سلام اسم من مرجانه و بیست سالمه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به دوسال پیش وقتی که هیجده سالم بود؛بریم سر اصل داستانمن یه دوست پسر دارم که از دوران ابتدای باهم دیگه دوست شدیم و این مدت همش تو فاز عشق وعاشقی بودم باهاش وقصد داشتم باهاش ازدواج کنم و اصلا تو فاز سکس نبودم تا اینکه مهراد(دوست پسرم)تو دانشگاه اراک قبول شد منم چون خونمون تو خرم اباد بود خیلی ناراحت شدم چون دیگه نمیدیدمش؛بعدظهر بود خاله فاطیم بهم زنگ زد ومثه همیشه شروع کرد به شوخی بامن اخه خیلی باهم راحتیم وگفت مهرادت پرید و دیگه پیشت نیست واومده شهر من (اخه خونش اراک بود)و؛؛؛من بدجور حالم گرفت وگذشت تا یکی دوماه خالم که حامله بود داشت فارق میشد دم دمای عید بود من رفتم پیشش اراک اخه کسی نبود ازش نگهداری کنه چون نمیتونست تکون بخوره شوهرشم شیفتی بود کارش دوازده شب میرفت دوازده ظهر برمیگشت؛تو خونه باخالم نشسته بودم که مهراد زنگ زد گفت کجای عزیزم منم ناگهان فکر سکسی به سرم زد بهش نگفتم اراکم گفتم بزار اول ازخالم اجازه بگیرم که بیارمش خونه؛به خالم گفتم اونم گفت عیبی نداره فقط بزار علی مردم بره سرکار بعد بگو بیاد؛من که داشت نبض کونم ازخارش تو قلبم میزد فورا زنگ زدم بهش وگفتم واسه ساعت یک اینجا باش؛اونم قبول کرد؛تاساعت یک واسم یک سال گذشت و بلاخره اومد؛من قبلش کولی به خودم رسیدم من یه دختر 165قد و55وزنم بایه کون گنده خودم تو اینه میبینم دوسدارم بکنمش یه تاب قرمز که سینهام داشت توش له میشد ویه ساپرت مشکی نازک که کل بدنم زیرش معلوم بود درو که باز کردم مهراد انگار زده بودنش تو برق وخوشکش زده بود اخه تاحالا اینجوری منو ندیده بود دستشو گرفتم وکشوندمش تو همونجا جلو خالم شروع کردم به خوردن لباش که خجالت کشید جلو خالمو منو زد کنار به فاطی گفت ببخشید این واقعا حالش بده فاطی هم خندید وگفت میشناسمس حلال زاده به خالش برده؛مهراد نشست رومبل ومن نشستم بغلش دیدم یه چیز داغ داره زیرکونم مثه قلب میتپه فهمیدم راست کرده از قست الکی کونمو بهش میمالیدم تا حالش بدتر شه؛خالم اومد ویه چای به ما داد وگفت من میرم بخوابم وقتی رفت دیدم مهراد بلند شد و گفت حالا جرات داری کونتو بمال بهش منم مثه وحشیا پریدم روش و شروع کردم خوردن لبو گردنش از پایینم کسمو میمالیدم به کیرش و تواسمونا بودم بعد چند دیقه لب گرفتن سرمو اوردم پایین و از رو شلوار کیرشو گاز گرفتم واقعا کلفت بود جوری که نتونستم تو دهنم بگیرمش بعد کمربندشو باز کردمو شلوارشو کشیدم پایین وای چی میدیدم باورم نمیشد کیرش اینقد گنده باشه یه کیر بیست سانتی به کلفتی شاید مچ دستم یهو ترسیدم ازش گفتم این بره تو کونم که مادرم گاییده میشه شروع کردم خوردن کیرش چقد داغ بود یه خورده سرش خیس بود ابشو خوردم بوی خاصی نمیداد و ومزه هم نداشت اب اولیش بود بعد بلندم کردو انداختم رومبل سرشو کرد تو کس سفیدو یه خورده تپلم جوری میخورد انگار یک عمره کس خوره تو کسم اتیش گرفته بود ولی دوسداشتم از پشت کونمو بخوره چون عاشق این بودم ازکون بهش بدم بهش گفتم مهراد جووووون کونم اونم نامردی نکرد و انگشتشو خشک خشک کرد تو کونم واقعا درد داشت منو به پشت انداختو کیرشو یه تف زد و گذاشت درکونم ولی اصلا قیرممکن بود بره تو ولی من بیشتر از درد خارش کون داشتم گفتم عیب نداره فشار بده فشار که داد چشام سیاهی رفت حس کردم دارم دو نصف میشم که جیق کشیدم خاله فاطی پرید تو حالو مارو لخ لخ رومبل دید وکیر شق شده مهراد چشش به کیر اوفتاد انگار یادش رفته بود واسه چی اومده ناخداگاه گفت وااااای چقد کلفته چه کیری من که میدونستم خالم بجز شوهرش دوسپسرم داره ومیده والانم که نه ماه حاملس بدجور توکفه گفتن خاله مردم اونم سری پرید و دسمال اورد ومهراد شرطشو پاش کرد دیدم کونم داره خون میاد به فاطی گفتم خاله خیلی کلفته ببین چی شد خالم خندید وگفت اخه تومیتونی جلو اینو بگیری بهش گفت خاله کارخودته ویه چشمک به مهراد زدم بدبخت حاجو واج مونده بود که خالم بادستش کیرشوگرفت وشرطشو کند وشروع کرد ساک زدن براش مهراد دیگه تو حال خودش نبود و چشاشو بسته بود و داشت فقط حال میکرد خالم سری ساپرت خودشو دراورد وتف انداخت به کیر مهراد و گذاشت در سوراخش و اروم اروم کردش تو از نفساش معلوم بود داره واقع جرمیخوره تاته کیرو کرد تو کون خودش انگار نه انگار که حاملش و شروع کرد بالا و پایین پریدن و صدای تاپ تاپ کونش که در کیر مهراد میخورد توحال پیچیده بود قشنگ بیست دیقه ای ازکون کردش که من داشتم باکسم ورمیرفتم گفتم خاله بسه بزار به منم برسه این حرف از دهنم نیومد بیرون دیدم خاله فاطی ارضاع شد و بی حال افتاد کنار مهراد مهراد کیرش قرمز شده بود دراز کشیدم روشکم و کف حال گفتم بزارش لاپام شروع کرد لاپای زدن منم پاهامو قفل کردم که بیشترکیرشو حس کنم بعد گفت مرجان جونم داره میاد؛سریع کیرشو گرفتم تودستم وگذاشتم درسوراخم یه خورده فشار داد تو جوری که سرش رفت تو داشتم چنگ میزدم به قالی کف حال که حس کردم انگار اب جوش ریختن تو کونم ابش اومد و ولو شد روم وای چقد حال دادا درد یادم رفته بود چندتا لب ازم گرفتو اروم سرکیرشو کشید بیرون ودراز کشید بغل دستمم خالم اومد اونطرفش و مهراد بغل کرد و ازش چندتا لب گرفت ومنم سرمو گذاشتم روسینه مهراد و چند دیقه سکوت کردیم و چشامون بسه بود و انگار سه تامون رو ابرا بودم؛؛؛؛ادامه داردلطفا نظر بدید اگه استقبال بشه ادامه سکسای سه نفرمونو مینویسمنوشته مرجان
0 views
Date: November 25, 2018