغلش کرده بودم و داشتم میکردمش تا اینکه حس کردم دوباره میخواد آبم بیاد تا بخودم بجنبم همشو خالی کردم تو کسش بعدش از روش بلند شدم و دیگه حال نداشتم ادامه بدم و همونجا خوابم برد.از خواب که بیدار شدم ساعت حدود ۸ شب بود پدرم از سرکار اومده بود هاله صدام کرد گفت پیام بیا چقد میخوابی بابات اومده بعد شام خوردیم و سر میز شام هاله همش بهم چشمک میزد و میخندید منم یواشکی جوری که پدرم نفهمه لبخند میزدم واقعا عاشقش شده بودم اگه یه روز نمیدیدمش میمردم.یه مدت من و هاله با هم سکس میکردیم و من دیگه کمتر خودارضایی میکردم تا اینکه یه روز که همون دوست هاله که میگفتم اومد به دیدنش منم یه بهونه جور کردم تا از خونه برم بیرون تا راحت باشن یکم که گذشت حوصلم سر رفت برگشتم خونه کلید انداختم آروم اومدم تو دیدم خونه ساکته انگار هیشکی خونه نیست با خودم گفتم پس اینا کجا رفتن دیدم ار اتاق یه صدایی میاد حس فضولیم گل کرد یواشکی رفتم از سوراخ در ببینم چه خبره صحنه ای که میدیدم خیلی برام تعجب آور بودنسرین خانوم از پشت چسبیده بود به هاله و با یه کیر مصنوعی داشت هاله رو میکرد عجب صحنه ای تو فیلم سوپر خیلی دیده بودم از این کارا میکنن ولی فکرشم نمیکردم که اینا اینکاره باشن خیلی قشنگ داشت این کار و میکرد و هاله هم آخ و اوخ میکرد بعد چند دقیقه که گذشت هاله بلند شد و نسرین کیر مصنوعی و از کمرش باز کرد و این دفعه نوبت هاله بود که نسرین و بکنه حالت قمبل نشوندش و از پشت گذاشت تو کسش و شروع کرد به تلمبه زدن کیرم سیخ سیخ شده بود میخواستم برم تو ولی به خودم مسلط شدم و داشتم نگا میکرم و با کیرم انقد ور رفتم تا آبم اومد و ریخت تو شلوارم سریع از خونه زدم بیرون و چند سا عت بعد اومدم خونه نسرین رفته بود و هاله داشت شام درست میکرد رفتم از پشت بغلش کردم و کمرش و بوسیدم اونم برگشت و بغلم کرد منم تابلو نکردم که از اتفاقاتی که امروز افتاده خبر دارم .چند روز همینجوری گذشت و همش تو فکر هاله و نسرین بودم و یه سری فیلم لزبین دانلود کردم و به یاد اونا نگاه میکردم و همش اون تصاویر میومد جلو چشمم.بابام قرار بود چند روز بره شهرستان واسه ماموریت از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم چون فرصت مناسبی بود که با هاله باشم پدرم که رفتش هاله یه لیست داد و من رفتم یکم واسه خونه خرید کنم و یدفعه با خودم گفتم گفتم من و هاله که تنهاییم بذا یکم مشروب بگیرم امشب یکم بیشتر حال کنیم اومدم خونه بعد از شام به هاله گفتم مشروب خریدم میخوری اونم قبول کرد مشغول خوردن و حرف زدن شدیم که ساعت شد حدودای ۱۱ خیلی خورده بودم و حالم خراب بود رفتم تو بغل هاله و لب تو لب شدیم من یه شلوارک پام بود و یه زیرپیراهنی داشتم هاله هم یه دامن آبی آسمانی با یه پیراهن جلو باز رفتم سراغ گردنش و هی میخوردم و میبوسیدمش دستشو گذاشت رو کیرم و باهاش بازی میکرد هاله گفت امشب حالت خوب نیستا گفتم آره خیلی حشری ام اونم خندید.گفتم هاله جون یه کاری بگم انجام میدی گفت آره عزیزم هر چی تو بگی منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم امشب میخوام تو من وبکنییدفعه جا خورد گفت یعنی چی چجوری بعد من ماجرای اون روز و تعریف کردم و گفتم من دیدم با نسرین چیکارا کردین اونم که جا خورده بود با من و من گفت ولی آخه …گفتم آخه نداره دیگه تو رو خدا من آرزو دارم یه فرشته ای مثل تو منو بکنه.بعد بوسش کردم و گفتم خواهش میکنم اونم قبول کرد و رفت از اتاقش کیر مصنوعی و آورد و بست دور کمرش بعد شلوارکم و از پام درآورد و من و برگردوند سمت مبل و با انگشتش سوراخم و باز میکرد بعد دو طرف کونم و از هم باز کرد و با زبونش حسابی سوراخ کونمو لیسید خیلی حال میداد داشتم کیف میکردم بعد یکم کرم آورد و زد رو کیرمصنوعی و بهم گفت طاقتشو داری گفتم آره هاله جون بعد من و برد رو کاناپه و گفت قمبل کن منم به حرفش گوش میدادم بعد از پشت اومد چسبید بهم و گفت دوست داری به من کون بدی الان میکنمت عزیزم بعد آرو م سر کیرشو کرد تو کونم اولش اصلا تو نمی رفت خیلی درد داشت بعد قشنگ با کرم سوراخمو چرب کرد و از دوباره امتحان کرد با فشار زیاد کیرمصنوعی و کرد تو کونم منم که خیلی دردم گرفته بود داد زدم که دستشو گذاشت جلو دهنم و گفت اگه نمیتونی ادامه ندم منم گفتم یکم بذار توم بمونه بعد شروع کن همونجوری که روم افتاده بود گردنم و گوشم و میخورد و آروم آروم شروع کرد عقب و جلو کردن داشت تو کونم جا باز میکرد خیلی حس خوبی بود هاله جون از پشت گذاشته بود تو کونم و داشت منو میکرد و همش منو میبوسید و منم آخ و اوخ میکردم حس فوق العاده ای داشتم به قشنگی یک رویا بود واقعا سکس جنبه های مخ تلفی داره که به نظر من باید تجربش کرد فکرشم نمیکردم که یه خانم به این خوبی نیاز من و برآورده کنه و منو به اوج لذت برسونه.هاله در گوشم میگفت پیام جان درد که نداری دوست داری خوشت میاد خوب میکنمت یا نه؟؟منم که تو اوج بودم با اشاره سر جوابشو میدادم و میگفتم ادامه بده یکم که خسته شد گفت دستاتو بذار رو مبل و کونتو بده عقب و از دوباره اومد و کرد تو کونم و حدود ده دیقه تو همون حالت تلمبه زد بعدش اومد نشست رو مبل و من و آورد نشوند رو کیرش و من از پشت افتادم تو بغلش اونم هی بوسم میکرد و من خودم و بالا و پایین میکردم بعد دستشو گذاشت رو کیرم و انقد عقب و جلو کرد تا آبم اومد .اون شب من بیخیال هاله نشدم و تا صبح سه بار دیگه بهش کون دادم و اونم که خیلی خوشش اومده بود در پوزیشن های مختلف هر جوری که فکرشو بکنید کون من و پاره کرد.یه رابطه رومانتیک بین من و هاله برقرار شده بود و پدرم از اینکه میدید من و هاله اینقدر با هم صمیمی هستیم خوشحال بود.منتظر داستانهای بعدی من باشید .نوشته پیام
0 views
Date: December 18, 2018