سلام اسم من علی هستش و امروز که دوشنبه 8 فروردین 1390 هست و 18 ساله هستم دارم این داستان رو مینویسم. داستان برمیگرده به خرداد 89 موقع امتحانات نهایی.من یه دوست دارم هم سن خودم به اسم محمدرضا که صداش میزنن ممد که از کلاس اول دبیرستان باهاش آشنا شدم خیلی خیلی هم خوشگله.راستی من و ممد الان پیش دانشگاهی هستیم.پارسال بود که پای ممد به خونه ی ما باز شد.طوری که تقریبا هرروز میومد خونه ما.ممد کوسه هست و هنوز هم بدنش مو در نیاورده.بعد از یک ماه رفت و آمد ممد به خونه ما کم کم فهمیدم که ممد چه کون سفید و بی مویی داره.ولی اصلا فکر سکس نبودم چون میترسیدم باهام قهر کنه و رفاقتمون خراب بشه.خلاصه تو ماه خرداد موقع امتحانات نهایی بود که میومد خونه ما که باهم درس بخونیم.یه روز که خونه ما خالی شد و مادر وبابام و خواهرم رفتن خونه مادر بزرگم.صبح بهش زنگ زدم گفتم بیا خونه خالی داریم. اونم اومد و گفت درس بخونیم حدود دوساعت درس خوندیم وبعد نشستیم پای فیلم و بازی واز این جور چیزا تا عصر شد ساعت 5 رفتیم بدنسازی و ساعت 7 برگشتیم خونه.خیلی عرق کرده بودیم باید حتما میرفتیم حموم ممد گفت اول من میرم منم به شوخی گفتم باهم میریم. اونم گفت اگه شرت اضافه داشتم باهم میرفتیم.چون شرت اضافه نداشت باید لختی حموم میکرد.منم که هیکلم بزرگتر از اون بود و شرتام من براش بزرگ بود. خلاصه تا هردوتامون حموم کردیم ساعت تقریبا هشت شده بود. چندتا تخم مرغ نیمرو کردم برای شام و بعد یکم درس خوندیم.بعد یه فیلم هم نگا کردیم . تقریبا ساعت 11 شده بود که ممد خوابش گرفت چون شلوار جین پاش بود گفتم شلوارک برات بیارم که یه دفعه شلوارشو در آورد و زیر شلوارش یه شرت بارسلون پاش بود.زیر شرت بارسلون هم هیچی پاش نبود.من که هنوز خوابم نمیومد گفتم تو بخواب من فعلا خوابم نمیاد. حدود یک ساعت گذشت و ممد که کاملا خواب رفته بود یه دفعه ممد یه غلت خورد و روشکم خوابید و پتو هم از روش کنار رفت. یه لحظه چشمم افتاد به پاهای سفیدش که با اون شرت کوچیک کاملا پیدا بود. یه لحظه تو فکر سکس و کم کم داشت کیرم بلند میشد.من داشتم تلویزیون میدیدم و با نور تلویزیون پاهاش خوب معلوم نبود. بلند شدم لامپ رو روشن کردم واااااااااااااااااااای چه بچه کونی داشت(قد ممد حدود 175 و وزنش 65 کبلو) دیگه تصمیمم رو گرفتم که باید بکنمش . یکم شرتش رو کشیدم پایین که کونشو ببینم که یه دفعه تکون خورد وبرگشت رو کمر خوابید و پتو رو کشدی رو خودش ولی بیدار نشد .فهمیدم که خوابش خیلی سبکه. منم لامپ و تلویزیون رو خاموش کردم تا خونه تاریک تاریک بشه. بعد موبایم رو تنظیم کردم تا ساعت دو زنگ بزنه تا خوابش سنگین تر بشه. تشکم رو هم چسبیدم به تشکش و کنارش خوابیدم. خلاصه به زوز خوابیدم و موبایلم رو گذاشتم زیر سرم و ساعت 2 بیدار شدم و خونه هم کاملا خنک شده بود. با نور موبایلم فهمیدم که ممد رو کمر خوابیده اولا عصبانی شدم ولی بعد یه فکری به ذهنم رسید. اول پتو رو از روش کامل برداشتم و پتوی خودم رو انداختم روش تا دوتامون زیر یه پتو باشیم و تا جایی که میتونستم رفتم کنارش . بعد لباسامو کامل در آوردم و لخت لخت شدم. کم کم دستو کردم تو شرتش و کیرشو گرفتم بعد از چند ثانیه کیرش کم کم داشت بلند میشد ولی اصلا بیدار نشد. بعد که کیرش کمی بلند شد یه تف انداختم کف دستم و کیرشو دوباره گرفتم ایندفعه تا یکم مالش کیرش دادم بیدار شد.من که از ترس داشتم میمردم دستم رو از تو شرتش در نیاوردم. اول نفهمید چه خبره بع یکمی دور و برش رو نگاه کرد وفهمید من دارم کیرش رو مالش میدم. خیلی خوشش اومده بود. یه دفعه دست منو کشید کنار و شرت و تی شرتش رو در آورد. منم که خیلی خوشحال شدم که خودش هم راضیه. بعد دوباره اومد زیر پتو خوابید و کیر منو گرفت و مالش داد منم کیر اونو واااااااااااااااااااااااااااااای نمیدونید چه کیفی میداد. من خیلی آه میکشیدم. چون واقعا داشت کیف میداد.بعد از حدود 2 دقیقه مالش دادن یه دفعه ممد آبش اومد و چشماش رو بست یه آه کشید و آبش ریخت رو شکمش. منم کامل براش جق زدم تا آبش کامل بیاد. بعد که آبش کامل اومد رو پهلو خوابید و کونشو کرد طرف من (یعنی بکن) منم که از ازخوشی داشتم میمردم. یه تف زدم در کونش و چسپیدم بهش و کیرم کمی کشیدم وسط کونش . بعد یکم فشار دادم که یه نذاشت بکنم تو کونش و خودشو کشید نار . بعد گذاشتم لای پاش و کمی تلمبه زدم که آبم اومد و …..نوشته علی
0 views
Date: November 25, 2018