کون گنده مهسا

0 views
0%

سلام خدمت دوستان عزیز، من محسن هستم 18 سالمه از شیراز ولی بوشهری هستم، اسم های این داستان مستعار هست فقط اسم دختری که کردمش واقعی هست و چیزی دیگه ای واقعی نیست که آبرو طرف نره و این اولین تجربه سکس من هست و این داستان واقعی هست چون من داستان های زیادی اینجا خوندم و همشون کس شر بودن مثلا یکی تو کف مامانش یا کس دیگه ای هست الکی میاد میگه کردمش و من گفتم داستان اولین سکسمو اینجا بزارم تا حداقل یه داستان واقعی تو این سایت باشه،بگذریم، داستان از اونجا شروع میشه که پارسال یعنی سال 90 تابستون اون موقع 17 سالم بود، رفتیم مسافرت میخواستیم بریم مشهد و خونه دختر خاله ام هم اصفهان بود وقتی رسیدیم اصفهان دو روزی اونجا موندیم از شانس خوب من دختر یکی از اقواممون هم اونجا بود اسمش مهسا هست و اون موقع 15 سالش بود ولی چاق بود کمی ولی بی شرف سینه و کون بزرگی داشت باب گاییدن بود، وقتی رسیدیم دم در خونه دختر خاله ام رفتیم داخل مهسا رو دیدم زیاد خوشم نیومد ازش فقط سلام معمولی کردم رفتم داخل (چون من هر وقت دختری برای اولین بار میبینم زیاد تحویلش نمیگیرم) ولی وقتی اونجا نشستیم دقیق تر به مهسا نگاه کردم به خودم گفتم نه بابا، عجب کسیه، و از اون لحظه تو کفش رفتم اینم بگم مهسا یه دختر راحتی بود هر کسی میدید زود باهاش صمیمی میشد وقتی من اونجا بودم اون و دختر دختر خاله ام که اسمش نازنین بود به من متلک مینداختن اذیتم میکردن همش منم هیچی بهشون نمیگفتم و میخندیدم، من مهسا رو اون موقع برای دومین بار دیدمش آخه با خانواده مهسا زیاد رفت و آمد نداریم و بالاخره با مهسا کم کم صمیمی شدم کار به جایی رسید که پدرم دید که با مهسا کمی صمیمی شدم به مهسا گفت محسن رو ببر بیرون بگردین برای خودتون (آخه اون جا من هم صحبتی نداشتم) مهسا قبول کرد و من هم از خدام بود ولی اولش کمی ناز کردم گفتم نه ولی آخرش قبول کردم بعد از ظهر رفتیم بیرون با هم حرف زدیم اطلاعات همدیگه رو از هم گرفتیم و دقیق تر با هم آشنا شدیم و منم شمارم بهش دادم تا ساعت 930 شب بیرون بودیم موقع برگشت به خونه دیگه خیلی با هم حس راحتی میکردیم اونم میگفت ازت خوشم اومده محسن، منم وقتی دیدم اینو میگه بهش گفتم حاضری با هم دوست بشیم اونم گفت آره، این آغاز دوستی منو مهسا بود. رسیدیم خونه دیدیم همه منتظر ما بودن که بیایم شام بخوریم رسیدیم خونه من دیدم نازنین عصبانی هست به مهسا یواشکی گفتم نازنین چشه؟ گفت ناراحت از این که ما رفتیم با هم بیرون. منم دیگه هیچی نگفتم بهش، بعد از شام دیدم رو گوشیم یه اس ام اس اومده اولش نفمیدم و منم اس ام اس دادم شما؟ جواب داد منم مهسا جونت. اینو که خوندم قلبم تند تند شروع کرد زدن و تو دلم عروسی بلند شد. و شب موقع خواب هم با هم اس ام اس بازی کردیم و فردای اون روز هم با هم رفتیم بیرون و همون کارای روز قبل. و بالاخره دو روز تموم شد و ما حرکت کردیم به سوی مشهد و ساری هم خونه یکی از اقواممون موندیم و بعدش رسیدیم مشهد، تو راه هم با مهسا حرف میزدم تا حس دل تنگی نکنم وقتی رسیدیم مشهد بدجور رفتم تو کف مهسا شب ها همش به خاطرش یه جلقی یا جقی میزدیم و تو ذهنم هزاران بار کردمش، و دلو زدم به دریا تو اس ام اس بهش گفتم مهسا جونم اهل عشق و حال هستی اونم جواب داد بستگی داره چه عشق و حالی باشه منم گفتم سکس و جواب داد جان؟ منم ترسیدم گفتم عزیزم ببخشید ناراحت نشو اونم جواب داد نه گلم ناراحت نشدم اره از سکس خوشم میاد و منم حسابی خوشحال شدم و از اون موقع شروع کردیم به حرفای سکسی زدن و حسابی حال کردیم، من 5 روزی که مشهد بودیم بدون مهسا به سختی تحمل کردم تا این موقع برگشتن دوباره رفتیم اصفهان خونه دختر خاله ام و مهسا رو دوباره دیدم ولی این بار یه جور دیگه بهش نگاه میکردم همه نگاش میکردم وقتی جلوم رد میشد کونش میلرزید منم همش کیرم شق میشد و یه بار هم بهش گفتم، اونم گفت جووووووووووووووووون، و این بار هم پدرم گفت با مهسا برو بیرون دوباره یه کم ناز کردم آخه نمیخواستم کسی بهم شک کنه و بعدش گفتم باشه، این بار که رفتیم بیرون دیگه حرفای معمولی نزدیم همش حرفای رومانتیک و همراه با حرفای سکسی مهسا فقط حرفای رومانتیک میزد من فقط هی حرف سکسی میزدم آخه بدجور تو کفش بودم. و این گذشت و ما دیگه حرکت کردیم رفتیم شیراز خونه خودمون راستی یادم رفت اینو بگم خونه مهسایینا هم شیراز بود وفتی هم رسیدیم شیراز با هم اس ام اس های رومانتیک و سکسی به همدیگه و بعد چند روز که مهسا هم اومد شیراز خونه خودشون یواشکی با هم رفتیم سینما و اون هم بیشتر با هم ور میرفتیم من که اونجا کیرم شق شده بود و شلوارم هم کمی خیس شده بود از بس این که با دستای مهسا بازی کردم و لباشو یواشکی خوردم. و فردای اون روز بهش گفتم دوست داری با هم سکس کنیم اونم گفت اره چرا که نه و گفت تو سینما خیلی حشری شده بودم منم گفتم منم همینطور بهش گفتم فردا بعد از ظهر کسی خونمون نیست میای با هم باشیم اونم گفت چرا که نه، شب من خواب نداشتم همش تو فکر کس و کون مهسا بودم، لحظه موعود رسید و مهسا زنگ زد گفت تا 30 دقیقه دیگه خونتون هستم 30 دقیقه رو به زور تهمل کردم برام اندازه 30 سال بود، تا این که زنگ در خونه زده شد دیدم مهسا هست در رو باز کردم گفتم سریع بیا داخل اونم اومد داخل خونه و اومد تو اتاقم نشستیم با هم حرف زدیم و چای و شربت خوردیم بعد به بهش گفتم مهسا عاشقتم اونم گفت من بیشتر و شروع کرد زیر گردنش رو خوردن آخه شهوتی شده بودم موقعی داشتم میخوردم گردنشو با دستاش مو هامو چنگ میزد فهمیدم اونم شهوتی شده و لبامو بزاشتم رو لباش شروع کردم خوردنش بعد 3 دقیقه لب گرفتن با دست دکمه مانتوشو باز کردم و دیدم اعتراضی نمیکنه دست کردم زیر سوتینش سینه های بزرگ و نرمش فشار دادم و وقتی لبامو از رو لباش برداشتم یه آه کشید و گفت محسن سینه هامو بخور زود بااااااااااااااااااااااشششششششششششششششش و منم گفتم چشم و 10 دقیقه ای با سینه هاش بازی کردم و خورمش و بعدش از ش اجازه گرفتم گفتم شلوارتو در بیارم گفت اره شرتم هو دربیار وقتی شرتشو در آوردم دیدم یه کس بدون مو و سفید و ناز داره که کمی هم خیس شده بود و کسشو خوردم که اون لحظه داشت دیوونه میشد از شدت لذت و جیغ میکشید و میگفت زود باش کسمو بکن منم قبول نکردم چون میترسیدم حاملش کنم برای همین به زور راضیش کردم که از کون بکمش، لامصب سوراخ کونش خیلی تنگ بود و کیر ما هم غولی بود برای خودش کلفت بود 18 سانتی متر بود انگار میخواستی فیل از تو سوراخ سوزن خیاطی رد کنی، رفتم کرم آوردم دم سوراخ کونشو چرب کردم و انگشتم میکردم تو کونش که یه کمی جا باز کمه و بعدش به یه زوری کیرم کردم تو کونش و شروع کردم به تلمبه زدن و اونم داد میزد درش بیا منم میگفتم عزیزم اولش درد داره بعدش عادت میکنه منم بدون توجه تلمبه میزدم و بعد از 10 دقیقه مهسا گفت جووووووووووووووووووووون عجب کیری داری بکن نوش جونت منم همچنان تلمبه میزدم که بالاخره آبم داشت کم کم میومد بهش گفتم بریزم تو کونت یا میخوری گفت بریز تو کونم منم با فشار آبم ریختم تو کونش و گفت سوختم سوختم چقدر آبت داغ بود عشقم، بعد کیرم در آوردم بزاشتم دم دنش گفتم بخورم اون اولش ناز کرد ولی بعدش با زور من خورد کیرمو و دوباره آبم اومد و بدون این که بهش خبر بدم آبم ریختم تو دهنش اونم که شهوتی بود آبم رو خورد تا ته. بعدش نگاه ساعت کردم دیدم ساعت 10 شب هست گفتم تا نیم ساعت دیگه پدر مادرم میان مهسا هم لباسشو پوشید موقع رفتن بهم گفت یه بار دیگه هم با هم سکس کنیم از کیرت خوشم اومد منم گفتم باشه حتما. از اون ماجرا گذشت و اون با یه شماره دیگه بهم زنگ زد خودشو جای یکی دیگه زد و منم سوتی دادم و این باعث شد باهام قهر کنه و منم ولش نمیکردم و میگفتم دیگه تکرار نمیشه و آشتی کن باهام ولی فایده ای نداشت تا این که زمشتون ازم عصبانی شد و نامردی کرد رفت به خواهرم ولی خوشبختانه حرفی از سکس منو خودش نزد به خواهرم چون میدونست آبرو خودش میره و عید 91 هم وقتی دختر خاله هام از ساری و اصفهان اومدن آبروم برد گفت اس ام اس های ناجور بهم میده محسن و… ولی زیاد کسی حرفشو باور نکرد چون میدونستن که من پسر ساکت و سر به زیری هستم و مال این حرفا نیستم. و برای من خوب شد ولی برای اون نه. اون موقع فهمیدم که مهسا جنده لاشی به پایان معنا هست و هزارتا دوست پسر داره و از اون موقع دیگه باهاش رابطمو قطع کردم.امید وارم خوشتون اومده باشه فقط فحش ندین.نوشته محسن

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *