سلام خدمت همه ی دوستان من تازه عضو شدم اما تازه کارنیستم بعد ازهزارتا داستان سکس وفیلم سوپر تصمیم گرفتم یه خاطره ی واقعی که واسم پیش اومده براتون بنویسم فحش دادید اگه ناحق بود مال خودتون خوب بریم سراصل مطلب من اسمم meysam هستش 23سالمه خوشتیب هستم قدم بلنده اما به جهنم خاطر رو بچسپ من تو یکی ازشهرای ایران هستم که خونه ی پدربزرگم روستا هستش من یه خاله دارم که27سالشه قدش کوتاه اما کونشو اگه گلدون بزاری روش تا خود تهران نمیفته سینه اش آخرشه داستان ازاونجای شروع شد که من پنج شنبه رفتم خونه پدربزرگم البته پدربزرگم فوت کرده خیلی وقت پیش خاله ام با مادربزرگم زندگی میکرد بز گریم پنج شنبه من رفتم خونه ی مادر بزرگم بعدازاحوال پرسی وکس شعرنشتم. وقتی غروب بود باعمه دم درخونشون نشته بودیم اونای که روستا رفتن میدونن چه حالی میده غروباش وقتی نشسته بودیم یه دفعه یه خروس رفت رو مرغ باورکنید تارفت رو مرغ پشتشو شکست دیگه پا نشد بعد منو خاله دوتای خندمون گرفت ولی ازطرفی حالی به حالی شدم تا شب وقتی شب شد شام خوردیم من تو فکر مرغه بودم خاله ازم پرسید چه تو فکری من گفتم تو فکر مرغم ازیه طرف بدبخت شد از یه طرف حالشو جا اومد خاله گفت پررو بعد خندید و رفت ظرفا رو بشوره تا نزدیک دوازده باهم حرف و فیلم از این کارا وقتی که وقت خواب رسید نمیدونم خونه روستای قدیمی دیدید حال پزیرای واتاق خواب نداره فقط یه اتاقه دوشک دوتامون کنارهم بودمادربزرگم پایین خونه خوابیده بود من همش تو فکر خروسه بودم چطور مرغ گائید بعد یه لحظه دستم از زیر پتو بیرون انداختم یه کم گذشت خاله ام بادستش سر انگشتم گرفت من ترسیدم دستم کشیدم بعد دوباره دستم درازکردم بازم دستم گرفت منم آروم شروع به مالوندن دستش کردم تا بازوشو میگرفتم اونم همینطور تا اینکه بادستش منو کشید سمت خودش من رفتم جلوتر بعد دستمو برد روسینش وای چقدر سفت بود و بزرگ سایزه 75بود بعدا بهم گفت آروم براش میمالیدم تا اینکه لباسشو داد بالا باورکنید اگه میدید از شق درد میمردید آروم نوکشو گرفتم اونم بادستش کیرمنو میالید با صدای آروم آه میکشید بعد دستشوکردتوشلوارم نزدیک بود آبم بیاد خیلی با حس عقب جلو میکرد من بعدازمالوندن سینش رفتم سمت کش ازروشلوار میمالیدم قشنگ معلوم بودتو تاریکی باد کرده آرم براش میمالیدم دیگه حالش دست خودش نبود بعد شلوارشو کشید پایین منم دستمو بردم زیرشرتش چقدرنازبود وپف کرده بعدازمالوند کوسش به پهلو خوابید ازپلهو چه کون وکوسی بعد با اشاره بهم گفت کیرمو بزارم لای پاش اونای که دزدکی حال کردن میدونن چه حالی میده آب کوسش راافتاده بود بدجور پاهاشو به هم میچسپوند میسر کیرم تنگ ترمیشد وقتی براش تلمبه میزدم زبونشو دورلبش میچرخوند تا اینکه بعد از 20دقیقه من ارضا شدم اونو نمیدونم چون تاریک بود تموم آبمو ریختم لای پاش دیگه بی حال شدم اومدم سرجام خوابم برد تا صبح شد که بیدار شدم مادربزرگم نبودرفته بود نون وای خاله بیدارم کرد روم نمیشد بهش نگاه کنم بعدش باخنده گفت هنوزم تو فکر مرغه ی إدامه داره اگه خوب بود نظربدید بد بود فحش بدیدنوشته Mehsam
0 views
Date: November 25, 2018