چندماه بود خدمت رفته بودم و ديگه روم نميشد ميام خونه به پسرعمو و … بدميه روز نقشه كشيدم و به يكي از همخدمتي هام گفتم بريم يه سفر كوتاه نزديكاي شمال. گفت كجا گفتم خاله ام نزديكاي شمال باغ داره توش يه خونه ي قديمي هم داره. خلاصه اومد. اين همخدمتيم بچه شمال بود ولي خيلي سياه بود عمل هم داشت. خلاصه شب راه افتاديم و طرف ساعت 2 شب رسيديم اونجا. با هزار بدبختي خونه رو گير آورديم ولي خونه خيلي داغون بود. خلاصه يه كم خونه رو مرتب كرديم و جا انداختيم و خوابيديم. موقع خواب خودمو بهش نزديك كردم ولي جرات نكرد كاري بكنه شايدم خمار بود. صبح پا شديم و صبحانه خورديم و اون نشئه كرد و رفتيم گشتيم و واسه عصر اومديم دراز كشيديم. وقتي خوابيديم گفت كونتو بكن سمت من ببيينم. من تعجب كردم و گفتم چطور مگه؟ گفت بكن. كردم و اون شروع كرد به مالوندم كونم. جوري مي مالوند كه نتونستم جلوشو بگيرم. آروم شلوارو و شورتمو از تنم درآورد. ديگه حاليم نبود و فق كير ميخواستم. خيلي دوس داشتم كيرشو ببينم ولي روم نميشد. يه تف گنده انداخت دم كونم و شروع كرد با سوراخم بازي كردن. واي كه چه حالي ميداد. باور كنين همين الان كيرم راس شده. خلاصه بعد چند ديقه كيرشو كرد توي كونم. واااااااااااااااي كيرش مث تبر بود. وقتي گفتم آخ فك كنم همسايه ها هم شنيدن. نمي تونستم طاقت بيارم ولي زورش زياد بود چندبار زريش گوزيدم ولي ول كن نبود. حدود 25 ديقه منو توي همون حال مي كرد و منم از خجالت چشمو بسته بودم. تموم بدنم خيس عرق بود. وقتي آبش اومد بدون اين كه بگه ريخت توي كونم. تموم وجودم گرم شد. بعدش ميخواستم منم جلق بزنم و كيف كنم ولي روم نميشد بلند شم. اونم روشو كرد اونور و من گفتم ميرم دستشويي . رفتم و وقتي آبم اومد باور كنين اندازه ي يه ليوان ازم خارج شد. دو روز ديگكه هم بوديم و سه بار ديگه منو كرد و با كون پر از آب مني اومديم پادگان.
0 views
Date: November 25, 2018