ازاونجایی که بعضیها تونظر دادناشون فش بارهم میکنن منم پیش دسی میکنم همینجا خار مادرشو میگام هر جقی یا جلقی بخواد نظر کسوشعر یا فش بده البت جا داره همینجام اگه خانوم باشه چوچولشو اگه اقا باشه شومبولشو میبوسم کسی که داستانمو بخونه نقد و انتقاد کنه و نظر بده مث انسان….بنام سلطان همه کونپسرا مجیدم. نام فرهود. 22سالمه بچه جنوب خاکی تهرون.داستانی که میخوام براتون تعریف کنم واس 2قرن پوزش واس 2ساله پیشه.اسمش مجید بود هم بازی و هم محلی دوران طوفولیت.عاشق فوتبالو رویای فوتبالیست شدن.مثل طرز بازی کردنش که مثل مسی بازیکن بارسا یدونه بودو ان توکون همه میخشکوند کونشم اب دهن را بنداز بود. بچه کونی که من باسمشو میذارم کون فوتبالی مسی.ازوقتی که فهمیدم شومبول اسم اصلیش توشناسنامه کیره و بغیراز شاشیدن تواناییهای دیگه ای هم داره شیفته کون مجید شده بودم.از اول دبستان باهم همکلاس بودیمو من ازاون موقع هواشو داشتم کسی نیگای چپ بش میکرد چشاشو در میوردم چون استخون بندیم درش بودو قد بلندی داشتم به همه زور میگفتم کسی خایه نمیکرد چه به من چه به مجید ابرو کج کنهبگذریم………….بزرگتر که شدیم من هی پیش مجید از سکسایی که نکردمو کونایی که نگاییدم تعریف میکردم تاکه وابده و نخو بگیرم ولی هرکیرفندی میزدم نمیگرف دیگه داشتم خیال کردن کونشو از کلم مینداختم که بالاخره رسید روز کون کنی ماممجید 7سالی میشه که پدرشوو ازدس داده و با مادرو برادر کوچیکش زندگانی میکنه.دو سه روز بود که برای را انداختن ای دی اس الش و اینترنتش میرفتم خونشون چون ننش بااین قضیه مخالف بود صب کرده بود ننش بره مسافرت بعدروز اخرکار بودو منم رفتم که کار کامپیوتشو رله کنم که بهم گف برمو 2ساعت کس موش چال کنم تا اقا ناهار کوفت پوزش میل کنه و عزیزدلمو ببره حمومیرسیدم خونه یه خورده باخودم ور رفتم که وقت بگزره که یادم افتاد 2ساعت دیگه وقت ارایشگاه دارم پیش نادر چمن زنزنگولیدم به مجید دیدم یه زنه میگه مشترک مورد نظرشوما کیرشم نیس که شوما وقت ارایشگاه داری و گوشیشو روش ان پوزش خاموش کردهرفتم در خونشون زنگشونو زدم دیدم ازتو ایفون صدا میاد غلط نکنم که درس میکنم صدا تیلیویزیونشونه یادشون رفته ایفون بذارن سرجاش شایدم مجید ازقصد اینکارو کرده.تو جنوب شهر اکثر خونها تو طول روز درشون بازه چون هیچ دزدی خایه تجاوز به حریم سلطانو نداره منم دیدم درو پیش گذاشتن و بخاطر اینکه بامجید خونه یکی بودم درو بازیدم و رفیتم تو.جلو پادریشون که رسیدیم و اومدیم درو واکنیم دیدیم مجید داره به یه نفر میگه گریه زاری نکن الان تموم میشه اخ اخ اخ چقد منتظره این لحظه بودم اخه توخیاره پوزش تو خیال خودم میگفتم لاشواگاش این همه مارو نصیحت میکرد که اینکارارو نکن گناه داره حالا خودش یه دخی جاکرده و داره ازکون میگاشتوهمین حال بودم که درو بازکردم نمیدونید چی دیدم که؟؟؟؟؟؟ برید چن تا پی یام بازرگانی ببینید تا بهتون بگمداشتم میگفتم اقا که شوما باشی دیدم البت بعدش ریدم که مجید داره برادر کوچیکشو که 7سال ازخودش کوچیکتره انچنان ازباسن میگاید انچنان ازباسن میگاید که گویی جنیفر لرپز را میگایدگفتم من که 20ساله تو کف کون نرم و لطیف و گرده مجیدم بذار به هوای بردن ابروش پیش رفیقاشو از قضیه پیش اومده هم خودشو هم داششو که کونش دس کمی ازکون خودش نداره رو حسابی بگایم که یهو یه ندایی اومد که بچنی رو نکنیابکنی کونت پارسمجیدو بکن که هم دلی ازعزا دربیاری هم انتقام داش کوچیکشو گرفته باشی.گفتم عجب فکر خری بهش گفتم با داداشت کاری ندارم ولی بچه کونی ازتو میبرم خونی اویزون شه اگرم مقاومت کنی ابروتو میبرم رازی شدو واداد لخت بود و همهچی اماده وقتی بش رسیدم میخواستم از خوشحالی یه دور بهش بدم .. لباشو میخوردمو ازپش باکون الماسیش ور میرفتم.یه ربعی لب خوری کردیم که رفتم سراغ کونشو دولپی میخوردمو گاز میگرفتم.بعد کیرمو زورچپون کردم تو دهنش یه 10دقیقه ای که بطور بی وقفه بااون لبای البالوییش ساک زد برام به حالت دمر خوابوندمشو بدون هیچ کرمی و وازلینی با بی رحمی پایان خوش خوش ول دادم تو سوراخش.اونم از زور درد فرش زیریشو گاز میگرفت تااینکه سوراخش باز شدو از داد بیداد کردنش خبری نبودبرش گردوندمو پاهاشو دادم بالا تاجایی که میتونستم با بی رحمی تلمبه میزدمو محکم چک بارون میکردم کونشوابم که داش میومد بدون هماهنگی همرو خالی کردم تودهنشو وادارش کردم بخوره.کارم که تموم شد زدم بیرون خالی ام نمیبندم بعداز اون قضیه صدبار کردمش نه دادا چون بخاطر کاری که با برادر کوچیکش کرده بود ازش زده شده بودم و به کیرمم حسابش نمیکردمدراخر اضافه کنم که دوراز شوخیهای نوشتاری داستان کاملا واقعی و راست بود دوس دارم که دوس داشته باشیدنوشته KooN KoN
0 views
Date: November 25, 2018