گرفتن مچ زنعمو از طریق تلگرام

0 views
0%

سلام به دوستای گل سایت داستان سکسی …اول از همه یه چیزی بگم ….من یه بار این داستان رو نصف نیمه اینجا گذاشتم ولی متاسفانه بعضیاتون باور نکردین …ولی اینبار میخوام کاملشو بنویسم….من امیرم 20از یه جای این مملکت…. من وقتی داستانای سکس با زنعمو و زندایی و ….. رو میبینم که اینجا میذارین که95 درصدشون دروغه واقعا خندم میگیره چون پایه و اساسی نداره ….ولی این داستان مال انتخاباته 96 و حوادثی که پیرامونش رخ داد…..من اسممو مستعار نوشتم و تو اون داستانمم نمیدونم چی گذاشتم اما اینجا میذارم امیر…..من یه زنعمو دارم 33 ساله وزنش 85 و قدش 165 و بدن چاق و سفیدی داره و اگه خدا بخواد اینسری عکساشو میذارم براتون…ما هممون تو یه روستا زندگی میکنیم و هممون تو یک حیاط هستیم با اینکه خونه هامون جداس و از این بابت زیاد خونه هم میرفتیم…داستان از اونجایی شروع شد که من به رفتار های زنعموم مشکوک شدم بخاطر رفت و آمد هاش به نونوایی….تو محلمون یه نونوایی هست که صاحبش یک پسر 27 سالس مثلا به اسم مهدی …جوری که یه بار سره ظهر رفتم نونوایی متوجه خنده های بین زنعموم و مهدی شدم و یقین پیدا کردم که اینا باهم رفیقن و یه خبرایی هست بین این دوتا…….من چون تو خونمون اینترنت داشتم و هممون تو یه حیاط بودیم به زنعمومم اینترنت میدادم ..و اگه ساعت 3 شب اینترنتش قطع میشد فوری میومد پیشه من تا براش درست کنم…من دیگه متوجه شده بودم اینا باهم یه سر و سر هاایی دارن و یه روز بدجووور داغ بودم دیدم پسرعموی کوچیکم گوشیه زنعمومو آورد تا براش بازی بریزم منم براش چنتا بازی دان کردم و با یو اس بی ریختم تو ش …حین ریختن رفتم تو تلگرام کامپیوترم و از اکانت خودم اومدم بیرون و رفتم تو اکانت زنعموم و به شخصی ترین حریمش نفوذ کردم و از اونجاییکه تلگرام یه کد مجدد میفرسته به اکانت ..این پیامو از گوشی زنعموم پاک کردم تا متوجه نشه…….و پسر عمومو که 7 سالشه فرستادم خونشون و خودم رفتم سراغ تلگرامش…..آقا نمیدونین چه مزه ای داره …تمام پیام هاش و گند کاریهاش تو تلگرامش بود دیگه …منم از خوشحالی داشتم بال در میاوردم ….فهرست چت هاش با خواهراش و دوستاش و کلی چیزای دیگه ….حدود یک ساعت اکانتشو برسی کردم دیدم خبری نبود…..که یهو دیدم زنعموم آنلاین شده و داره با یک مخاطب به نام(m( رو مخاطب کلیک کردم دیدم مهدی همون صاحب نونواییه هست و چه لاوی داشتن باهم میترکوندن..این به اون میگفت عشقم ..اون به این میگفت عشقم و مثله دو تا نامزد داشتن باهم چت میکردن …..اولش تعجب کردم و جا خوردم ….با اینکه میدونستم مهدی و زنعموم یه روابطی دارن بازم باورش سخت بود…زنعموم وقتی چتشون تموم میشد فوری چت رو دلیت میکرد و مهدی رو تو لیست بلاگ ها میذاشت تا داییم نبینه…عموی بدبختمم عین خر کار میکرد تا خرج این جنده لاشی رو بده…..من نمی تونستم کاری بکنم…اگه به داییم میگفتم زندگیشون از هم میپاشید و بچه هاش بی مادر میشدن و باعث و بانیش من میشدم منم حوصله اینارو نداشتم….یه هفته پشت هم تو تلگرامش بودم و تو این مدت از چت هاشون اسکرین شات میگرفتم و سیو میکرم ….هر شب باهم سکس چت میکردن و مهدی عکس کیرش رو برا زنعموم و همچنین زنعموم عکس کسش رو برا مهدی میفرستاد ……منم فقط جق میزدم…..یواش یواش جرئتم زیاد شد و بعد از یه هفته رفتم سراغ زنعموم و اونو اوردم خونه …اونروز هیچکس خونه نبود ….فقط خودم بودم…..و بهش گفتم قضیت با این صاحب نونوایی چیه ؟؟ اون اول اصلا به رو خودش نیاورد و تازه مدعی شد که دارم دروغ میگم….و سرم داد کشید..من گوشیم رو یواشکی از جیبم در آوردم و صداشو برای مدرک ضبط میکردم …. و رفتم سمت کامپیوتر و تلگرام و اسکرین شات هایی که از چتش گرفتم رو بهش نشون دادم…..عاقا ..چشتون روز بد نبینه …از ترس رید فقط…یهو زد زیره گریه زاری منم عصبانی شدم و گفتم میخوام همه چیو به دایی بگم ….که یهو ازم خواهش کرد نگم ….بهم گفت هرکاری که بخوام برام میکنه …و همه ی اینا داشت تو گوشیم ضبط میشد و من اون لحظه تو فکر سکس نبودم و انداختمش بیرون…و گفتم میخوام به دایی بگم…..اونروز رو خوب یادمه موقع انتخابات پارسال …بود و داییم غروب اونروز از سر کار برگشت و من به گوشی زنعموم تک انداختم و یه اس دادم گفتم بگم به دایی همه چیو؟؟؟اون سریع برام زنگ زد و با صدای گرفته و ناله ازم خواست نگم و منم هیچی نگفتم…..پس فردای اون روز زنعموم اومد خونمون و این روزم خونمون کسی نبود…بابام که سره کار میرفت و مامانمم خونه مامانش بود…..رو مبل باهم نشستیم و رو زد بهم گفت که چرا تو تلگرامش رفتم و کلی کس کس و شعر منم گفتم کنجکاو شدم و از این حرفا…..بهش گفتم صداشو هم ضبط کردم و وقتی اینو شنید باز اشک تو چشاش جمع شد و عین بچه دبستانی ها گریه زاری میکرد…..منم گفتم باشه نمیگم به دایی و آروم دستاشو گرفتم ….و رو مبل بهم گفت امیر من نمیتونم با تو رابطه داشته باشم تو مثله پسرمی ….راستش من دیگه کیرم بلند شده بودو و حوصله اینارو نداشتم…آروم دستمو بردم رو سینه هاش و اونم اصلا مقاومت نمیکرد چون میدونست زندگیش در خطره …از رو پیراهن سینه هاشو لمس میکردم و اون فقط اشک تو چشاش بود.بردمش تو اتاقم روی تشک شلوارشو کشیدم پایین یه شورت گل گلی پاش بود و اون فقط میگفت سریع تر تمومش کن…تجربه ی سکس نداشتم سریع یه تف به کیرم زدم و زنعمومو به حالت داگی خوابوندم و انگشت شستمو میکشیدم رو کسش…..زنعموم پر از استرس بود هی میگفت تمومش کن الان یکی میاد …منم کیرمو گذاشتم رو کسش…و فشار دادم تو…..اولین بارم بود که کس میکردم ..چه حس قشنگی …انگار داشتن دنیا رو بهم میدادن …رو ابرا بودم ….عجب چیزه داغی واقعا سکس بهترین تفریح دنیاس …..به یک دقیقه نکشید آبم اومد شاید با 15 تا ضربه…….و وقتی آبم اومد ریختم رو کمرش…و اون سریع بدون اینکه هیچی بگه شلوار و دامنشو کشید بالا و رفت …….از اون به بعد با تهدید و و به زور میکنمش ….دیگه حرفه ای شدم …هر نوع سکسی که خواستم باهاش انجام دادم …ولی اون از ته دل رازی نیس با اینکه براش لیس میزنم و کمبود ی براش نمیذارم…اما به هر حال اون زنعمومه…….عکساشو هم براتون تو یه تاپیک میذارم…………..مرسی که داستانو خوندیدن…..قبول کنین اگه من زنعمومو نکنم میره به مهدی میده پس فش ندین در ضمن داستانای دروغم ننویسین…..یاعلینوشته امیر

Date: May 30, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *