دوسالی میشد که تو دفتر بازرگانی فریبا کار میکردم (اسامی مستعار هستند)، پدر فریبا از اون گردن کلفتهای سیاسی بود و از طریق دفتر فریبا کارای مافیایی زیادی انجام میدادن.همه اون چیزایی که از نظر قانون جرم و قاچاق و غیره محسوب میشد اینجا عین یه کار ساده و عادی انجام میگرفت.من مسئول امور شرکت در چین بودم ، کارم انجام واردات مشتریان شرکت از طریق اسکله های خاصی بود که بدون پرداخت حقوق گمرکی کالاها رو برای مشتریان شرکت رد میکردیم.گردش کار شرکت بسیار بالا بود و باید مثل کامپیوتر درست و سریع عمل میکردیم تا به قول خانم دکتر(فریبا)(بماند که ما نفهمیدیم چطوری دکتراشو گرفته بود) مشتریانمون حتی به گزینه های دیگه فکر هم نکنند.فریبا 42 سال سن داشت علیرغم خانواده خر مذهبش خودش یه خانم نسبتا متجدد بود شوهرش حیدر جلوی فریبا یه موش بی مقدار بود و یکی از تفریحات فریبا توهین به حیدر تو جمع بود. فریبا و حیدر 2 پسر هم داشتند.فریبا از نظر رفتاری یه افریطه کامل بود تو کار به هیچ کس رحم نمیکرد و حتی حاضر بود واسه یه 100 دلاری زندگی یه نفر رو از ریشه نابود کنه ، رفتارش با کارکنان شرکت هم همینطور بود واقعا همه ازش به نهایت حد میترسیدن و سعی همه این بود طوری کارشون رو انجام بدن که پر فریبا به پرشون نگیره.ما یه مشتری داشتیم که براش لوازم خانگی وارد میکردیم، از چین جنس میاورد و روش میزدن ساخت ایتالیا و به مردم بدبخت ایران 3 یا 4 برابر قیمت کالای مشابهی که از همون کارخونه چینی میومد میفروختند ، من اونجا یه کارمند بودم ولی از کثافت کاریهای بعضی از این تجار جدا حالم بهم میخورد.خیلی از مارکهای معروفی که تو ایران به اسم اروپا آمریکا میفروشند رو من خودم بارها از مبداء چین رد کردم کاش مردم میدونستند.ماجرا از اونجا شروع شد که از اوایل امسال سطوح بالای مدیریت کشور دوزاریشون افتاده بود که فشار تحریمها امسال میتونه کار رو حسابی به هم بریزه به همین دلیل هم به پایان اسکله های فرعی و شرکتهای وابسته اعلام کردند تا اطلاع ثانوی کار رو تعطیل کنند تا دلار کمتری خارج بشه.من یه بار به فریبا گفتم حالا اگه کار رو ادامه بدیم چی میشه؟ بهم گفت این دستورا از بیت رهبری صادر شده پس شوخی بردار نیست.ما از مرداد ماه کارمون رو عملا متوقف کردیم تا اینکه این شرکت لوازم خانگی یه سفارش خیلی پرسود رو به فریبا پیشنهاد داد که بالاخره فریبا رو وسوسه کرد ما مراحل کار رو شروع کردیم 93 کانتینر جنس رو باید رد میکردیم قبلا از این کارا زیاد کرده بودیم ولی حالا خیلی سخت بود من به فریبا یه طرح جدید پیشنهاد کردم که میتونست ماجرا رو قانونی جلوه بده فریبا هم استقبال کرد و بهم وعده یه پاداش ویژه برای این کار رو داد منم شروع کردم.چون نمیخوام داستان طولانی بشه سعی میکنم خیلی چیزا که ممکنه برای خوانندگان این سایت جالب نباشه رو خلاصه کنم.از طرف وزارت اطلاعات ماجرا رو بو برده بودن و به فریبا اخطار داده بودن که این کار رو نکنه ولی ما طرح خوبی داشتیم که لو نمیرفت.ماتمام جنس رو به یه شهر کویری بردیم و اونجا تو یه محوطه کالا رو تحویل دادیم دیگه همه چیز تموم بود و کار خیلی سیف، لند شده بود و مراحل تسویه و غیره همه به سلامتی انجام شد.تو ماجرای اختلاس بانکی اخیر خفت پدر فریبا رو گرفتند و شروع کردن به زوم رو کارای شرکت ما ، خیلی طول نکشید که فهیدیم ماجرای این پارتی جنس لو رفته و انبار جنسا رو پیدا کرده بودند از اون طرف پدر فریبا دستگیر شده بود و هر لحظه ممکن بود سراغ ما هم بیان.فریبا بهم زنگ زد برم خونش ، شوهر و پسراش چند وقتی بود رفته بودن سفر خارجی و فریبا تنها بود.همینکه رسیدم خونش اخبار اتفاقایی که افتاده بود رو بهم داد و با کلی داد و بیداد میگفت اگه من کارم درست بود لو نمیرفت و از این حرفا.بهش گفتم اصلا به من مربوط نیست من کارمند تو بودم و ….اومد جلو یه مشت زد تو سینم و گفت احمق اگه کار به اونجا برسه که منو بگیرن مطمئن باش تو رو اعدام میکنن پس مثل آدم هر چی میگم گوش کن.فریبا میخواست از کشور فرار کنه اینجور آدما از قبل آماده فرارن غیر از خونش بقیه ثروتش رو قبلا از ایران خارج کرده بود ولی نمیدونست کجا براش امن تر هست از من خواست کارارو ردیف کنم بهش گفتم اگه تو بری من چی میشم؟ بهم گفت اگه خواستی میتونی باهام بیای، بیشرف یه سگ نگهبان میخواست.من با توجه به گستردگی فعالیتمون تو چین و امکاناتی که اونجا بود چین رو پیشنهاد دادم خوشبختانه ما به سلامتی رسیدیم چین ، فریبا بدجور به هم ریخته بود و حسابی ترس برش داشته بود میگفت اینجا امن نیست و این صحبتا اونجا زیر زبونشو کشیدم که پدر فریبا 400 میلیون دلار اختلاس کرده و از طریق فریبا خانم انتقال داده بیرون و الان اطلاعات رهبری راسا افتاده پشت پرونده و هر جا باشیم میکشنمون بیرون ، اینقدر ترس برش داشته بود که حتی به شوهر و بچه هاش هم تماس نمیگرفت از ترس لو رفتن جامون با کمک یکی از دوستای صمیمی تو چین به سرعت چین رو ترک کردیم و به یه کشور دیگه رفتیم که چون هنوز ماجرا کش داره نمیگم کجاست.تو این کشور کوچیک انگار دنیا با سرعت مورچه پیش میره فریبا که تا چند ماه پیش همه ازش مترسیدن کاملا بهم وابسته شده و بدون همراهی من آب نمیخورد.یه روز با خودم فکر کردم چند ماه دیگه که همه چیز حل بشه فریبا منو مثل آشغال میندازه بیرون و فقط سر من بی کلاه میمونه بنابراین نقشه خودم رو برای گرفتن حقم از اینا طراحی کردم.ما یه خونه دربست رو اینجا گرفتیم من طبقه پایین زندگی میکنم و فریبا طبقه بالا، شب رفتم از بیرون غذا گرفتم و اومدم با فریبا شام خوردیم طبق معمول بعد از شام بلافاصله پاشد بره بالا ازش خواستم بشینه با هم صحبت کنیم با یه حالت پر از غرور گفت حوصلشو نداره و رفت ، خیلی بهم برخورد انگار نه انگار که منو به خاطر خودش آواره کرده ، هر چند نمیخواستم نامردی کنم اما به فکرم اومد که اینا یه عمر در حق یه ملت نامردی کردن حالا که مثل موش تو مشتم افتاده وقتشه منم نامردی کنم.2 ساعتی صبر کردم تا خوب خوابش ببره رفتم بالا در اتاقش رو قفل کرده بود با لگد در رو باز کردم و رفتم تو مثل جن زده ها از خواب پریده بود گفت حیوون چه مرگته؟ بهش گفتم اومدم باهات صحبت کنم در ضمن حیوون خودت و اون بابای پفیوزت هستین رفتم جلو و با همه وجود تو صورتش سیلی زدم اومد داد و بیداد کنه بهش گفتم اگه پلیس اینجاها پیداش بشه مطمئن باش اطلاعات گیرت میاره پس خفه شو تا لو نری.فریبا چی از جونم میخوای ، سرم درد میکنه برو بیرونمن خوب گوش کن ببین چی میگم من سهم میخوام نصف پولو میخوام اگه قبول نکنی خودم تحویلت میدم.فریبا غلطای زیادی میکنی این لقمه واسه دهنت خیلی گندستحمله کردم طرفش موهاشو تو مشتم گرفتم و با زانو گذاشتم تو شیکمش رو زمین افتاد که با مشت و لگد افتادم به جونش دست و پاشو بستم و بستمش به تخت.نشستم جلوش و بهش گفتم خوب میدونی چقدر کله خر و عوضی هستم ، همین الان جواب میخوام یا قبول میکنی یا همین الان مثل یه کیسه تاپاله میفروشمت تا ببرنت پیش بابای دیوثت.مثل سگ گریه زاری میکرد اما هنوز برق حرومزادگی و غرور تو چشاش بود میخواستم غرورش روطوری خورد کنم که مطیع بشه پاهاشو باز کردم و انداختمش رو تخت بهش گفتم قبل از اینکه مامورای اطلاعات بکننت اول خودم طوری جرت میدم که دیگه نتونی راه بری پیراهن رو تو تنش جر دادم وسینه هاشو با همه زورم فشار میدادم اولش نمیخواستم باهاش سکس کنم اما همین که سینه هاشو گرفتم کیرم راست شد گفتم حالا تو این آوارگی بذار یه حالی هم بکنیم مثل سگ ضجه میزد که ولش کنم بهش گفتم امشب طوری پارت میکنم که همه پولو به جای نصفش بدی اومدم شلوارشو بکشم پایین که گفت خیلی خوب قبول قبول تو رو خدا ولم کن قبوله هزار بار گفت قبوله موهاشو کشیدم آوردمش جلو صورتشو بوسیدم گفتم حالا شدی یه دختر خوب حالا بگو ببینم تو کدوم بانکه؟ بانک و شماره حسابو داد با لپ تاپش وصل شدیم به اینترنت و دیدیم بله درسته. حالا باید با یه برنامه مدون پولو به صورت قانونی میگرفتم از قبل میدونستم باید چطوری ردیفش کرد.بهش گفتم حالا که اینقدر دختر خوبی شدی یه حالی هم به من بده که الان حشرم بدجور زده بالا گفت تورو قرآن ولم کن من که هرچی خواستی قبول کردم دیگه نامردی نکن تو گوشش گفتم از الان هر چی گفتم میگی چشم وگر نه عین سگ کتک میخوری.انداختمش رو تخت، به چشم کردن خوب کسی بود آدمو بد جور حشری میکرد لباساشو در آوردم چشماشو بسته بود و بی صدا بود کثافت انگار این مدت پشماشو نزده بود لباسامو کندم اومدم رو صورتش نشستم گوششو کشیدم بهش گفتم چشاتو باز کن جنده لاشی چشاشو باز کرد کیرمو کردم تو دهنش و تا ته حلقش فرو میکردم هی اوق میزد ولی راهی جز لیسیدن کیرم نداشت از دهنش کشیدم بیرون و رفتم سراغ کسش یا همه قدرت کیرمو تا خایه تو کسش کردم که چشاش از حدقه بیرون زد مثل جت تلمبه میزدم اونم فقط اشک میریخت که هم داره به گاه میره هم 200 میلیون دلار پولش به گاه میره.برش گردوندم و سعی کردم تو کونش کنم ولی انگار حیدر بی عرضه تا حالا کون این خانم نذاشته بود به هر خفتی بود کردم تو کونش واقعا انگار بار اولش بود چون مثل سگ ضجه میزد منم تا شد کردمش دیگه داشتم ارضا میشدم اومدم روبروش نشستم بهش گفتم تا قطره آخرشو میخوری وگرنه دندوناتو خورد میکنم کیرمو کردم تو دهنش وهمه آبم خورد در حالی که فقط گریه زاری میکرد.از اون شب تا همین حالا طبقه بالا زندانیش کردم و هر از گاهی میرم بالا همراه با توهین و تحقیر میکنمش.درمورد پولم باید بگم پول رو از حسابش خارج کردیم و با یه معامله صوری به کمک دوستان چینی تا چند روز دیگه این پول میره تو حسابم و با اجازتون منم میرم تو لیست میلیاردرای ایران.من یه روزایی فکر میکنم لااقل بخشی از این پولو برگردونم به دولت ولی با آدمایی که من میشناسم مطمئن هستم یه مشت حزب اللهی عوضی دیگه این پولارو بالا میکشن ، من لااقل یکی از همین مردم عادی ایرانم که تو این بازی افتادم این پولا دست من باشه بهتره تا دست لاشخورای رژیم.من 2 روز پیش تونستم با موفقیت خانوادم رو هم از ایران خارج کنم و به یه جای امن بفرستم که یه موقع براشون دردسر درست نشه.در مورد فریبا هم هنوز تصمیم نگرفتم چکار کنم.اگر خیلی پراکنده نوشتم ببخشید چون ذهنم خیلی مشغوله فقط خواستم دل همتون خنک بشه از بگا رفتن این دیوثای رژیم. نوشته شهروز
0 views
Date: November 25, 2018