سلام به بچه های سایت داستان سکسی اسمم سینا هست ، خیلی وقته داستان های سایت رو میخونم امروز تصمیم گرفتم برای اولین بار منم یکی از خاطراتم رو براتون تعریف کنم. قبل از شروع هم این نکته رو بگم که از اسم های مستعار استفاده کردم. بعد ازقبولی تو دانشگاه و پیدا کردن چنتا رفیق پایه ، زندگی جدیدی رو برای خودم شروع کردم. از آنجایی که دانشگاه ما برای پسرا خوابگاه نداشت مجبور بودیم برای کاهش هزینه ها 3نفری الی 4 نفری خونه بگیریم. منم روز ثبت نام با دوتا دیگ ازبچه ها که اومده بودن برای ثبت نام صحبت کردمو باهم دیگ یه خونه اجاره کردیم. ازآنجایی که دانشگاه دولتی بود معمولا همه بچه درس خون بودن ولی بودن بچه هایی که دوران دبیرستان مثل من یکم سر و گوششون جنبیده بود که از قضا همه باهم تو یه اکیپ افتادیم. روزها شده بود کلاس شب ها هم همه هماهنگ میکردیم خونه یکی جمع میشدیم و بساط ورق بازی و قلیون و سیگار به راه بود. ترم یک باخنده و خوشگذرونی گذشت جوری که دوری از خونه و خانواده برامون کمرنگ شده بود. ترم سه شده بود و سه چهار تا از بچه های اکیپ ازمون جدا شدن یکی رفت بابچه های دگ یکی انتقالی گرفت برای شهر خودش و… اوایل ترم سه برای من جوری دیگ شروع شد. تابستونش با دختری که واقعا دوستش داشتم تموم کرده بودم و انگیزه ای واسه ادامه دادن درس و دانشگاه نداشتم و وقتی با تموم اون اعصاب خوردیا رفتم دانشگاه بیشتر دنبال رفاقت با یکی بودم تا بتونم باز خودمو پیدا کنم و به چیزی که واسش زحمت کشیده بودم برسم. ازطریق یکی از بچه های دانشگاه ( غیر اکیپ ) با دختری به نام پریسا آشنا شدم. یه دختر خوشگل که اصلا پا نمیداد واسه سکس داشتن در حد لب بود رابطمون ولی رابطه ی خوبی باهم داشتیم وبا آرامشی که به من داده بود باعث شده بود من بتونم معدل الف رشته خودم بشم. شبو روزم شده بود پریسا بخاطر همین به خودم اومدم دیدم رفیق های پسرم ازم فاصله گرفته بودند. ترم چهار بود که با مشکل هایی که با همخونه هام بوجود اومده بود تصمیم گرفتم تنهایی خونه بگیرم. تواین مدتم یکی از بچه ها اکیپ به اسم امیر که با من صمیمی تر بود ومثل بقیه منو نپیچونده بود و چون تو خانواده ی مذهبی بزرگ شده بود دوست داشت مثل من با دختر رفاقت کنه. منم از تجربه های دختربازی و سکس هام واسش میگفتم و قشنگ از تو چشماش معلوم بود که دوست داره سکس رو تجربه کنه. بمن گفت یکیو رو برام جور کن منم به پریسا گفتم واسه امیر یکی از رفیقاشو جور کنه که بعد از گفتن کسی حاضر نشد باهاش دوست بشه. خب حق هم داشتن امیر اصلا سر و وضع درست حسابی هم نداشت(منم دختر بودم باهاش دوست نمیشدم ولی چون با معرفت بود و مثل برادرم شده بود دوستش داشتمو میخواستم که واسش یه حرکتی زده باشم). خلاصه که از طریق بیتاک با گوشی خودش با یه دختره چت کردم و مخشو زدم. دختره اسمش نازنین بود و بچه ی همون شهر بود ولی دانشجوی یه شهر دگ بود. نازنینم از طرز صحبت کردن من خوشش اومده بود ولی نمیدونست که قراره به پسری که تاحالا دوست دخترنداشته رفاقت کنه. یکم سر و وضع علی رو درست کردم و راه و چاه و بهش یاد دادم و رفاقتشون شروع شد. بعد دوهفته امیرگفت میشه امشب با نازنین بیام خونتون؟ -گفتم ایول سرعت عمل+گفت درس پس میدم داداش- نازنین قبول کرد زیر دو هفته بیاد باهات خونه؟ اونم خونه رفیقت؟+ آره بعد یکم خواهش داره میاد. تازه از تو براش کلی حرف زدم اونم راضی شد بیاد-ازمن؟ چی گفتی +مثلا گفتم تو بودی که تو بیتاک باهاش حرف زدی-امیر چی گفتییییی؟ خاک توسرت کنن+مگه چیه خب. با نازنین قرارگذاشتیم هیچی بینمون نباشه(منم داشتم پیش خودم میگفتم کدوم خری آخه از رفیقش اینقد جلو دوست دخترش تعریف میکنهکاریشم نمیشدکرد خب اولین رفاقتش بود و ناشی ….)-آره برادر بیا چرا نشهشب شد ، امیر و نازنین خانوم اومدن بعد سلام و علیک احوال پرسی رفتم تو آشپزخونه- خواهر چایی یا نسکافه؟+ چایی ممنون -امیر برادر توام همون که خانومت گفت دگ؟+آره داداششروع کردم حرف زدن بلکه یخشون باز بشه و حس راحتی کنن. تو این بین صدای خنده های نازنین از شوخی های من زیاد شده بود و دوتایی امیر و اذیت میکردیم. حدود ساعت 9ونیم بود گفتم من برم بیرون غذا بگیرم امشب شما دو زوج جوون مهمون منید کی چی میخوره؟؟ امیر گفت دمت گرم دونگیش میکنیم چشامو گرد کردم گفتم جلو خانومت خجالت بکش دونگی چیه؟ که دیدم نازی بایه لبخندی نگام میکنه.گفتم چیزی نمیخورید؟؟؟؟ بگید دیگ من که دارم غش میکنم ،که گفتن هرچی گرفتی میزبان تویی. وقتی داشتم میرفتم برای اینکه امیر بتونه یه حرکتی بزنه و اون چیزی که دوست داشتو تجربه کنه گفتم باهم تنها شدید شیطونی نکنیدا که جفتشون خجالت کشیدن و سرخ شدن.رفتم و بعد نیم ساعت چهل دقیقه با شام اومدم. داخل که شدم از بهم ریختگی موهای امیر و پاک شدن رژلب نازی فهمیدم بعلهههه که امیر بی تجربه ی ما خوب کارشو یادگرفته. پیتزارو که زدیم نازی روبمن گفت لب تاپ داری یه فیلم باهم ببینیم؟ گفتم لب تاپو که دارم ولی خرابه سوکت شارژش خراب شده که با یه حالت ناراحتی به امیر گفت اهههه امیر خودت گفتی وقتی رفتیم آخرشب فیلم میبینیم. یه نگاهی به ساعت کردم دیدم ساعت یک ربع یه 11 شده پیش خودم گفتم مگه این دختره ننه پدر نداره که میخواد شب بمونه به بهونه زنگ زدن رفتم اتاق خواب بعد چند دیقه به امیر گفتم بیا اتاق خواب وقتی اومد گفتم- نگفتی شبم میخوای نگهش داری+ ببخشید برادر گفتم اگه بگم شاید نزاری بیایم-من تازه اومدم تو این خونه بگا نرم امیراااا ؟ اخه چجوری میتونه بمونه؟ننه پدر نداره؟+نه. این دانشگاشون خوابگاه داره. الانم ننه باباش فک میکنن که تو خوابگاهه. فردا صب زود میره -هوووف چیکارت کنم یه برادر ک بیشتر ندارم تو این خراب شده ( تو دلم گفتم ریدم تو شانس خودم )امیر بقلم کرد و گفت خیلی مردی و جبران میکنم (نمیدونست که نازنین برام جبران میکنه) امشبم کلی زحمت کشیدی و پرچممو جلو نازی بردی بالا-خوبه کون گشاد کاری نکردم که درضمن دور لبات رژ لبیه (الکی)بدبخت رید به خودش، یدستیم گرفت و تعریف کرد که فقط لب گرفتیم و دستمالی کردیم هموگفتم خوبه درستاتو خوب گوش کردی. باشه حالا بریم پیشش زشته الان فکر میکنه چخبره.رفتیم نازی گفت امیر میری لب تاپ خودتو بیاری؟ فیلمه خیلی قشنگه امیر رو به من کرد گفت آخه …(داشت من من میکرد) که گفتم برو بردار بیار دیگ عروس خانوم فیلم میخواد ببینه خب دلشو نشکون اول زندگی. امیر که داشت میرفت گفتم منم میام مغازه سیگارم تموم شده(هم میخواستم امیر فکر بد نکنه هم خودم که داشتم به نگاه های نازی جواب میدادم بیخیال بشم). نازنین تنها خونه موند. مغازه نزدیک بود یه پاکت وینستون لایت گرفتم با یه پاکت سناتور شرابی و امیر رفت لب تاپشو بیاره بارونم نم نم میومد. منم واسه اینکه خیس نشم اومدم خونه. نازی تا دید اومدم، رو مبل دراز کشیده بود باموبایلش ور میرفت پاشد شالشو سرش کرد و نشست -اووووه خوبه حالا خانم جلسه نشو ابجی ( خندید ) ، راحت باش پدر که اونم پروتر ازاین حرفا برداشت ( از نازنین بگم براتون یه دختر تقریبا سبزه قد حدود 165 وزن حدود50 ایناموهای مشکی پرکلاغی ، سینه های 70 نوک بالا ، کمر باریک وکون جمو جور ولی قشنگی داشت که تو ساپورتی مشکی که پوشیده بود بدجور خودنمایی میکرد درکل دختر تو دل برویی بود)رو اپن نشستم یک نخ سناتور روشن کردم نازی گفت+چه بوی خوبی داره- آره باحاله +بده منم بکشم- مگه سیگار میکشی؟+نه ، ولی دوست دارم تجربه کنم اخم کردم بهش و گفتم -حیف تو نیست دختر به این خوبی چرا سیگار بکشه+آخه شنیدم آدمو آروم میکنه -خب بستگی به فازش داره یه موقع بهت حال میده یه موقع بدت میاد نصف نشده میندازیش اونور+خب من میخوام الان بهم حال بده اینو گفت و اومد سمت من ، همینجوری مظلومانه نگام میکرد. منم یه کام گرفتم فوت کردم تو صورتش چشاشو بست و گفت اوووم چه خوبه . از اپن اومدم پایین -دلیل نمیشه هر چی خوب باشه تجربش کنی که+اذیت نکن دیگ الان امیر میاد ( یه جور خواستی گفت )دست چپمو گرفت منم اصلا دوست ندارم کسی از دست من واسه اولین بار سیگار بکشه، ولی دیگ خودش خواسته بود. دست راستمو بردم سمت لباش گفتم بکش تو ولی مثل نفس نکش تا ته بره تو حلقت چون دفعه اولته،گفت باشه تا ته نمیکنم که جفتمون بعد یکم که فهمیدیم چی گفت خندیدیم بعد کام گرفت فوت کرد سمت صورت من…اون سیگارو تا آخرش توهمون حالت سرپایی باهم کشیدیم و یهو صدای آیفون اومد، امیر بود. انگار یه سطل آّب یخ ریختن رو منو نازی ،چون حس خوبی بود که بینمون داشت رد و بدل میشد. نازنین قبل اینکه امیر بیاد بالا گفت+ مرسی که گذاشتی امتحان کنم-فقط نازی به امیر نگی، اون به من اعتماد داره شاید ناراحت بشه ازینکه گذاشتم سیگار بکشی+خیالت راحت یهو اومد سمتم و لبو بوس کرد و سریع رفت رو مبل نشست و خودشو مرتب کرد.امیراومد +به به چه بوی سناتوری میاد پاکتو از رو اپن برداشتم زدم روش یه نخ اومد بیرون تعارف کردم بهش که برداشت گذاشت گوشه لبش و واسش روشن کردم.+تو این بارون رفتم لب تاپ آوردم فیلم ببینیم دستم دردنکنهمنو نازی که هنوز هنگ بودیم که چرا اون اتفاق افتاده بود نگاهی بهم کردیم و نازی گفت دستت درد نکنه عشقم روشن کن تا فلشو بیارم.فیلمو اوکی کردن شروع کردیم به دیدن منو نازی هم هی نگامون میرفت توهم و نازی نیش خندی از شیطونی میزد. 20دیقه از فیلم نگذشته بود که گوشی امیر زنگ خورد فیلم رو پوز کرد گفت صاحب خونمونه زد تو پیشونی خودش گفت فک کنم بچه ها سروصدا کردن یارو قاطی کرده آخه رفتم لب تاپ بیارم بچه های اکیپ اونجا بودن. من گفتم خب حالا جواب بده ببین چی میگهگوشی رو جواب داد یارو پشت تلفن داد و بیداد میکرد که من خونه به 4نفر دادم نه 10نفر کجایی بیا تکلیف منو مشخص کنید تا اثباب اثاثیه تون رو نریختم زیر بارون. امیر هول شده بود گفت الان میام.بهش گفتم منم بیام امیر ؟ گفت نه همینجوری اونجا پره توام بیای یچی دگ میگه تازه بچه ها هم هستن شاید نخوای رودررو بشین شما فیلمو ببینید من میام.اینو که گفت یچیزی تو دلم وول خورد. یه نگا به نازی کردم یه نگاه به امیر گفتم پاشو برو خب ختم به خیرش کن زود بیا بگا ندی خونه رو ها الان خونه اگه باشه هم خیلی گرونه.امیر رفت. نازی بمن گفت خونه دانشجویی همینه دگ خوابگاه ماهم یسره دعوا و جیغ جیغه بریم ادامه فیلم ؟ گفتم بریم. سیگارو روشن کردم باز یه کام من یه کام اون. 5دیقه نشده بود فیلم رو پوز کرد +سینا ؟ تو چرا تنها خونه گرفتی-بخاطر یسری مشکلات+چیا-همخونه داشتم ترم پیش ولی به مشکل خوردیم تنها گرفتم این ترم بیخیال.+یه سوال بپرسم ؟-بپرس+دوست دختر داری؟-(موندم چی بگم) نه ندارم چطور؟+مگه میشه نداشته باشی -آره کی به من پا میده آخه ؟+(یدونه زد رو دستم) چه مظلومم میکنه خودشو-خب ندارم بابا+من که باور نمیکنم ، آدم به این مهربونی و خوش برخوردی و…-چی؟+خوشگلی-(یه نخ برداشتم) عمتو مسخره کن تو دلم گفتم این رفیق امیره اون مثه داداشمه بمن اعتماد داره که اونو با من تو یه خونه تنها گذاشته چرا باید اون اتفاق می افتاد الانم که داره اینجوری نخ میدهرفتم لبه پنجره بارون بند اومده بود، هیشکی تو خیابون نبود چراغ برق تو خیابونم هرازگاهی خاموش روشن میشد.یهو دیدم اومد کنارم گفت تنها تنها میکشی حالا؟-واسه امشبت بسه زیاد کشیدی+سینااا؟ -هوم؟+میخوامت سیناااا -چی میگی نازنین؟ امیر چی؟ من اصلا باکسی ام +من میخوامت امشب، ازت خوشم اومده-ولی امییییرنذاشتت حرفم تموم بشه که لباشو آورد گذاشت رو لبام خداوکیلی دلم اصلا راضی نبود چون بخاطر امیر نباید این اتفاق میوفتاد.لبامون قفل شد بهم. جوری میخورد لبه منو که انگار تشنه بود این پتیاره. دگ منم تاحدی میتونستم خودمو نگه دارم ، منی که 6ماهی میشد سکس نداشتم.پنجره رو بستم. دستاش دور کمرم بود منم با دوتا دستم صورتشو گرفته بودم. زبونشو تو دهنم میچرخوند چند دیقه ای همینطوری گذشت هولش داد رو مبل جلوش وایسادم دستمو بردم پشت سرش نزدیک کیرم کردم. همینطوری که داشت منو نگاه میکرد شلوارمو تا زانو کشید پایین بعدش شورتمو با یه حالت خاصی که معلوم بود ازهیجانه کشید پایین و شروع کرد از زیر کیرم لیس زدن تا سرش منم همینجور موهاشو چنگ میزدم. چشامو بسته بودم بعد یکی دو دیقه خسته شده بود من شروع کردم تو دهنش کیرمو عقب جلو میکردم اونم داشت منو نگاه میکرد. ( منو بگو امیر بدبختو با این رفیق کرده بودم امیری که هنوز مدت زیادی از رفاقتشون نگذشته بود عاشق نازی شده بود ولی نمیدونست چه جنده لاشی ای گیرش افتاده، همه ی اینا درحینی که ساک میزد برام از فکرم گذشت ، بخودم گفتم من نکنم شک ندارم به یکی دگ میده ، امیر بدبختم روهم فقط واسه اینکه خرجش کنه میخواد. بهت حالی میکنم که دست بالا دست زیاده ….) اینو گفتمو خم شدم لباشو خوردم فهمید بدجوری حشری شدم اونم خوشش میومد. به تی شرتش اشاره کردم که درش بیار گفت یهو امیر میاد منم دیدم اگه بیاد در رو دیر باز کنم خیلی بد میشه تی شرتشو دادم بالا یه سوتین طوسی رنگ تنش بود جلوش زانو زدم سینه ی سمت چپشو از زیر سوتین آوردم بیرون یه ممه 70 نوک بالا که بدجوری میکفت منو بخور شروع کردم خوردن اونم سرمو محکم گرفته بود به سینش فشار میداد و هی میگفت آرررره سینااااا بخوررررش نوکشووو بخووور اوووووم. منم دیدم وقت سکس اینطوری نیست هرآن ممکن بود امیر بیاد و جفتمون تو کف بمونیم.تو همون حالت سینشو فشار دادم عقب که بخوابه رو مبل. پاهاشو دادم بالا چسبیدم به سینم با دوتا دستم ساپورتشو کشیدم تا مچ پاش سرمو بین پاهاش کردم که بتونم به لباش برسم وکیرمم بین شیار کسش بالا پایین میکردم. وقتی داشتم میخوردم لباشو انگار به کمرش فشار اومد گفت کمرم داغون شد. سریع گفتم برگرده به شکم بخوابه رو مبل. حس کردم از حس و حال اولیه افتاده از پشت یه زبون به کسش کشیدم بهش گفتم با دوتا دستش کونشو ازهم واکنه که راحتر تر بتونم براش بخورم. وقتی باز کرد کونشو یه سوراخ کون تقریبا قهوه ای تنگ تنگ جلوم بود با ولع شروع به خوردن کردم اونم با اووم اووووم گفتناش و نفسای بریده بریده اش منو بدتر میکرد دیگ اصلا امیر و رفاقت واسم مهم نبود. گفتم میخوام بکنم تو زودتر آبم بیاد تا امیر نیومده با سر اشاره کرد باشه یه تف انداختم کف دستم و زدم به کیرم ( مثل فیلم سوپرا نمیگم کیرم20 سانته چون اندازه نگرفتم تاحالا ولی درحدی هست که هرکیو کردم بعدش راضی بوده) یکم از خیسی کیرم با انگشت برداشتم زدم به سوراخ کونش. یه زانومو از زمین برداشتم تا بتونم قشنگ سوراخشو ببینم موقع کردنه توش.سره کیرمو یکم مالیدم رو سوراخش که دیدم میگه سینااااا بکن راحتم کنننننن آروم سرشو دادم تو دستاشو از لپای کونش برداشت که منو هول داد عقب که کیرم دراومد بایه حالت عصبی گفتم بازشون کن که اونم دوباره بازشون کرد. دوباره کردم سرشو توش یکم بیشتر فشار دادم گفتم سرش بره تو دردت کمتر میشه اونم چاره ای جز تحمل نداشت و پاهاشو که بین پام بود رو زمین میزد بعد از اینکه یکم جا باز کرد شروع به عقب جلو کردم مچ دستاشو گرفتم گذاشتم رو کمرش تا جایی که جا داشت میکردم توش اونم آه از سر لذتی که میبرد میکشید. وقتی رونای پام به کون نرمش میخورد از نرمی اونا بیشتر حال میکردم اونم دیگ دردی حس نمیکرد فقط داشت لذت میبرد. بعد حدود 3 یا 4 دقیقه برش گردوندم به پشت خابوندمش پاهاشو دادم بالا این بار کیرمو رو شیار کسش میکشیدم نازنین هم چشماشو بسته بود گوشه لبشو ازلذت گاز میگرفت. کیرمو دوباره توکونش جا دادم این بار خیلی راحت رفت (خانم بار اولش نبودکه ولی معلوم بود مثل من خیلی وقته سکس نداشته) و دو دستی گردنشو گرفتم تو کونش عقب جلو میکردم که آبم داشت میومد نفسام تند تر شد روش خوابیدم وآبمو توش خالی کردم بعد چند ثانیه گفت چقد داغ شدی که من گفتم آتیشم زدی نازی.پاشو برو دستشویی بشور خودتو تا امیر نیومده از روش بلند شدم رفتم سر وقت سیگارم اونم رفت سمت دستشویی. بعد از اینکه اومد گفت تنها تنها دیگه؟ گفتم بیا بعد سکس اتفاقا میچسبه که خندید اومد بقلم رو اپن نشست شروع کردیم کشیدن….ادامه دارد …نوشته سینا
0 views
Date: November 25, 2018
گوه نخور باو خیال پردازیت اصلا شبیه واقعیت نی