گی با شوهر خاله

0 views
0%

سلام من بهزاد هستم از یکی از شهرستان های شمال کشور.این خاطره رو که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به اولین سکسم .مدتی بود که حس میکردم هیچ تمایلی نسبت به جنس مخالف خودم ندارم و فکر میکردم که همجنسگرا باشم . من الان 20 سالمه و این خاطره مربوط به سه سال پیش یعنی زمانی که 17 ساله بودم و اوج حشری بودم شده بود اتفاق افتاد .همیشه دوست داشتم با مرد سکس داشته باشم .من یه شوهر خاله داشتم که هم خوشگل بود و هم رو فرم .خیلی دلم میخواست باهاش باشم .یه روز پدرم اومد خونه و گفت که برای یه هفته دیگه بلیط گرفته برای مالزی با خانواده خالم بریم.داشتم از خوشحالی که دارم با اونا جایی میرم سکته میکردم .بهترین موقعیت بود که نقشم رو عملی کنم .یک هفته گذشت و ما به مالزی رفتیم و بعد از یه خورده گشت و گذار قرار شد بریم کنسرت . درضمن اسم شوهر خالم بود شهرام .اون شب شهرام سرش درد میکرد و گفت من نمیتونم بیام کنسرت منم که بهترین موقعیت رو دیدم گفتم حال ندارم منم نمیام .خلاصه پدرم با مانم و دختر خالم و خاهر خودم رفتن و من موندم و شهرام …. شهرام روی تخت دراز کشید بود . بهش گفتم من دارم میرم حمام گفت باشه .رفتم حمام و حسابی خودمو تمیز کردم همه موهام رو زدم . در ضمن من تقریبا خوشگل بودم و تا اون موقع خیلی ها بهم پیشنهاد داده بودن .از حموم در اومدم و رفتم تو اتاق خودمو خشک کردم کیرم شق شده بود .با همون کیر شق رفتم تو حال که شهرام دراز کشیده بود .تا شهرام چشمش افتاد به کیرم چشماش گنده شد ولی هیچی نگفت .رفتم روی مبل نشستم .همینجوری به کیرم زل زده بود .منم کلی خودمو کش و غوصدادم . بعد از چند دیقه گفت بهزاد جان بدنم درد میکنه میتونی یه خورده بمالیش … انگار تموم دنیا رو دادن بهم .. بهش گفتم باشه ..رفتم یه دونه کرم اوردم و اون از سرجاش بلند شد و همه لباس هاشو به غیر از شورتش دراور .وااای چی میدیدم یه بدن خوشگل و بدون مو .فکر میکنم اونم یه جورایی منظور منو فهمیده بود .روی تخت دراز کشید و منم رفتم نشستم .یه خورده کردم مالیدم به دستم و شروع کردم به مالوندش . بدنش داغ داغ بود .همینجوری که داشتم پاهاشو میمالوندم دیدم به به کیرش که شق شده…گفتم الان موقشه .. بهش شهرام جان اجاز دارم شورتت رو دربیارم .. یه دفعه با تعجب بهم نگاه کرد و گفت چرا ؟؟؟؟ گفتم میخوام باسنت رو هم بمالونم …اولش خندید بعدش گفت باشه …اروم اروم شورتش رو دراوردم و چی میدیدم …یه کیر گنده با کوف خوش فرم .کم کم داشت اشکم درمیاومد از خوشحال شرو کردم کونش رو مالوندم …دستم رفت سمت سوراخش …دیدم هیچی نگفت بهش گفتم حالا چرا شق کردی ؟؟؟ گفت مگه کسی تو رو ببینه میتونه شق نکنه …وااااای چی میشنیدم انقد خوشحال بودم که مالوندش رو فراموش کردم …برگشت بهم نگا کرد و منم بهش نگا کردم یه لبخند زدم …دیدم سرم رو گرفت و شروع کرد به لب گرفتن ازم منم هیچ عکس العملی نشون ندادم یه ده دیقه ای داشت لب میگرفت که دیدم بلند شد و همه لباس هامو دراورد … شروع کرد مثل دیوونه هانو کونم رو خوردن منم داشتم کیف میکردم … بلند شد و کیرش رو گذاشت تو دهنم منم شروع کردم به ساک زدن ..وااای چه لذتی داشت داشتم ساک میزدم و اونم داشت ناله میکرد …بهد از دو سه دیقه کیرشو از تو دهنم داورد و منو خابوند روی تخت دو تا پامو داد بالا و اروم اروم کیرشو کرد تو سوراخم کم کم شروع کرد به تلمبه زدن منم همینجری داشتم اه میکشیدم …ده دیقه بعد ابش اومد همشو ریخت تو کونم … تا یک ربع همو بغل کرده بودیم و روی تخت بودیم بعدش بلند شد و بوسم کرد و دو تایی با هم رفتیم حموم از حموم اومدیم بیرون و اون رفت خابید ولی من هنوز تو شوک بودم .خانواده هامون بعد از دو سه ساعت اومدن و همه خابیدیم ..چن روز بعد برگشتیم ایران و من هیچ وقت اون خاطره رو فراموش نمیکردم …هر چن وقت یه بار زنگ میزد با هم میرفتیم بیرون دور میزدیم ..حتی برام کادو هم میگرفت …اون سکس برای من تبدیل به یک عشق همیشگی به شهرام شد … دو سال بعد وقتی از بیرون برگشتم خونه دیدم خالم خونه ما بود و داشت گریه زاری میکرد ..پرسیدم چی شده گفتن بهزاد تصادف کردن الان تو کماست … این رو که شنیدم سریع رفتم تو اتاق و نا خداگاه شروع کردم گریه زاری کردم تا نیم ساعت داشتم گریه زاری میکردم و بعد از نیم ساعت از اتاق اومدم بیرون..چشمام قرمز بود و معلوم بود که گریه زاری کرده بودم .. خالم و مادرم تا منو دیدن که چشمام قرمزه تعجب کردن ولی هیچی نگفتن … حدودا دو ماه بعد شهرام از کما بیرون اومد و ما برای دیدنش رفتیم بیمارستان تا منو دید یه لبخند زد و یه چشمک … تا یه هفته بعد که از بیمارستان اومد بیرون بهش زنگ نزدم ولی بعدش بهم زنگ زد و گفت اماده شو بریم بیرون رفتم بهترین لباس هامو پوشیدم و یه ادکلن خوش بو زدم و رفتم جلو در اومد و رفتیم با هم بیرون تو خیابون بودیم که دیدم پیچید تو یه خیابون خلوت که کسی نبود یه دفه دیدم دوباره سرم رو گرفت و شروع کرد به بوسیدنم … داشت زمزمه میرکرد …خیلی دوستت دارم .نوشته بهزاد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *