کون قلمبه چه تاپی میخوره رو کیر جانی گی با کیفیت عالی
-نینا خانومی آماده ای بریم؟ دل بکن ازون آینه دیگه
با شنیدن صدای علیرضا متوجه شدم که آخرین بخش میکاپم کمی بیشتر از 5 دقیقه ای که بهش وعده دادم طول کشیده واسه همین با عجله اخرین نگاه رو به آینه میندازم و لبخندی حاکی از رضایت رو لبام نقش میبنده.از اتاق بیرون میام و آروم میگم: بریم عزیزم.
همونطوری که روی میز و اطرافش رو جستجو میکنه میگه شیرین سوئیچ..
به محض اینکه نگاهش بهم میفته ماتش میبره و جملش نیمه کاره میمونه.لبخندی از روی لوندی میزنم و میگم نه عزیزم ندیدم.
احساس میکنم صدام رو نمیشنوه.انگار تموم تمرکزش رو جمع کرده و ازش برای نگاه کردن به من استفاده میکنه. نگاهش بین سینه هام و چشمام در حرکته و در همون حال آروم به سمتم میاد. دستم رو جلوش تکون میدم و
با خنده میگم : دفعه اوله میبینی منو؟
همونطوری که به سمتم میاد آرو
م زمزمه میکنه امشب میخوای بکشی..
دستش رو دور کمرم حلقه میکنه و صورتش رو بهم نزدیک میکنه.نفسای داغش رو که حس میکنم ته دلم غنج میره.چشمام رو میبندم و یه نفس عمیق میکشم و خودم رو ازش جدا میکنم تا از بوسه احتمالی و پیامد هاش جلوگیری کنم.
-علیرضا جان بذار شب که اومدیم.باشه عشقم؟
-آخه تو اینجوری دلبری میکنی من تا شب دووم نمیارم که.چجوری میتونی تا این حد زیبا باشی اخه؟
یه چشمک میزنم و میگم بریم دیر شد.شب خودم از خجالتت در میام
همونطوری که به سمت در میریم کتش رو بر میداره چراغ رو خاموش میکنه و با خنده میگه امشب فقط خدا به دادت برسه..
تمام مدت عروسی چشم میکشیدم مجلس تموم شه و خودم رو تو آغوش علیرضام جا کنم.خودم رو لعنت میفرستادم و با خودم میگفم کاش جلوش رو نمیگرفتم و میذاشتم کارش رو بکنه.تمام مدت گرمی تنش و صدای نفساش رو حس میکردم و حالا که توی ماشین به سمت خونه در حال حرکت بودیم از ذوق و هیجان قلبم مثه یه گنجشک میزد. هنوز که هنوزه بعد از گذشت یک سال از ازدواجمون اشتیاق وصف ناپذیری واسه روح و تن همدیگه داشتیم. علیرضا اما در سکوت رانندگی میکرد و به منی که هر از گاهی نیم رخش رو نگاه میکردم توجهی نمیکرد.کتش رو دراورده بود و روی صندلی عقب گذاشته بود و با پیرهن سفید و کروات آبیش جذاب تر از همیشه شده بود.میدونست که عاشق این جور لباس پوشیدنم و سکوت و بی محلیش هم حربه ی مشتاق کردن من بود
تمام مسیر رو در سکوت سپری کردیم اما به محض رسیدن به خونه کرواتش رو کشیدم و به خودم چسبوندمش.حتی بهش مهلت ندادم در رو ببنده و مثه تشنه ای که به
دریا رسیده لباش با رو ولع میمکیدم.علیرضا هم با اینکه شکه شده بود در رو با پاش بست و آروم منو هل داد و پشتم رو به دیوار چسبوند و خودش هم در حالیکه دکمه
های استین پیرهنش رو باز
میکرد و اونها رو بالا میزد اومد طرفم.حالت چشماش شدت بی تابیش رو به وضوح نشون میداد.صورتش رو به صورتم نزدیک کرد و دستاش رو دو طرف سرم روی دیوار قرار داد.صورتش رو به صورتم نزدیک کرد و نفس های داغش رو پخش کرد توی صورتم. با صدایی که از ته چاه بیرون میومد گفتم علی…
– جانه علی..جانم خانومم…
پشت دستش رو روی گونه هام میکشه و لباش رو روی لبام میچسبونه و در همون حال با دستش از روی گردنم حرکت میکنه و به سینه هام میرسه. از روی لباس سینه هام رو نوازش میکنه و در حالیه دست دیگش دور کمرم حلقه شده از لبام جدا میشه و سرش رو توی گودی گردنم فرو میکنه.احساس میکنم تموم بدنم گر گرفته و به سختی میتونم روی زانو هام بایستم. با بوسه های ریزی که علی روی گردنم میشونه صدای نفس هام بلند تر میشه. با ناله میگم علی..نمیتونم وایستم..
از گردنم جدا میشه و منو روی دوتا دستاش بلند میکنه.دستم رو دور گردنش حلقه میکنم و به چشمای قشنگش که همه ی زندگیمه ذل میزنم.به نرمی منو روی مبل میذاره و خودش می ایسته.کرواتش رو شل میکنه و کنارم روی مبل میشینه و آروم بدنش رو روی بدن من میکشه.لاله ی گوشم رو که به دندون میگیره دوباره بدنم بیتاب میشه.دستش رو توی یقه لباسم میکنه و یکی از سینه هام رو توی مشتش میگیره.آه عمیقی میکشم و با دکمه های پیرهنش بازی میکنم.بعد از باز کردن کرواتش یکی یکی دکمه های پیراهنش رو باز میکنم از تنش در میارم.احساس تماس بدن لختش با بدنم رو دوست دارم.اونم زیپ لباسم رو از پشت باز میکنه و بدن لختم جلوی چشمش نمایان میشه.احساس میکنم دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه با شهوت نگاهش رو به سینه هام میدوزه و به سمتون حمله ور میشه.با تماس لبای داغش با نوک سینه هام احساس میکنم برق کوتاهی به بدنم وصل میشه.نوک سینه دیگه ام رو با دست میماله و به ترتیب جا
هاشون رو عوض میکنه.از سینه هام جدا میشه و کنارم میشینه.دوباره لبام رو توی لباش میکشه و دستش رو میبره توی شورتم.انگشت وسطش رو روی خط کسم که خ
یسه خیس شده میکشه.لبش رو از لبام جدا میکنه و با صدایی که از شهوت
بم شده میگه
جوووون چقد خیسی نینا..امشب انقد سکسی لباس پوشیده بودی فک نکردی بیام خونه میکنمت؟جرت میدم؟
میدونه با حرفاش خیس تر هم میشم.ناله ای میکنم و میگم : میخواستم
فشار دستش رو روی چوچولم بیشتر میکنه و همونطوری که میمالش میگه
چی میخواستی خانوم کوچولو؟بگو
آه میکشم و میگم میخواستم منو بکنی علییییی.آه دلم میخواست بهت بدمممم
اینو که میشنوه تحملش رو از دست میده..کمربندش رو با شتاب باز میکنه و لخت میشه و میاد روم.کیرش رو روی کسم میکشه اما داخلش نمیکنه.احساس میکنم صدای آه و نالمون تموم آپارتمان رو برداشته.با ناله میگم علییی بکن تووو..
-چیو بکنم تو خوشگلم؟
-همونو دیگه
-اسمشو بگو نفسم..از شوهرت خجالت میکشی؟
-آخ علی کیرتو..کیرتو بکن
تو دارم میمیرم
چشماش برق میزنه و کیرش رو فرو میکنه توی کس تنگم و نگه میداره تا جا باز کنه.احساس میکنم از داغی کیر و بدنش دارم میسوزم.یکم که گذشت آروم شروع میکنه به کمر زدن و در همون حال لبام
رو به لباش میگیره.
-جنده ی خودمی..آخ همچین میگامت تا دو روز نتونی تکون بخوری..ای جان چه کسی داری نینا چقد تنگه..اوف خوشگلترین دختر دانشگاه زیر کیر من داره ناله میکنه..
حرفاش بیشتر و بیشتر حشریم میکنه.لذت توی نگاهش برام بزرگترین لذت دنیاست.از محکم تر و عمیق تر شدن تلمبه هاش احساس میکنم که داره ارضا میشه خودمم دست کمی ازون ندارم..با اخرین تلمبه ای میزنه کیرش با چندتا دل توی کسم خالی میشه و همزمان منم با بالاو پایین شدن کمرم به اوج لذت میرسم.چند لحظه ای سنگینی بدنش رو روی خودم حس میکنم و بعدش خودشو کنار میکشه و با دستمال لای پاهام رو تمیز میکنه و دوباره کنارم روی مبل دراز میکشه و منو تو اغوش میکشه.همونطوری که موهام رو میبوسه و بو میکنه آروم در گوشم میگه
مرسی خانومم..میخوای بریم رو تخت؟
خودم رو بیشتر بهش میچسبونم و میگم نه علی..اینجا کوچیکه مجبوریم بچسبیم به هم
میخنده و پتوی کنار مبل رو میکشه رومون و من در نهایت ارامش با زمزمه های عاشقانه ی همسرم کنار گوشم، با نوازش دستای مردونش و با بوسه های گرمش به خواب میرم..
پایان 🙂