گروپ سکس دختر های وحشی با مرد خونگی
اسم من حسامه. این خاطره برمیگرده به 2 سال قبل که من 19 سالم بود. قدم 1.80 و 90 کیلو هم وزنمه. یه بدن معمولی، ولی قیافه خیلی توپی دارم. سفید مفید و خوب.
داستان ما از اونجایی شروع شد که وقتی 17 سالم بود، خونه کلنگیمون رو ساختیم خودمون رفتیم طبقه چهارم نشستیم، به مرور واحدهامونو فروختیم و اجاره دادیم تا رسید به طبقه پنجم که یه زن و شوهر اومدن خریدن. خلاصه چشمتون روز بد نبینه، از وقتی که من این زن رو دیدم، یه دل نه صد دل عاشقش بودم. می دونستم نباید به زن شوهردار نظر داشته باشم، ولی خب دله دیگه، کاریش نمیشه کرد. از اون بدتر این کیر خرو نمیشه کاریش کرد.
خلاصه گذشت و گذشت، اینا خیلی با ما صمیمی شدن. زنه که اسمش مینا بود روزا که تنها بود میومد خونه ما ناهار می خورد (خونه ماهم مامانم بود و من، که تازه درسم تموم شده بود و 2 روز تو هفته می رفتم دانشگاه). کم کم دیگه مینا جان راحت شده بود با ما، چون داداشم نداشت به من می گفت تو مثل دادشمی. واسه همین همیشه جلوی من راحت لباس می پوش
ید. تاپ تنگ و ساپورت و شلوار جین تنگ و دامن کوتاه. تا جایی که مامانم جا اون خجالت می
کشید که اینجوری میومد جلوی من.
درضمن مینا، یه زنی بود هم قد خودم، کمر باریک، 29 ساله، سایز سینه هاشم فکر می کنم 80 می شد، سینه های لرزون که هیچ وقت سوتین نمی بست. همیشه زیر لباسش می لرزیدن.
خلاصه از وقتی اینا اومدن کار ما شده بود که با یاد مینا خانوم جق می زدیم. حتی میرفتن مسافرت، کلیدو میدادن به ما، منم کلیدو یواشکی برمیداشتم و می رفتم با شرتاش جق می زدم. وااااای خدا چه بویی داشتن.
تا اینکه یه روز ناهار اومده بود خونمون. زنگ درو که زد، با خوشحالی رفتم درو باز کردم، وااای خدا چی می دیدم، مینا با یه ساپورت سفید و تاپ سفید یقه باز بود، کل چاک سینه هاش بیرون بود. اینو که دیدم کیرم داشت میترکید. اینقدر از خود بی خود شده بودم که یادم رفت تعارف کنم بیام تو، زل زده بودم به چاک سینه هاش. اونم که کیر راست شدمو دیده بود، فهمیده بود، یه خنده
ای کرد و گفت “حسام جان، نمی خوای تعارف کنی بیام تو.” منم که جا خورده بودم و البته شرمنده، گفتم “ببخشید میناجان، حواسم جا
ی دیگه بود، بفرمایید.” با یه لبخند سکسی جواب داد که “تا باشه از این جاها” اومد تو و نمی دون
م از قصد یا غیر عمدی، کونشو مالوند به کیرمو از جلو در اومد تو. یعنی داشتم میمردم. سریع رفتم تو اتاقو جقو زدم. یقه تاپش اینقدر باز بود که وقتی خواست از رو زمین بلند شه بعد ناهار، یکی از سینه هاش افتاد بیرون، خداروشکر که مامانم اونور بود. باورم نمیشد. چه سینه هایی. میناهم دوباره یه خنده ای کرد و سینشو کرد تو تاپش. یعنی با اون خنده هاش گاییده بود منو. جقی کرده بود منو با خنده هاش.
خلاصه از اون جریان گذشت و گذشت و روی من و مینا بیشتر به هم باز شده بود، مثلا وقتی کنار هم می شستیم، تلویزیون می دیدیم، دستشو میذاشت رو رون پام، بعضی وقتا بازوشو مینداخت دور بازوم، سینش می خورد به بازوم. دیگه به مرز جنوووووون رسیده بودم. جق پشت جق
تا اینکه شانس در خونه مارو زد. شوهر مینا خانوم واسه ماموریت رفت ترکیه (اینم بگم که فهمیده بودیم که شوهرش اطلاعاتیه)، و واسه 1 سال رفت. 2، 3 ماه که از رفتنش گذشت، دیدم مینا نگاهش اصلا عوض شده، مثلا موقع ناهار همش چشمش به کیرم بود. حتی یه بار جلو تلویزیون فیلم میدیدیم که من پاپ کورن و گذاشته بودم رو پامو، اونم می خورد، که یهو دیدم دستش به جای اینکه بره تو کیسه پاپ کورن، کیرمو گرفت تو دستش. مطمئن بودم که از قصد این کارو کرده ولی به روی خودم نیاوردم.
تا اینکه مینا خانوم از پله ها افتاد و پاش شکست. چون شوهرشم نبود، مامان
من کاراشو می کرد. حتی م
امان من حموم می بردتش.
تا اینکه مامان و بابای من واسه یه کاری رفتن شهرستان، من موندم و میناجونم. فردا صبحش زنگ ز
د، که “سلام حسام جان، خیلی ببخشید، می تونم یه زحمت بهت بدم؟” گفتم “خواهش می کنم، بفرمایید”
گفتش “من شب می خوام برم تولد دوستم 3 روز هم هست که حموم نرفتم، اگه زحمتی نیست من می رم حموم، بیا یه کمکی بده”
وایییی خدا، چی داشتم میشنیدم، من و مینا، تو حموووووم. اولش خواستم کلاس بذارم و من و من کردم که دانشگاه دارمو از این حرفا، ولی بعدش گفتم، باشه یه آبجی مینا که بیشتر نداریم.
اونم قه قه خندید و گفت “مرسی عزیزم، پس من درو باز می ذارم، خودم می رم حموم لخت می شم تا تو بیای”
اسم لخت رو که شنیدم داشتم دیوونه می شدم، آتیش داشتم می گرفتم. اونقدر هیجان داشتم که نگووو. اولین سکس عمرم در انتظارم بود.
لباس پوشیدم و رفتم بالا. در باز بود. رفتم تو، رفتم جلو حموم که در بسته بود، صدا کردم ” مینا جان” گفت “حسام، درو باز کن بیا تو”
درو باز کردم، کیرم دیگه داشت میترکید، خداااا چی داشتم می دیدم، مینا لخت لخت فقط با یه شرت مشکی رو توالت فرنگی کنار حموم نشسته. بود. اول سرمو انداختم پایین، اونم با خنده گفت ” چیه عزیزم چزا خجالت می کشی، تو که قبلا پستونمو دیده بودی، پس خجالت چرا”
جا خوردم این حرفو زد، دیگه جون نداشتم، آبم هر لحظه امکان داشت بیاد. گفتم “نه خجالت چیه، تو مثل آبجیمی”
گفت “پس حالا که خجالت نمی کشی، توام لخت شو که نه لباسات خیس شه، نه من خجالت بکشم.” گفتم “آخه مینا خانم، ببخشید، ولی شرت پام نیست”
اونم شروع کرد خندیدن، قه قهه می زد، گفت “اشکال نداره عزیزم، تو مثل داداشمی، بعدشم تو مردی، اشکال نداره که”
می دونستم که امروز می کنمش، حتی اگه خودشم نده، به زور باید می کردمش، دیگه طاقت نداشتم. گفتم باشه و شلوار و لباسمو در آوردم.
کیرم تا حالا اینقدر بزرگ نشده بود. فکر می کنم 18 سانت می شد. کیرمو که دید خشکش زد، فقط لبخند زد و هیچی نگفت، ولی یه لحظه هم چشم از رو کیرم بر نمی داشت.
گفتم ” خب مینا جان چیکار کنیم؟” گفت بیا اول بدنمو خیس کن. دوش آبو برداشتم و با آب همه جاشو خیس کردم. دستشم که گچ بود کرد تو کیسه که آب نخوره، پاهاشو باز کرد، لاپاهاشم آب گرفتم و با دستش خیس کرد. همونجوری که رو توالت فرنگی نشسته بود، گفت بیا لیف بکش، لیفو کفی کردم و رفتم جلوش، از نوک پاش شروع کردم، وای خدا چه بویییییی داشت. انگار تو بهشت بودم.بادست راستم لیف می کشیدم و با دست چپم می مالوندمش. اومدم بالا تا به رونش رسیدم. رو زانوم نشستم که رونشو بشورم،
کیرم رفته بود لای ساق پاهاش، یواش یواش جلو، عقب می کردم. دیگه داشتم دیوونه می شدم. مدام به چیزای دیگه
فکر می کردم که مبادا
آبم بیاد و آبروم بره.
رفتم بالاتر تا به رون کنار کسش رسیدم. گفتم میناجون از رو شرت نمیشه اونجاتو بشورم. اونم اخم کرد و با صدای بلند گفت، که بچه جون دیگه پررو نشو، اونجارو خودم می شورم. بدجور خورد تو ذوقم، یه لحظه انگار آب سرد ریختن روم. کیرم خوابید یه ذره، سرمو انداختم پایین، وقتی دید اینجوری شدم، یه خنده ای کرد و کیرمو ناز کرد و گفت “حالا عیب نداره، به کسی چیزی نمی گم. پس فردا کیرت کوچیک می مونه میندازی تقصیرمن”
دوباره کیرم راست شد تو دستش، داشت از کیر من حرف می زد. وایییی خدا. کیرم که راست شد، دستشو کشید و با خنده گفت چقدر بی جنبه ای بابا تو. حالا بیا پشتمو بکش. رفتم پشتش وایستادم و لیف کشیدن، کیرم می خورد به بازوش، وای خدا، چه بازوهای نرمی.
دید که کیرم می خوره به بازوهاش، یه کم بازوشو باز کرد، واییییییی خدا جووووون، داشتم میممردم. دیگه هیچی حالیم نبود، شروع کردم، از پشت بازوش تو زیربغلش تلمبه زدن. 20 تا تلمبه آروم که زدم، دیگه جون نداشتم، آبم خالی شد و اونقدر فشار داشت آبم که ریخت رو در و دیوار و البته یه کمم رو رونش و یکم رو لبه اون ممه های نازش.
مینا که دید، برگشت و یه شهوتی چشمشو گرفته بود، چشماش قرمز بود، گفت “چقدر داغ بود آبت” منم که دیدم راضیه، همزمان هم خوشحال بودم، که از این به بعد مینارو خواهم کرد، هم افسوس که چرا 2 سال الکی جق زدم.
برگشت کیرمو گرفت تو دستش و بهم گفت “ولی خیلی به جنبه ای، کاری نکردیم که هنوز آبت اومد، بعدشم خیلی نامردی، خودت حالتو کردی و آبتم ریختی، ولی من بیچاره 6 ماهه، حال نکردم.”
گفتم “عزیزم، تو جون بخاااا از من. من حاضرم تا خود شب یه کله تورو بکنم و 10 بار آبم بیاد، تا حالا 1000 بار جق زدم برات”
اینو که شنید، سرشو برگردوندو کل کیرمو که حالا نیمه راست بود کرد تو دهنش، آنچنان ساکی میزد که تو 30 ثانیه دوباره کیرم راست شد. میگفت “کثافت عوضی تو 2 ساله داری جق می زنی، اونوقت من 6 ماهه این بالا لنگ 2 سانت کیرم. خیلی کس خلی”
با دست سالمش تخمامو گرفته بود تو دستشو ساک می زد، منم که اسیر اون سینه های مرمریش شدم، گرفته بودم تو مشتم و ولشون نمیکرد. تا نیم ساعت اون فقط برام ساک می زد و منم با سینه هاش بازی می کردم، تا اینکه در حین ساک زدن، آبم اومد و همش ریخت تو دهنش.
گفتم ببخشید مینا جان حواسم نبود بگم. ولی برعکس اون خوشش اومده بود، گفت “اوووووووووم، چه داغ و شیرینه. دووسش داشتم. ولی هنوز یه جا مونده که آبمو نریختی، تو دهنمو رو سینم که ریختی، ولی این کس بیچاره هم آب می خواد.” من که دیگه جون نداشتم رو پاهام وایستم، همچنان که دستم رو سینه هاش بود، نشتم رو پاش، گفتم مینا دیگه جون ندارم. گفت گه نخور بابا، تازه اولشه، باید تقاص اون جقارو همشو بدی.
گفتم پس عزیزم بذار یه جیش بکنم، شروع کنیم، گفت بشاش رو من. منم شاشیدم رو سینه هاش، دوباره سینه هاشو کف مالی کردم و شستم، با دوتا دستم دو تا سینه هاشو میشستم، نیم ساعت فقط سینه هاشو شستم براش. اونم با کسش ور می رفت، تا اینکه دیدم پاهاش میلرزه، یه چک زد تو صورتم، گفت بسه دیگه، جرم بده حسام.
سینه هاشو آب گرفتم و با یه جرکت سریع شورتشو در آوردم. چی داشتم می دیدم، یه کس بی مو، با چوچول صورتی روشن، تر و تمیز. انگار نه انگار که شوهر داره و هرشب میده. مثل کسای دست نخورده بود. رفتم جلو که کسشو بخورم، واااای چه بویی داشت. کسش بوی لیمو ترش تازه می داد. ایننقدر خوش بو بود که نفسم داشت بند می اومد، شروع کردم خوردن کسش، زبونمو دور چوچولش می کشیدم. همزمان انگشتمو از زیر کرده بودم تو کسش، اونم چشماشو بسته بود و با سینش ور می رفت. دیگه آخ و اوخش در اومده بود، اینقدر حشری بود که خودش کمرشو جلو عقب می کرد که زبونم بره تو کسش. آب کسشو حس می کردم تو دهنم، کل کسشو م
یک زدم براش، با دندونام چوچولشو می گرفتم و محکم می کشیدم. اونم اینقدر دردش می یومد که گریش دراومده بود، ولی می گفت بازم ادامه بدم. کسشو می خوردم و دوتا دستامم از زیر توالت فرنگی انداخته بودم زیر کونشو، فشار می دادم لپای کونشو. اینقدر آبش اومده بود که دهنم پره آب بود.
گفت بسه دیگه، پشو بکن. گفتم چشم با کمال میل. بلند شدو شکمشو گذاشت رو توالت فرنگی و زانوها رو زمین به حالت سگی نشست. رفتم پشتشو با یه حرکت کل کیرمو کردم تو کسش، یه جیغی زد که گفتم الانه که کل ساختمون بریزن اینجا. یه ذره تو همون حال نگه داشتم، شروع کردم آروم آروم تلمبه زدن، جلو و عقب می کردم و آب کسش همچنان می رفت. کسش اینقدر آب داشت که بعد از 10 سال که این همه کس کردم، هنوز کسی به آبداریه اون ندیدم.کم کم محکمش کردم و تند تند تلمبه می زدم، افتاده بودم روش و تلمبه می زدم و با دوتا دستمم سینه هاشو از پشت فشار می دادم.
آخ وا اوخ می کرد. خیلی ناله می کرد. فحش می داد. می گفت “کثافت خارکسه، من خارکسه توام، جنده توام، جر بده کسمو، حیووووون کس من کییییییر می خواد، کیرت تو کسم، آآآآآآآآآآآآآآآخخخخ، آآآآآآآههه.” اینقدر حرفای سکسی زد، که داشتم دیووونه می شدم، دیدم اینجوریه، بازم محکمتر تلمبه زدم. یه جوری میکردمش که با هربار تلمبه زدن، کلش 30 سانت پرت میشد جلو. بالاخره بعد از 1.5 ساعت تلمبه زدن بی وقفه آبم ریخت تو کسش. دیگه جون نداشتم تکون بخورم. کیرم تو کسش مونده بود.نیم ساعت تو همون حالت که کیرم که آبش دراومده بود، تو کسش بود و افتاده بودم روش. دیگه داشت خوابم می برد که یه دونه زد رو کونم و گفت پشو، خودمونو آب بکشیم و بریم بیرون. دیگه طاقت وایستادن نداشتم. به زور خودمو شستم و میناهم شستم و رفتیم بیرون.
لباسای خودمو پوشیدم، لباسای مینارم پوشوندم و زنگ زدیم، شامو آوردن.
بعد شام یه فیلم دیدیم. مدام حین فیلم کیرمو می مالوند. منم که سرحالتر شده بودم، گفتم مینا، یه راه دیگه بریم، گفت نه، بذار واسه شب جون داشته باشی.
دیگه شب نرفتم خومون، رفت لخت شد و خوابید، منم رفتم کنارش. چراغارو خاموش کردم و با حالت رمانتیک از پشت بغلش کردم و آروم آروم تلمبه می زدم.
دیگه خبری از اون فحش و سکس سنگین عصر نبود. حالا نوبت عشق بازی بود. سینه هاش تو دستمو، لبش تو لبم و کیرم تو کسش.
بهترین شب عمرم بود. برای بار چهارم بود که اونشب آبم می اومد. دوباره ریختم تو کسش و اینقدر خسته بودم، تو همون حالت خوابم برد و تا صبح کیرم تو کسش بود.
از اون موقع به بعد تا زمانی که مینایینا برن خارج از کشور، 5، 6 سال گذشت و تا موقعی که شوهرش نبود، هر موقع که اراده می کردم، می کردمش.
بعد از اینکه شوهرش اومد، گفت دیگه باید این کارارو تموم کنیم. ولی چون می دونم می ری جق می زنی، هفته ای یه بار اشکال نداره. خلاصه ما هفته ای یه بار سر ظهر می رفتیم و میناجونو می کردیم.
این بود داستان من و سکسی ترین زن زندگیم و آبدارترین کس عمرم
نوشته: حسام