سلام من محمدم از سبزوار 27 سالمهداستان از جایی شروع شد که 2 سال برا عروسی پسر عموی پدرم رفتیم داهات تو عروسی با برادرم و پسر داییم داشتم میرقصیدم که متوجه نگاهای ی خانم به خودم شدم چند با نگاش کردم دیدم خندید منم ی لبخند بهش زدم بعد در پی فرست که شماره بهش بدم ی بار شماررو تابلو انداختم جلوش دیدم ترسید ور داره دنبالش رفتم تا بالاخره تونستم شماره رو بهش بدم رفتیم خونه خسته بودم دراز افتاده بودم تو خونه که دیدم تک زد ی اس دادم دیدم بعله خودشه ی سه . چهار روز باهاش تلفنی در تماس بودم که اسمشو فهمیدمو چیکاره داماد بوده و خونشون کجاس خونشون نیشابور بود تا سبزوار 1 ساعت فاصله داشت اسمش درنا بود . ی روز باهاش قرار گذاشتم رفتم شهرشون اون موقع ی پیکان داشتم رفتم سر آدرسی که بهم داد دختر ناز و خوش هیکلی بود تو پر و تپل قیلفش اگه بگم شکل نرگش محمدی دروغ نگفتم سوارش کردمو رفتیم تو شهر چرخیدن ی چنتا لب ازش گرفتم دیدم بدش نمیاد با یدستم باهاش ور میرفتم دیدم اصلا چیزی نمیگه رفتم تو صف گاز دستمو انداختم دور گردنش صف طولانی بودو هوا هم تاریک شده بود به هر حال اونشب خوب دستمالیش کردم .خیلی خوش گذشت رسوندمش دم خونشون ی چندتا لب ازش گرفتم این دفه اون لبای منو ول نمیکرد .ی چند روز بعد تو شهرمون رفته بودم مغازه دوستم که یکی از رفیقای مشترک دوران خدمتمو دیدم احوال پرسی و سوال که گفت تو ایرانخودرو نیشابور کار میکنه و تو نیشابور خونه مجردی داره خیلی خوشحال شدم شمارشو گرفتم با درنا هماهنگ کردم رفتم نیشابور درنارو سوار کردم زنگ زدم به دوست که گفت بیا به این آدرس رفتمو دوستم رفت باشگاه و کلیدو داد به من . رفتیم تو خونه درنا خیلی ریلکس بود چند بار بوسیدمش چادرشو از سرش گرفتم افتادم روش که گفت محمد پاشو بریم تو اون اتاف .بلند شد رفت منم که کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد همونجوری رفتم تو اتاق درنا تا چشمش به شلوارم افتاد خندش گرفت منم که با خندش شهوتی تر شدم افتادم به جونش لباساشو بدون مقاومت از تنش در ااوردم مانتو و تاپشو در آوردم ی سوتین سفید داشت پستوناش سوتینشو پر کرده بود سینه هاش گنده بود و سفت نوک صورتی درشتی داشت خیلی حال کردم شروع کردم به خوردن سینه ها حالا نخور کی بخور همونطوری دستمو بردم تو شلوارش هیچی نگفت شرتش خیس خیس بود دستمو از شرتش رد کردمو زدم به کسش که ی آه ناز گفت و ولوو شد تو بقلم شلوار لی پاش بود شلوارشو کندم ی ذره کسشو مالیدم رفتم که کسشو بخورم دیدم ی بوی بد داد که منصرف شدم لباسمو در آوردم ازش خاستم شلوارمو درنا در بیاره که این کارو برام کرد ولی شرتمو دست نزد گفت خجالت میکشم درازش کردمو شرتمو در آوردم رفتم بقلش دستشو گرفتم رسوندم به کیرم گرفت تو دستش دیدم ی نگاه با تعجب بهش کردو شروع کرد به مالیدنش گفت محمد من بلد نیستم بلند شدم رفتم وسط پاهاش بازشون کردم شروع کردم به مالیدن کیرم به کسش کسش پر آب بود کیرمو ی ذره فرو کردم تو که خودشو جمع کرد گفت حواست کجاس دوس نداشتم سریع آبم بیاد ی 2 ساعت باهاش ور رفتم بعد برش گردوندمو گفتم میخام بزارم عقب اصلا مقاومت نکرد خوب کیرمو و سوراخ کون درنارو خیس کردم گذاشتم کیرمو دم سوراخش ی فشار کوچولو ی ذره خودشو جمع کرد ولی من ولش نکردم یعنی میخاست بهم حال بده خلاصه تا نصف فر کردمو دیدم میگه درد داره در بیار من اعتنا نکردم گفت محمد در بیار خیسش کن دوباره بزن توش که این کارو کردم قشنگ رون شد کیرم تو کونش تا آخر زدم رفت بعد ی 15 دقیقه تلمبه زدن و ور رفتن آبم آمد که ریختم تو کونش و بقل هم ی نیم ساعت دراز کشیدیم که گفت محمد بریم بلند شدم لباس بپوشم که دیدم همونجوری لخت بلند شد چسبید به منو شروع کرد لبامو خوردن تعریف از خودم نباشه هم خوش چهرم هم لبای گوشتی دارم که با هر دختری لب گرفتم گفته لبات خوراکه خلاصه لباسامونو پوشیدیم رسوندمش دم خونشون تو راه چند بار ازش پرسیدم دوس پسر داشته گفت آره ازش پرسیدم باهاشون سکسم داشته که قسم میخورد که سکس نداشته آخه باعث تعجبم بود که خیلی راحت برام تخت کرد هیچ دختری رو انقدر راحت نکرده بودم آخه همشون مسخره بازی در میاوردن موقع دادن . به هر حال بعد اون ماجرا ی بار دیگه باهاش سکس کردم که اونم بهم چسبید و این دفه دیگه درنا ول کن من نبو د سیر نمیشد خوب ی سه چهار ساعت کردمش و ی جوری پروندمش بعد 2 ماه بهش زنگ زدم گفت داره عروس میشه خیلی خوشحال شدم . درنا دختر دایی پسر عموی پدرم بود بعد اون داستان برا پسر داییم تعریف کردم که خیلی کونش سوخت که چطوری تونستی درنارو بکنی آخه درنا خیلی خوشکل بود و خوش هیکل بدنش سفید رونا درشت و سکسی بدنش سفید و سفت کون قلمبه که الان بعد 2 سال و سکسای فراوون هنوز مزه اون سکس ی چیز دیگسنوشته محمد
0 views
Date: November 25, 2018