این خاطره نیست . داستانه . اگه خوشتون اومد بگین تا دوباره بنویسم . اگه بدتون اومد عیبهاشو بگین که دفعه بعد بهتر بنویسم . یادتون باشه که قرار نیست همه عین هم فکر کنیم . شاید یکی از خشونت بدش بیاد . من خوشم بیاد . شاید هم برعکس . به هر حال من دیدم توی داستانها همه جوره پیدا میشه . اینم یه جورشه . دفعه قبل که داستان گذاشتم یکی گفته بود که من پسرم و دارم چاخان میکنم . به این دوستم میگم که من یه خانمم و دروغی در کار نیست . از سکس خشن خوشم میاد . جرمه ؟ بعضی ها هم توی نوشته من دنبال مدرک دروغگویی میگشتن . پدر اومدین حال کنین یا دادگاهی کنین ؟ این نوشته هم پر نکته های اشتباهه . مهمه ؟ آدم وقتی این جور چیزها رو مینویسه که داغه دیگه مخش کار نمیکنه که درست بنویسه پدر . هدفش هم اینه که دیگران هم از داغی بخاری حال کنن و گرم شن . اونی که میتونه بدون داغ شدن و با تمرکز کامل و بدون اشتباه از کس و کیر بنویسه اصلا بخاری اش خرابه درسته ؟ اینم داستان شیوا با عجله از کلاس زبان دراومد . دیرش شده بود . تقصیر این معلم کلاس زبان بود که وقتش رو گرفته بود . امروز خیال کلاس رفتن نداشت ولی از آسمون براش باریده بود که دیرش بشه . شیوا دختر خیلی خوشگل و سکسی و لوندی بود . شونزده سالش بود . سفید و تپل .با لبهای خوشگل و هوس انگیز قلوه ای قرمز که هر مردی رو به فکر ساک زدن مینداخت . معلم کلاس هم که ولکن نبود . کچل شکم گنده . هر روز با چشماش دخترا رو ده دفعه لخت میکرد . امروز که دیگه سنگ تموم گذاشته بود و با پررویی مطالبی رو یاد میداد که توش حتما کلمه های لیس زدن و مک زدن باشه . همه دخترهای کلاس ریز ریز میخندیدن . انگار میدونستن که منظور معلم کیه . مدام با دستش و مداد و ….. کلمه های لیس و مک رو عملا یاد میداد . شیوا دیوونه شده بود از دستش . همین هفته پیش بود که توی آبدارخونه ، موقع رد شدن از کنارش به عمد کیرشو به کون گنده اش مالیده بود . حالش از معلم به هم میخورد . یه مرد کوتاه قد چاق و کله تاس . لباسهاش هم شیک و مدرن نبود و یه پیکان داغون داشت . دختره اگه از ترس باباش نبود دیگه سر این کلاس نمیومد ولی میترسید به باباش بگه و باباش طبق معمول به خودش گیر بده که پدر سگ مگه نگفتم بی آرایش برو بیرون ؟ مگه نگفتم روپوش بلند بپوش ؟ مگه نگفتم یواش تر بخند ؟ مگه نگفتم …….. بعدش هم با شلاق بیفته به جونش . دفعه قبل که از باباش شلاق خورده بود تا دو سه هفته نمیتونس جلوی پیمان بلوزشو در بیاره . خودش خوشش میومد که لباسهای سکسی بپوشه و چشم مردها رو خیره کنه . همیشه روپوشی انتخاب میکرد که دو سایز براش کوچیک باشه . زیر روپوش هم ممه دون نمیبست . دوست داشت که نوک گنده ممه اش از روپوش بیرون بزنه و به پسرها چشمک بزنه . نوک ممه اش هم جدی گنده بود . خوشش میومد که موقع راه رفتن کونشو بلرزونه و قر بده و …. خوب مردها هم از دیدنش حال میکردن . مدتی بود به فکر افتاده بود که بره دوبی زندگی کنه از همین راه هم با پیمان دوست شده بود . خیال میکرد که صداش برای خوانندگی خوبه . دوست داشت خواننده و رقصنده بشه . از طریق یکی از دوستهاش پیمانو پیدا کرده بود . پیمان با داداشش توی دوبی زندگی میکردن و گاهی به ایران میومدن . پیمان بهش قول داده بود که دیگه همین تابستون با خودش ببره اش دوبی . قول داده بود که توی یه باشگاه براش کار پیدا کنه . ولی شیوا میدونست که باباش اجازه نمیده . امید داشت که اگر پیمان بیاد خواستگاری اش ، باباش راضی بشه . واسه به دست آوردن دل پیمان و رسیدن به دوبی حاضر بود هر کاری بکنه . اینو پیمان هم میدونست و خودشو برای گائیدن این خنگ خدا آماده کرده بود . هر وقت چشمش به شیوا میخورد توی دلش میگفت اول کیر خودم بعد کیر مردای عرب . حیف این کس خوشگل تهرونی نیست که با کیر مردهای عرب آباد شه ؟ شیوا خیال میکرد پیمان دوستش داره و حاضره بیاد با باباش صحبت کنه . میخواست دل پیمانو جوری به دست بیاره که دیگه نتونه عقب نشینی کنه . خیال میکرد خوابیدن با پیمان کارو درست میکنه . ولی از باباش میترسید . برای همین هیچوقت از دوستی اش با پیمان یا مزاحمتهای دیگران واسه باباش بلبلی نمیکرد . منتظر بود که پیمان دوباره حرف عروسی رو پیش بکشه . امروز هم که با هاش سر خیابون نزدیک به کلاس قرار داشت . از دیشب به این فکر میکرد که برای اولین بار قراره باهاش بخوابه . امروز صبح توی حموم با وسواس تموم همه موهای تنش رو زده بود . ده دفعه به کس و کونش تیغ کشیده بود که یه دونه کرک هم نمونه . تا به حال فقط با ساک زدن به پسر حال رسونده بود و این بار تصمیم گرفته بود که حسابی تا آخر ماجرا بره . البته از چند سال پیش اوپن شده بود . ولی به قول خودش به هر دهاتی ای کس نمیداد . به نظرش هر کی توی دوبی زندگی میکرد آدم بود و بقیه خر . از این مرده خوشش میومد . اصلا حوصله کلاس نداشت ولی ظهر باباش گفته بود میرسونمت و اونم نتونسته بود بگه پدر جون کلاس زبان تو کونم . میخوام برم بدم پدر . مجبور شده بود با باباش بره و جلوی کلاس پیاده بشه . کلاس که تموم شد دوید بیرون که به قرارش با پسر برسه ولی نمیدونست چه ماجرای ترسناکی در انتظارشه .شیوا در حال دویدن خودش رو به یه تاکسی رسوند و پرید تو . در یه نگاه دید که دم پنجره یه مرد گنده سبیلو نشسته و بوی تند عرق تنش حال آدمو بهم میزنه . یارو هم نگاه هیزی کرد که از چشم دختر پنهون نموند . توی دلش گفت برو بمیر . تا وقتی کیر تمیز و خوشمزه پیمان جونمو دارم که به تو گوزم نمیرسه . در حال نشستن مراقب بود که کلاسورش رو کاملا بین پای خودش و نفر بغل دستی بگذاره . وقتی تاکسی راه افتاد متوجه نگاه راننده از آینه نشد . راننده که موهای کم پشت سفیدی داشت با دقت خاصی به اون نگاه میکرد . بلوز و شلوار تیره پوشیده بود که سر شونه اش هم شوره سرش ریخته بود . یه نوار هم گذاشته بود که لابد فقط خودش میفهمید چیه . کمی بعد جلوی پای مرد دیگه ای ایستاد . شیوا خواست با عجله پیاده بشه که مرد دومی بره وسط بشینه ولی موفق نشد . چون دومی خیلی با سرعت در رو باز کرد و گفت خانوم ببخشید من همین سر چهار راه پیاده میشم و دختر متوجه شد که معلم زبانشه . خیلی دمغ شد و دیگه چیزی نگفت و خودش رو کنار تر کشید . ولی ناراحت بود که دیگه کلاسور نداره که بین پای خودش و معلم بذاره . معلم هم به محض اینکه نشست یه لحظه پای خودش رو به پاش مالید و انگشت کرد . شیوا عصبانی شد که اه ….. همه رو مار میگزه و مارو خرچسونه . کاش به جای اینها توی ماشین پیمان نشسته بودم . ولی لال موند و از خودش دفاعی نکرد . توی دلش میگفت که مهم نیست . سر چهار راه پیاده میشه و من دیگه به راننده میگم دو نفر حساب کنه . تاکسی راه افتاد . معلم نگاهی به مرد اول کرد وخیلی واضح دستش رو روی پای شیوا گذاشت و فشار داد . تا شیوا اومد داد بزنه و اعتراض کنه ، مرد اولی چاقویی رو کنار پستونش گرفت و گفت جیکت درآد جرت میدم . دختره به گریه زاری و التماس افتاد . معلم دستش رو گرفت و چسبوند به خشتک شلوارش و خندید . گفت جوووووووووون بالاخره مال خودم شدی . حالی بکنیم امروز ها اکبر . اولی با عصبانیت به گریه زاری شیوا نگاه کرد و گفت یا لال میشی یا همینجا تو تاکسی کیرمو تو حلقت میچپونم که خفه شی . شیوا با ترس تلاش کرد که گریه زاری رو تموم کنه ولی نمیشد و هق هق قطع شدنی نبود . دلش چنان میتپید که تعجب میکرد چرا سینه اش رو پاره نمیکنه و نمیترکه . آب دماغش سرازیر شده بود ولی نمیتونست پاکش کنه چون یه دستش رو زیر تیغه چاقوو کنار پستونش نگهداشته بود و اون یکی دستش لای پای معلم بود و داشت با دست اون به زور کیر خودشو از روی خشتک شلوار میمالید و حال میکرد . اکبر هم با دست آزادش داشت با خشونت زیر روپوش تلاش میکرد رونهای به هم چسبیده دخترو باز کنه و از روی خشتک شلوار ، کس دخترو انگشت کنه . راننده تاکسی از توی آینه نگاهی کرد و گفت تنها تنها ؟ ولتون کنم همینجا جرش میدین . ده واسه منم بذارین دیگه . دختر بدبخت با ترس و حرص در حال گریه زاری و التماس بود . میگفت تو رو خدا هر چی میخواین بهتون میدم . ساعتم . طلاهام . تو رو خدا ولم کنین . تو رو خدااااااااااااا . ولی مردها که داغ بودن گوش نمیدادن و اصلا به تخمشون هم نبود . راننده گازشو گرفت و از توی خیابون فرعی ها ی خلوت به منطقه ای خارج شهر و به جلوی یه خونه ای رسید و با بوق خبر داد . زود یه خانم چاق درو باز کرد. با دیدن ماشین و مردها و دختر ه گل از گلش شکفت .راننده زود به داخل حیاط رفت و خاموش کرد . مردها در ها رو باز کردن و اولی به زور چاقو شیوا رو مجبور کرد که از ماشین پیاده بشه . شیوا با غصه متوجه شد که هیج ساختمون بلندی در اطرافشون نیست که به حیاط دید داشته باشه . به زیرزمین بردنش . زیرزمین سالن بزرگی بود که توش لوازم زیادی نداشت . کفش موکت شده بود و یه شومینه داشت . چند تا رخت خواب پراکنده ولو بود . یه یخچال و یه کمد و یه تخت باریک بلند بدن سازی هم داشت که عین صلیب جاهایی برای بستن دستها داشت . خلاصه با دیدن زیرزمین و متلک ها و خنده های جنسی سنگین مردها کاملا متوجه شد که جون سالم به در نمیبره . شروع کرد به لگد زدن و خواست فرار کنه که مردها محکم تر گرفتنش . راننده گفت آخییییییییش چقده از دخترهای وحشی خوشم میاد . دوست دارم زیر کونم وول بزنن و با کیر خفه شون کنم . جوووووووون کیرم تو کست . کیرم تو کونت . کیرم تا بیخ تو حلقت جنده لاشی لاشی . خانم گفت نشد دیگه . حلقش مال منه . اول خودم . اگه من نباشم که خونه ندارین . کسم میخاره . میخوام با زبونش کسمو بخارونه . ودر همین حال دستش رو توی خشتک شورتش کرد و شروع کرد به مالیدن و خاروندن کسش . شیوا هم شروع کرد به دست و پا زدن و لگد انداختن که معلم انداختش روی زمین و با قهقهه نشست روی کمرش . موهاش رو چنگ زد و سرش رو بلند کرد . بهش گفت نگاه کن ببین چی میبینی . این شلنگها رو میبینی میخوان آبت بدن . دختر با گریه زاری دید که دو تا مرد دیگه لخت شدن و کیرشونو توی دستهاشون گرفتن و دارن میمالن . خانم هم کناری ایستاده بود . دستش توی خشتک شورتش بود و داشت کسش رو میمالید و لبخند میزد . راننده در همین حال اومد و به زانو جلوی کله اش نشست و کیرش رو به لبش مالید و انگشت کرد . میخواست دهنش رو ببنده و سرش رو برگردونه ولی معلم نذاشت . سرش رو سفت نگهداشت تا راننده بتونه کیرشو به لب و دهنش بماله . از این زاویه دید ، شیوا داشت لای پای راننده رو میدید . خایه گنده پشمالو و رونهای سیاه و کیر گنده . وااااااااااای چقدر ترسناک بود . معلم از روی کمرش بلند شد و با یه حرکت تند و وحشیانه برش گردوند و لباسش رو به تنش جر داد . بعد با کمک مردان دیگه بلندش کردن و روی اون تخت دراز خوابوندن . بعدش دستهاش رو به دو طرف تخت بستن . خانم که تا به حال ناظر بود جلو اومد و دامنش رو بالا زد و بالای سرش ایستاد . ارتفاع تخت تا زیر رون خانم بود . خانم به راحتی کونش رو عقب داد و از بالای تخت روی صورتش ایستاد . شیوا حالا داشت به کس تپل و پشمالوی خانم نگاه میکرد . با وحشت میدید که کس انگار نبض داره . داشت دل میزد . یکی از مردها گفت پتیاره عجب دست و پایی زد . ببین دستم خراش افتاده . خانم با قهقهه گفت تلافی اش میکنی . عیبی نداره بعد کونشو عقب داد و نشست روی دهنش . شیوا به دست و پازدن افتاد . خانم طوری نشسته بود که دماغ و دهنش رو کاملا پوشونده بود اکبر هم اومد و روی سینه اش نشست و کیرشو لای پستونهاش گذاشت و بلافاصله شروع به عقب جلو کردن کرد . راننده هم با ذوق و شادی به طرف کسش رفت . پاهاش رو بالا داد و سر شونه اش گذاشت و کیرشو که قد دکل کشتی بود با یه حرکت تند فششششششششار داد توی کسش که از زیر کون خانم دادش هوا رفت . تا حالا چند بار کس داده بود ولی همیشه به پسرهای جوونی که سعی میکردن به خودش هم حال بدن . کلی کسشو لیس میزدن و خیس میکردن و آماده اش میکردن و نه اینکه یهویی بگا بره . زیر کس خانم داشت خفه میشد ولی خانم اصلا راهی برای نفس بهش نمیداد . با قر دادن و عقب جلو کردن کس روی دماغ و دهنش حال میکرد . اکبر با دستش پستونهای گنده و نرم خانم رو میچلوند . گاهی کیرشو از لای ممه ها درمیاورد و میذاشت لای کپل خانم . معلم داشت بساط مشروب آماده میکرد و گهگاه هم نگاهی به این سه چهار نفر مینداخت . صدای آه و واه اونها همه زیرزمین رو برداشته بود . اکبر آروم گوش زنو لیسید و گفت زری ، کون میدی بهم ؟ زری با ناز عشوه ای کرد و گفت میتونم ندم اکبری جونم ؟ جوووووووووون بخواه . قربون کیر کلفتت . بکن تو کونم . مرد هم معطل نکرد و کیرشو از لای ممه دختر درآورد و با یه فشار کرد تو کون زری . از فشار کیر ، کون زری یه تکونی خورد و شیوای بدبخت نفس کوتاهی کشید . بعد اکبر با دستش یکی از ممه های دخترو کشید وسط کون خودش و جوری نشست که نوک ممه دم سوراخ کون خودش باشه و با لذت خندید و گفت نیگا کن . ممه اش داره سوراخ کونمو لیس میزنه . قلقلک میده . جوووووووووون . خانم با لذت عمیقی پشمهای کسش رو میخاروند و بالای چوچولش رو میمالید . یهویی حس کرد که دختر داره میمیره . کونشو یه قرون داد هوا و گفت نفس بکش کسخور . دختر انگار دنیای تازه ای بهش دادن با نفسهای عمیق به ریه های بدبختش هوا رسوند .صورتش پر از آب کس خانم بود . بوی عرق تن همه زیرزمین رو برداشته بود . اکبر کیرش رو به نوبت توی کون خانم و لای ممه دختر حرکت میداد . بعد که داشت میترکید به خانم گفت بذار خالی اش کنم تو حلقش . بعد از زیر کون و کپل چاق و گنده خانم کیر گهی ا ش رو چپوند تو حلق دختره و با آه طولانی ای پایان آب کیرو تو حلقش خالی کرد . بلافاصله هم خانم دوباره نشست روی دهن دختر و به قر دادن مشغول شد . شیوا مجبور شد پایان اب کیرو قورت بده . راننده با شدت پایان داشت کس میکرد و تلمبه میزد که ناگهان حس کرد آبش داره میاد . با عجله و دوون دوون انگار میترسید دختره دهنش تموم بشه ، خودشو رسوند بالای سرش و به خانم اشاره ای کرد . خانم باز هم کسش رو داد هوا و یارو از بالای سر شیوا کیرشو فرستاد تو حلقش و به تلمبه زدن تو حلق ادامه داد . چند ثانیه بعدش دیگه ابش اومده بود و شیوا مجبوری همه شو قورت داده بود . راننده با خیالی راحت نفسی کشید و رفت روی تشک کنار دیوار و کنار سینی مشروب نشست و به معلم گفت دیگه نوبت توست . مرد هم گفت عجله ندارم . باشه آخر سر . انگار کیرش به این زودیها نمیخواست بلند شه . خانم که روی صورت دختر نشسته بود هی حرکاتش تند تر تندتر میشد . با لذت میگفت بخور . آخخخخخخ کسمو بمک . جوووووووون بخور بخور بلییییییییس . آخخخخخخخخخخخخ اکبر کجایی کسمو بکنی ؟ واااااااای دلم کیر میخواد . این زبونش چس مثقاله . من کیر میخواااااااام . واااااااااای بعد یهویی به لرز افتاد و رونش رو دو طرف کله دختر سفت کرد و ………… ارضاء شد . به لذت کامل رسیده بود . نفسهاش آروم شد . با دستهاش پستوناش رو مالید و انگشت کرد و خاروند و آهی کشید . به آرومی از روی کله دختر بلند شد و در حالی که زیر لب میگفت جوووووووون حال کردم . علی ( معلم رو میگفت ) دمت گرم ، رفت کنار بساط مشروب . مردها سه تایی داشتن بهش نگاه میکردن که گریه زاری میکرد . خانم گفت بدبخت دیگه گریه زاری واسه چیته ؟ این شتریه که در خونه همه زنها میخوابه . همه مون باید کیر بمکیم و آبشو بخوریم . ما که نکشتیمت . فقط با هات حال کردیم . تو هم حالتو ببر . این اکبر آقای مارو میبینی ؟ تا روزی دو دفعه کون من نذاره که اموراتش نمیگذره . هر دو تامون هم حال میکنیم . بعد نیم ساعت راننده بلند شد و یه دور دیگه اومد بالای سر دختر که هنوز به تخت بسته بود . ولی دیگه گریه زاری نمیکرد و به سقف خیره شده بود . انگار پذیرفته بود که باید کوتاه بیاد . داشت فکر میکرد عجب گهی خوردم . کاش خودمو جنده لاشی ای درست نمیکردم . کاش لباسهای بهتر میپوشیدم که این بلا سرم نیاد . کااااااااش … ولی دیگه دیر بود . راننده بالای سر دختر واستاد و کیرشو دوباره میمالید . دختر دیگه تن به سرنوشت داده بود . کیر یارو شده بود قد تیر چراغ برق که مالیدش به دهن شیوا . شیوا با بی میلی دهنش رو باز کرد که راننده یه سیلی محکم بهش زد . برق از سرش پرید . با وحشت به راننده نگاه کرد . راننده گفت این مدلی کیر خوری واسه ننه ات خوبه . وقتی میخوام بذارم دهنت بگو جوووووووووووون . بگو بده . بگو بهم کیر بده بخورم . بگو یاالله . بگو من کیر میخوام . میخوام آب منی تو بخورم . بگو …… و دوباره سیلی سختی زد . شیوا باز هم به گریه زاری افتاد و با ترس گفت بده . من میخوام . من کیر میخوام . راننده گفت التماس کن . بگو تشنمه . بگو آب میخوام . شیوا گفت تشنمه . ترو روخدا به من آب بدین . من آب میخوام . که راننده یهویی کیرشو رو به صورت شیوا گرفت و ………… شاشید . شیوا تلاش کرد از زیر شاش فرار کنه . دیگران به قهقهه میخندیدن . راننده هر طرف که شیوا سرشو میچرخوند با کیرش تعقیبش میکرد و نشونه گیری میکرد روی دهنش . شیوا تلاش میکرد که دهنشو بسته نگهداره . راننده کمی شاشو نگهداشت و سر شیوا رو گرفت و با فشار دادن دو طر ف فک، دهنش رو باز کرد و نوک کیرو نشونه گیری کرد و دوباره شاشید . خانم هم که اومده بود بالای سر شیوا دماغش رو محکم گرفت و وقتی دهن شیوا پر از شاش زرد راننده شد ، خانم فوت محکمی توی صورتش کرد که باعث شد یهویی همه شاش رو قورت بده . راننده بلند بلند خندید و کیرو تپوند توی دهنش و گفت بمک تمیز شه . شیوا با بدبختی در حالی که از خوردن شاش راننده عق میزد ، لیس و مک هم زد . راننده بعد مدتی کیرشو بیرون کشید و گفت امروز خیلی حال کردم . دیگه برم خونه و سراغ جنده لاشی خوشگل خونگیم . عجب گوشتی بود . چسبید . شیوا باز هم داشت گریه زاری میکرد و گاهی عق میزد . ولی بالا نیاورده بود . خانم رفت سراغ کمد و یه کیف آرایش و یه دوربین با سه تا ماسک آورد . خودش و اکبر و معلم ماسکها رو زدن و اومدن بالای سر شیوا . معلم بهش گفت این تنها راهشه که بذارم زنده بمونی . اگه دوست داری همین اکبری سرتو ببره و بکنه تو کونش بازم دست و پا بزن و گریه زاری کن . ولی اگه میخوای یه روزی زنده از اینجا بیرون بری باید هر کار من میگم بکنی . شیوا بلافاصله گفت باشه چشم . قول میدم . راننده که توی این مدت لباس پوشیده بود خداحافظی گرمی با مردها و خانم کرد و رفت . بعد خانم کیف لوازم آرایش رو آورد و شیوا رو حسابی عین جنده لاشی ها آرایش کرد . بعد معلم کیرشو درآورد و اومد بالای سر شیوا و دستهاشو باز کرد و گفت حالا عین بچه آدم کیرمو بگیر تو دستت و ساک بزن . خانم دوربین رو راه انداخت و شروع کرد به فیلم گرفتن . شیوا کیرو گرفت و از ترسش شروع کرد به ساک زدن . معلم گفت صبر کن بچه کونی . همون حرفهایی که رفیفم یادت داد بگو . بگو میخوام . بگو کیر میخوام . التماس کن . شیوا هم شروع کرد به التماس و گفت تو رو خدا بهم کیر بده . من کیر میخوام .من خایه میخوام . تشنمه . آبتو بده بخورم . مرد هم کیرشو داد دست شیوا که بمکه . شیوا که فهمیده بود این تنها راه زنده موندنه با شدت و تظاهر به علاقه شروع به مک زدن کرد . پایان کیرو میکرد توی دهنش . تا ته حلقش فرو میکرد و در میاورد . لیس میزد . مک میزد و جلق میزد و …… یهو معلم کله شیوا رو گرفت و به خودش چسبوند و …….. آبش اومد . داشت هن و هن میکرد و کله رو ول نمیکرد . خانم هم پایان مدت فیلم میگرفت . شیوا همه آب کیر معلمو خورد . بعدش هم دور لبشو لیسید و شروع کرد به مک زدن تخمهای معلم . بعد معلم نشست روی همون صندلی و شیوا رو نشوند تو بغلش . سینه شیوا رو کرد تو دهنش و کیرشو که هنوز گنده بود کرد توی کس شیوا . شیوا خودش روی کیر معلم بالا و پایین میرفت . خانم از پایان زوایا ازش فیلم گرفت . معلم داشت مدام فحش میداد . میگفت کونده . کونم میدی ؟ دهنتو که گاییدم . اینم از کست . نوبت کونت هم میشه . سوراختو جر میدم . کس و کونتو یکی میکنم . جووووووووووون کست داره کیرمو میمکه ؟ جرت میدم . بیا کونده . میگیرمت لای پام تا صبح که کیر به دهن بخوابی . مک بزنی عین سینه ننه ات . ننه تم میگام . جوووووووووون با کست کیرمو بمک . بعدش شیوا رو بلند کرد و نشوند روی زمین . چهار دست و پا عین سگ . خودش نشست روی کون شیوا و کرد توی کسش . تلمبه میزد و حال میکرد . بعد یه چشمک به اکبر زد و اکبر دوزاری اش افتاد . اومد شیوا رو بلند کرد و گذاشت روی همون صندلی . ولی دمرو . دست و پاهاش از دو طرف صندلی آویزون بود . خودش نشست روی کمر شیوا ومعلم در حالی که داشت کیرشو میمالید اومد پشت سر شیوا و سر کیرشو گذاشت دم سوراخ کون شیوا . شیوا یهو داد زد و به التماس افتاد . گفت تو رو خدا نه . التماس میکنم . تا حالا از کون ندادم . جر میخورم . نه . تو رو به امام نه . ولی معلم این حرفها حالی اش نبود . به خانم گفت دوربین رو خاموش کن و این تکه داد و بیدادشو پاک کن . خانم هم چشمی گفت و اومد بالای سر شیوا و انگشتشو کرد توی دهن شیوا و گفت بمک . شیوا از ترس انگشت زنو مک زد و تفی کرد . خانم اومد دم کون شیوا و انگشتشو اروم فرو کرد توی کونش . شیوا نعره کشید . معلم گفت جوووووووون از یه انگشت داره جر میخوره . پس به کیرم چی میگه ؟ بعد خانم دو انگشتی شیوا رو گایید . یه کمی نگهداشت که عادت کنه ولی نمیشد . کون شیوا یه سره میلرزید . معلم هم مدام داشت کس میگفت . اکبر هم پی در پی به کون شیوا میکوبید و با هر کوبش میگفت آخییییییییییی . جوووووووووون . کون شیوا دیگه لبو شده بود . خانم یه سره با انگشتهاش توی سوراخ کونش میکرد . معلم که دیگه بی تاب شده بود گفت بستشه . بزار با کیرم اوپنش کنم . دیگه بدون معطلی کیرشو گذاشت دم سوراخ و با یه ضرب و فشااااااااااااار ………… کردش تو . هوار شیوا پایان زیرزمینو پر کرده بود . دست و پا میزد که از زیر کون اکبر بیرون بره ولی نمیتونست . با پایان وجود داد میزد . کیر معلم خونی بود . معلم وزنشو روی کون شیوا انداخت و با پایان وجود تلمبه میزد . اکبر هی کون شیوا رو میچلوند . یهو از جاش پاشد و کیرشو درآورد و نشست بالای سر شیوا . سر شیوا رو بالا آورد و کیرشو یه خورده به صورت اشکی اش مالید و انگشت کرد و بعد چپوند توی دهنش . معلم از پایین و اکبر از بالا و خانم دوباره داشت فیلم میگرفت . به شیوا گفت دختر خوبی بشو که زنده بمونی . بگو آخ جووووون . شیوا هم بی معطلی شروع کرد به به به و آخ جون و …… هر بار که مک میزد یه جوووووون حسابی هم میگفت . معلم از هفت چاک بدنش عرق میریخت . اکبر به نفس نفس افتاده بود . خانم یه دستش به دوربین بود و یه دستش توی سوراخ کس خودش . همه توی حال و حول بودن که یهو معلم داد زد و با فشار اب کیرو پاشید توی کون شیوا . اکبر هم چند ثانیه بعد کله شیوا رو روی کیرش فیکس کرد و آبش رو توی حلقش خالی کرد . خانم هم دوربین رو گذاشت کنار و همونطور واستاده حرکت دستش رو تندتر وتند تر کرد و یهویی ارضاء شد و زانوهاش سست شد و نشست . همه به حالشون رسیدن . شیوا دیگه از گریه زاری به سکسکه افتاده بود . کونش خونی بود . پایان صورتش اب منی بود . موهاش از شاش و آب منی نوچ شده بود . بوی شاش و عرق و منی توی زیرزمین پیچیده بود . معلم ازپشت سر شیوا پاشد و روی تشک ولو شد . خانم هم همراه اکبر حاضر شد که بره . همه با هم خداحافظی کردن و از پله ها بالا رفتن . مونده بود معلم و شیوا .بعد از رفتن همه معلم اومد بالای سر شیوا و شروع به صحبت کرد . گفت حال کردی ؟ تا تو باشی که واسه من ناز نکنی . وقتی چند بار بهت نخ دادم و نگرفتی با خودم گفتم باید این جنده لاشی رو بگام و خاکش کنم . بد مصب میومدی توی کلاس و همچین کونتو میرمبوندی که کیرم میخواست از شق درد بترکه . چند بار به فکر تو کیرمو تو حلق خانمم کرده باشم خوبه ؟ چشمامو میبستم که خیال کنم تویی و تو حلقش میترکوندم . وقتی با این اکبری دوست شدم و دیدم چه رفقای باحالی داره به خودم گفتم علی تخم بابات نیستی اگه این کونده رو جر ندی . با اکبری قرار مدار گذاشتم و … حالام که اینجایی . میدونم میترسی که بکشمت ولی نترس . از تو سکسی تر گیرم نمیاد . واسه خودم نگهت میدارم . اینجا توی زیرزمین میمونی و بهم حال میدی . بعد دوباره دست و پای شیوا رو بست و کشیدش روی تشک . گفت بهت رحم میکنم و تو دهنت نمیشاشم . ولی دوست دارم تا صبح کیرم تو حلقت باشه و بمکی . بعد پاهاش رو باز کرد و سر شیوا رو گذاشت لای پاش و دراز کشید . کیرش که کوچولو شده بود توی دهن شیوا بود . با رونهاش کله شیوا رو نگهداشته بود . شیوا کیرشو عین پستونک میمکید . تا دهنش بیکار میشد ، معلم یه تکون به کونش میداد و یادش مینداخت که شغلش از این به بعد چیه و اونهم دوباره مشغول مک زدن میشد . تا صبح دو سه بار کیر معلم شق شد و توی دهن شیوا خالی اش کرد . صبح هم بلند شد و به شیوا گفت تا وقتی بهم حال بدی زنده میمونی وگرنه میدمت به اکبر و رفقاش و ….. و رفت سر کار و شیوا رو توی زیرزمین قفل شده ، تنها گذاشت………باقی ماجرا توی داستانهای بعدینوشته تی تی
0 views
Date: November 25, 2018