سلام به همگی من عماد از مشهدم 2 ساله که این سایتو میشناسم ولی داستاناشو باور نمیکردم چون میگفتم اینا هیچ کدومشون تا حالا کس نکردن و کس و کس و شعر میگن حالا بی خیال حدود یک سال و نیمه که ما این مستاجر و داریم یا همون فریبا خانم یه زنه نسبتا چاق کون گنده سفید کس تپل و…. از اون شاه کس ها آقا سرتونو درد نیارم این فریبا خانوم ما یه شوهر مفنگی داشت که تو ترمینال کار میکرد صبح میرفت شب میومد قضیه از این جا شروع میشه که بچه ی فریبا جون مانی کوچولو بود اومد به من گفت عماد خمیای خونمون یه بازی واسم نصب کنی که منم گفتم تو برو من میام تا 10 دقیقه بعد رفتم خونشون وقتی در زدم دیدم مانی درو باز کرد منم رفتم بالا دیدم مامانش خونه نیست منم سوال نکردم که مامانت کجاست رفتم تو اتاقش وقتی کامپیوتر روشن شد دیدم عکس فریبا جونمه که تو رخت خواب بود با شوهرش یه تاپه تنگم تنش بود که اون سینه های گندش داشت اون تاپو جر میداد من 2 دقیقه عکسو نگاه کردم که یهو به خودم که اومدم دیدم راست کردم آقایی که شما باشی منم سری رفتم سراغ نصب بازی که دیدم صدای زنگ در اومد مانی رفت که درو باز کنه که اومد گفت مادرم اومد من خواستم برم که دیدم فریبا پشت سرمه گفت خوش اومدی منم گفتم ممنون که دیدم روسریشو برداشت گفت هوا چه قده گرمه کثافت یه موهای طلایی داشت که تا موهاشو دیدم میخواست آبم بیاد رفت واسه من شربت بیاره وقتی که برگشت داشتم سکته میکردم دیدم یه تاپه سفید تنشه که زیرش کرستم نداشت با یه شلوارک تنگولی که تپلیه کسش معلوم بود من سری چشامو درویش کردم تا اومد شربتو بذاره جلوم قلمبه ی کونش خورد به دستم دیگه داشتم دیوونه میشدم دیدم گفت مانی مادر من میرم حمام آقا عمادو اذیت نکونی ها من با خودم گفتم هر جور شده باید این شاه کسو من بکنم ولی مانی سر خر بود که یه فکری به سرم زد به مانی گفتم برو سی دی رو عوض کن این خرابه که اونم قبول کردو رفت من سری رفتم پشت در حمومو در زدم صدای ناز فریبا اومد گفت مانی در باز هست بیا تو منم که هیچ چی حالیم نبود رفتم تو دیدم فریبا روو سرش پره کفه و چشاشو بسته منم سری لباسامو در آوردمو رفتم از پشت بهش چسبیدم وای چه بدنی بود جاتون خالی ولی تا بهش چسبیدم میخواست جیغ بزنه که سری جلوی دهنشو گرفتمو گفتم منم فدای اون کسو کونت شم که دیدم با سر بهم اشاره میکنه که دستمو بردارم گفتم به شرطی که جیغ نزنی اونم قبول کرد وقتی دستمو برداشتم گفت دیوونه من شوهر دارم که من گفتم تورو جوونه بچت من عاشقه کونو سینه هایه توام که دیدم گفت باشه ولی فقط همین یه بار منم سری ازش لب گرفتمو با دستم نمیدونستم کجاشو بگیرم که سری سینشو گرفتمو فشارش دادم بعد شروع کردم به خوردن سینه هاش که دیدم آخو اوخه فریبا جوون در اومد سری خوابوندمشو شروع کردم کسشو خردم این قد خوردم که خودش گفت تورو خدا نخور دارم میمیرم منم سری کیرمو کردم تو کسشو شروع کردم به تلمبه زدن گفت فقط سری تموم کن تا مانی نیومده منم اصلا حالیم نبود فقط تلمبه میزدم اونم وحشیانه سری کیرمو در آوردمو گفتم پشت کن گفت نه از کون نه که گفتم بیخود به زور برگردوندمشو کیرمو محکم کردم تو کونش یه جیغ بلند کشید که من ترسیدم بعد آروم شد ولی معلوم بود که خیلی درد میکشه دیگه موقعه اومدن آبم بود که سری در آوردمو کردم تو دهنشو تمامه آبمو ریختم تو حلقش و یه لب توووپ گرفتمو خودمو شستمو اومدم بیرون که دیدم مانی پشت در سری درو باز کردمو رفتم بازی رو واسه بچه نصب کردم بدبخت نمیدونست که مامانشو گاییدم تا بازی نصب شد که من گفتم مانی جان من میرم دیگه که دیدم فریبا از حمام اومد بیرونو به من گفت تموم شد کارتون که من با خنده گفتم بله اونم خندیدو من خداحافظی کردم و اومدم خونموننوشته عماد
0 views
Date: November 25, 2018