کیلاگر

0 views
0%

سلامامیدوارم که خوب باشید.سعی می کنم که زیاد وقتتونو نگیرم برای همین می رم سر اصل مطلبحدود یک ماه سایت سایت داستان سکسی میام و داستان ها و خاطرات سکسی رو پیگیری میکنم و این خاطره رو می گم چون تاحالا ندیدم چنین خاطره ای رو کسی نوشته باشه یا دیده باشهمن حدود 3 سال پیش که 24 سالم بود بخاطر علاقه ای که به هک کردن داشتم با کیلاگر اشنا شدم.کیلاگر برنامه جاسوسی هست که با ورود به سیستم قربانی هرچه کلید تایپ شده و متن چت برای هکر ارسال میشه.من بیشتر قربانی ها رو از روم های یاهو پیدا می کردم و به اسم کلیپ سیستمشون رو الوده می کردم.بعد از چند ماه به طور اتفاقی یک خانمی رو هک کردم و متن های چت کردن با دوستش به ایمیلم میومد.بعد چند روز که بطور کامل متن های چتش رو می خوندم و صحبت هاشوفهمیدم که این خانم متاهل هست و با یک مرد متاهل دیگه دوسته وارتباط داره.با پیدا کردن پسورد ایمیل تونستم عکس هاشو که به ان مرد ارسال کرده بود به دست بیارم و چون از طریق اینترنتوارد پنل سایت ارائه دهنده خدمات ای دی اس ال می شود و رمز کاربریش هم شماره خونش بود به راحتی تونستم شماره خونه و اسم و فامیل واقعیش رو بدست بیارم.از همه اطلاعات و چتاش خبر دار شدم و حتی روابط جنسی زیاد و زمان های که همسرش نیست و اون مرد وارد خونه می شه.اسم اون خانم ساناز بود.خیلی فکر کردم که چه کار کنم از یک طرفی تاحالا با خانم متاهل سکس نداشتم و از طرف دیگه فرصت خوبی بود که بتونم تحت فشارش بگذارم.یک جورای حقش بود چون توی متن چتش می گفت شوهرش خوبه و مشکلی باهاش نداره.دلو زدم به دریا و نقشه رو کشیدماول باید می ترسوندمش پس بهترین راه این بود که با خودی نشون بدم.از طریق چت ساناز تونستم شماره خونه اون مرد رو هم پیدا کنم و اول به اون مرد زنگ زدم و تهدیدش کردم.خیلی ترسید چون خیلی از زنش می ترسید و قسم خورد خودش رو بکشه کنار.ساناز که از ماجرا فهمید و مرده گفت بهش دیگه نمی تونه ادامه بده من بهترین فرصت غنیمت شمردم و بهش زنگ زدم.حسابی ترسیده بود اول فکر کرد که بسیجی کسکش هستم و می خوام که جلوی گناهش رو بگیرماما بعد گفتم بهش 2 راه بیشتر نداری یا با من هم سکس کن یاهمه چیز رو به شوهرت می گم.بعد مجبور شد قبول کنه.انشب شوهرش خونه نبود و ادرس داد که بیام.خونش داخل زیرزمین بود و من اهسته وارد شدم.همه خونه تاریک بود فقط یک چراغ خواب روشن بود و یک دختر حدود 7 ساله که خوابیده بودچون خونش خیلی کوچیک بود و دخترشم داخل هال خوابیده بود مجبور شدیم که بریم داخل اشپزخونه.از طرفی از من ساناز خیلی می ترسید از طرفیم چاره ای نداشت .من از پشت بغلش کردم و سینه های بزرگشو شروع کردم به مالیدن و گاز کرفتن نک سینش اما راستش اصلا حال نمی داد چون که ترس از وجودش می خوندم برای همین دیگه بیخیالش شدم و بلند شدم و یک نگاهی کردمش و بدون هیچ حرفی رفتم ازخونش.سکس بدون رضایت به من نساخت اما امیدوارم به شما بسازه.دیگه بعد از اون هیچ وقت تماسی نگرفتم باهاشبا تشکرامیر از تهران

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *