سلام من پوریا هستم.سال گذشته اول دبیرستان رو تو یه هنرستان شاهد بودم اسمش شاهده ولی خیلی هم مذهبی و گیره نیستن.اولین روزی که وارد مدرسه شدم دوستام علی و امیرحسین رو دیدم و فقط از همکلاسی ها و دوستای سال گذشتم فقط همین دو تا تو مدرسه جدیدم بودن. من و علی تو یه کلاس افتادیم.با ورود به کلاس متوجه یکی از بچه ها شدم که اسمش امید بود که قد نسبتا کوتاهی داشت ولی بدنشو که لمس کردم مست شدم ، وایییی… بدنش عین بدن بچه ها نرم و لطیف بود پوستش هم سفید بود و رنگ موهاش خرمایی روشن بود.یه فیس خیلی خوشگلی داشت و بدنش همیشه بوی شامپوهای زنانه می داد.وقتی که یکم توجه کردم دیدم اصلا هیچکس حواسش به این چیزا نیست و همه فقط به فکر کسکلک بازی هستن.من حشر شدنم روی امید رو با پارسا که بقل دستی و دوست قدیمیش بود در میون گذاشتم و قول داد که کمکم کنه.یه ماهی بود که فقط امید رو از پشت میمالیدم آخه پشت سریش بودم و تنها چیزی که عایدم شد یه ماه جلق زدن بود که دیگه صدام دراومد و به پارسا گفتم باید یه کاری کنی که یه طرح خوب ریخت.نقشه از این قرار بود که پارسا بگه من یه جنده لاشی میشناسم کی خونه خالی داره که باهاش حال کنیم منم میگفتم خونه خالی از من و از امید دعوت میکردم و با شناختی که از امید داشتیم میدونستیم قبول میکنه و بعد یه روز میگفتیم که با پارسا بیاد خونه ما برا کردن جنده لاشی ولی جنده لاشی وجود نداشت و پارسا هم نمیومد و من میموندمو امیدو خونه خالی.بعد از دو سه روز نقشه رو با پارسا مطرح کردیم و امید بدبخت نادانسته قبول کرد و بعد از دو روز بهش زنگ زدم گفتم بیا خونمون من و پارسا منتظرتیم.بعد از ده دقیقه اومد و گفت پس پارسا کجاست؟ بهش گفتم پارسا براش کار پیش اومد رفت خونه خاله دیگه نمیاد الان هم زنگ زدم جنده لاشی بیاد و بعد از پایان حرفام و متقاعد شدن امید یه فیلم سوپر توپ گذاشتم تا آمپرش بزنه بالا و بعد از اتاق خارج شدم و پنج دقیقه بعد که کاملا حشر شده بود برگشتم یه دفعه آروم از بقلش کردم و فقط بو میکردمش و میمالیدمش چه حالی میداد گور بابای هرچی دختر رو زمینه حتی یه کلمه هم حرف نمیزد و خودش رو بهم میمالید بعد برگردوندمش و لباسشو درآوردم چه سینه های سفید و نرمی داشت سینه هاشو خوردمو بعدش مالیدم مزه ی شکولات کاکایویی میداد بعد که سیر شدم شلوارشو در آوردم چه کیره نرم و سفیدی داشت کیرشو با اشتهای زیاد خوردم چه حالی میداد دیگه صداش در اومد و سرمو هی رو کیرش فشار میداد که یه دفعه آبش اومد و با فشار زیاد به ته گلوم خورد چه طعمه شیرین و خوبی داشت حال کردم برگردوندمش و کون سفیدشو با وازلین مالیدم و چرب کردم امید هم هی آه آه میکرد که بیشتر حشر میشدم و هی تند و تند و با اشتها هی سوراخ کونشو میخوردم که اون لحظه برام از سوشی هم خوشمزه تر بود. دیگه هیچی حالب نبود کیرمو دادم دستش و با وازلین چرب کرد و مالید و انگشت کرد چه حالی میداد و بالاخره کیرمو کردم تو کون سفید ، نرم و چربش و آروم بالا پایین میکردم که کمتر از دو دقیقه آبم ریخت تو کونش که آهی کشید و گفت بکن تو ، پارم کن. کیرمو در نیاوردم و دوباره تلمبه زدم اینبار که آبم داشت میومد کیرمو از کونش درآوردم و کردم تو دهنش و تا آخرین قطره رو عین بچه آدم خورد و بعد کونمو دادم بهش اونم با وازلین چرب کرد و هیو کرد تو اصلا هیچ دردی نداشت تازه خیلی هم حس شدم که کمتر از ده دقیقه آبش اومد با فشار پایان تو کونم خالی کرد چقدر گرم بود چه حالی داد و بعد افتادیم روی هم بدن دوتامون داغ بود چه حالی داد و بمدت یه ربع لبهای همدیگه رو خوردیم لباسامونو پوشیدیم و امید خجالت میکشید بهم نگاه کنه انگار پشیمون بود و از اون به بعد هفت هشت بار گی کردیم و الان دیگه خبری ازش ندارم چون من رفتم یه مدرسه دیگه…و از اون موقع به بعد من علاقم به دخترهارو کاملا از دست دادم و یه همجنسگرا و گی حرفه ای شدم.امیدوارم از داستان لذت برده باشید چون فقط برای سرگرم کردن شما بود. از اینکه وقتتون رو برای خوندن داستانم صرف کردید ممنونم.توجه این داستان کاملا خیالی و غیر واقعی بود. ..متاسفم..نوشته پوریا
0 views
Date: November 25, 2018